محمد جوادی قاضیانی
به گزارش کسب و کار نیوز، ورود به بورس یکی از راههایی است که در اغلب کشورهای پیشرفته دنیا هم برای استارتآپها اتفاق میافتد و استارتآپها بعد از ورود به بورس و با اشتراک گذاشتن سهامشان سرمایه عظیمی را جذب میکنند، اما در ایران تا همین چند ماه گذشته خود استارتآپها خیلی علاقهمند به تامین سرمایه از این طریق نبودهاند و به گفته مسئولان انجمن صنفی کسبوکارهای اینترنتی، برخی از استارتآپها با وجود داشتن شرایط ورود به بورس علاقهای از خود نشان نمیدادند، اما با اوج گرفتن نوسانات اقتصادی و افزایش تحریمها بسیاری از استارتآپها هم با توجه به عدم امکان جذب سرمایه خارجی سعی در ورود به بورس و تامین سرمایه به این شکل کردند که با توجه به نبود سازوکار درست برای ارزشگذاری درست استارتآپها، بعضا ارزشهای غیرواقعی را روی خود میگذارند و با بزرگ نشان دادن خود سعی در ورود به بورس با قیمتهای غیرواقعی دارند.
بیرغبتی استارتآپها برای ورود به بورس تا قبل از سال ۹۷
بر اساس گزارش ها قبل از سال ۹۷ تعداد ۱۰-۱۲استارتآپ توانایی و شرایط ورود به فرابورس را داشتهاند و این امکان برای آنها وجود داشته است که به فرابورس وارد شوند، اما بعضی از استارتآپها به دلیل از دست دادن کنترل روی کارشان و کند شدن روندهای توسعهای ترجیح میدادند که این اتفاق نیفتد و به فرابورس وارد نشوند. البته جدای این دلیل مشکلات دستگاه قانونگذاری هم در حوزه فرابورس وجود داشت که کار استارتآپها را برای ورود به بورس دشوار میساخت.
مشکلاتی که همه آنها از عدم تعریف درست استارتآپها در قانون نشأت میگرفتند و با تلاشهای انجمن و اتحادیه کسبوکارهای اینترنتی و صحبتهای، مدیرعامل فرابورس تا حدودی رفع شده بودند.
افزایش تمایل استارتآپها برای ورود به بورس در ماه های اخیر
در چند ماه اخیر و بعد از شدت گرفتن نوسانات اقتصادی و بالا و پایین شدنهای اقتصادی بسیاری از استارتآپها و کسبوکارها با مشکلات تامین مالی روبهرو شدهاند و به نوعی دخلشان با خرجشان نمیخواند. همینطور با افزایش تحریمها امکان جذب سرمایههای خارجی هم برای آنها از بین رفته است.
از طرفی سرمایهگذارهای داخلی از سرمایهگذاریهای بدون بازده مالی دوری میکنند و بیش از آنکه به فکر سرمایهگذاری در استارتآپها باشند به دنبال بازگشت سرمایههایشان هستند.
حتی اگر هم اینطور نباشد سرمایهگذاران داخلی توانایی پرداخت مبالغ هنگفت را برای سرمایهگذاری در استارتآپها ندارند. پس تنها راهحلی که میتواند سرمایه عظیمی را به سمت استارتآپها سوق دهد بورس و سرمایههای مردمی است که در چند ماه گذشته چند استارتآپ بزرگ سعی در ورود به بورس داشتهاند و به نوعی به دنبال ورود به فرابورس و تامین مالی هستند که کار درستی است، اما چند استارتآپ برای ورود به بورس سعی در ارزشگذاریهای غیرواقعی دارند و به گفته برخی از فعالان این حوزه، با انجام معاملات صوری و غیرواقعی سعی در بزرگ نشان دادن خودشان و ارزش استارتآپشان دارند تا برای ورود به فرابورس بتوانند سهامشان را به قیمت بالاتری به فروش برسانند و سرمایه بیشتری را جذب کنند، اما چرا باید استارتآپهای بزرگ سعی در بزرگ نشان دادن خودشان داشته باشند و چرا نباید یک سازوکار درست برای ارزشگذاری استارتآپها وجود داشته باشد؟
ارزشگذاری استارتآپها
ارزشگذاری استارتآپها با توجه به ذات آنها کار بسیار دشواری است و با وجود معرفی روشهای متعدد برای ارزشگذاری یک استارتآپ، باز هم ارزشگذاری آن به صورت دقیق اتفاق نمیافتد و گاها با ارزش واقعی آن فاصله زیادی دارد. ارزشگذاری استارتآپها رابطه مستقیمی با شرایط روانی دارد و بیجهت نیست که استارتآپهای بزرگ با انجام تبلیغات گسترده سعی در باارزش نشان دادن خود دارند. اغلب کارشناسان این حوزه هم بر تاثیر عوامل روانی در ارزشگذاری استارتآپها اتفاق نظر دارند. به طور مثال کیارش عباسزاده، کارشناس توسعه کسبوکار با تاکید بر بخش روانی در ارزشگذاری استارتآپها میگوید: همه روشهای ارزشگذاری استارتآپها تقریبی هستند و در تمام این روشها به علت تقریبی بودنشان یک مدل متفاوت قیمتگذاری برای فروش انجام میشود و عوامل روانی تاثیرگذاری زیادی را در آنها دارند و به راحتی نمیتوان از بیرون چنین چیزی را محاسبه کرد و در نهایت آن چیزی که نقش قویتری میتواند داشته باشد، عوامل روانی هستند که یک برند را میسازند و تعیین میکنند که بازار چه میزان برای یک شرکت یا استارتآپ پول پرداخت میکند.
به عنوان مثال برند برای ارزشگذاری هر کسبوکاری بسیار مهم است که یکی از ابعاد برند اعتماد ( TRUST) است که ین نشاندهنده این است که ارزشگذاری کاملا بار روانی دارد. به طور مثال شما برای تلویزیون «سونی» ارزش بیشتری از «الجی» قائل هستید و اگر بخواهید آنها را در ذهنتان قیمتگذاری کنید ارزش «سونی» را بیشتر از «الجی» در نظر خواهید گرفت؛ حتی اگر زاییده ذهن ما باشد. بازار سهام هم همینطور است و یک بخش بسیار مهمی از آن بازار عرضه و تقاضاست و اگر به رشد سهم امید باشد تقاضا بیشتر و سهم گرانتر میشود و از طرفی اگر امیدی به رشد کسبوکاری نباشد و تاثیر روانی آدمها را به این نتیجه برساند که آن شرکت رشد نخواهد کرد طبیعتا آدمها به سمت فروش سهامشان سوق پیدا خواهند کرد و درنتیجه کاهش ارزش آن شرکت اتفاق می افتد.