مینا حسینی
به گزارش کسب و کار نیوز، روزی معاونت علمی و فناوری ریاستجمهوری خبری در این رابطه اعلام میکند و روزی دیگر صندوق نوآوری و شکوفایی و روز سوم وزارت علوم. کافی است یک مخاطب عام باشی تا این شعارها را باور کنی؛ ولی آمارها چیز دیگری میگوید. در همین راستا معاون وزیر علوم به مناسبت هفته پژوهش گفت: «بودجه پژوهشی کشور که دانشگاهها نیز بخشی از آن محسوب میشوند باید به حدود یک و نیم درصد تولید ناخالص ملی برسد که در حال حاضر این رقم کمتر از نصف این مقدار است.»
مسعود برومند همچنین با اشاره به کمبود بودجه پژوهشی دانشگاهها و لزوم ایفای نقش دانشگاهها در توسعه علمی، فناوری و نوآوری، گفت: «در این خصوص نشستهای مشترکی میان وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و سازمان برنامه و بودجه برگزار شده تا برای رفع این مشکل اقدامات لازم صورت پذیرد.» برومند با بیان اینکه بهطور معمول ۱۵ تا ۲۰ درصد بودجه دانشگاهها باید به حوزههای پژوهشی اختصاص یابد، گفت: «بودجه پژوهشی کشور که دانشگاهها نیز بخشی از آن محسوب میشوند باید به حدود یک و نیم درصد تولید ناخالص ملی برسد که در حال حاضر این رقم کمتر از نصف این مقدار است.» معاون پژوهش و فناوری وزارت علوم با تاکید بر پشتیبانی از پارکهای علم و فناوری توسط وزارت علوم و اولویت قائل شدن دانشگاهها برای حوزه فناوری و توسعه آن گفت: در نقاط گوناگون کشور پارکهای علم و فناوری ذیل وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شکل گرفتهاند که در سال جاری بالاترین نرخ رشد بودجه در کشور مربوط به این پارکهاست.»
اما نکتهای در میان سخنان معاون پژوهشی وزیر علوم وجود دارد و آن، این است که سهم پژوهش از تولید ناخالص داخلی کمتر از یک و نیم درصد است. چرا با وجود اینکه مقداری از بودجه دانشگاهها باید به پژوهش اختصاص یابد این بودجه صرف کارهای دیگر میشود و این بخش از این پول بیبهره میماند؟ این در حالی است که بخشی از این پژوهشها ایدههای دانشجویانی است که بالقوه توان عملیاتی شدن و تبدیل شدن به یک کسبوکار نوپا را دارد که در آینده منجر به اشتغالزایی خواهد شد. برای تحلیل این موضوع با یک کارشناس گفتگو کردهایم. گفتگوی «کسبوکار» با این کارشناس را در ادامه میخوانید.
بیراهه بودجه های پژوهشی
بیژن عبدی، کارشناس اقتصادی
این مساله که چرا ایدههای دانشجویان تبدیل به محصول نمیشود چون تلاشی صورت نگرفته است که نیازهای صنعت ما اعم از قطعهسازی، ساخت، راهاندازی، نصب، مواد اولیه و چیزهایی که در مباحث شیمیایی مورد نیاز است و امثال این موارد را ندیدهام که در جایی به صورت بانک اطلاعاتی نیازهایش را اعلام کند و بعد این نیازها به فضای علمی دانشجویی کشور منتقل شود و اساتید براساس آن، پایاننامهها را در مقاطع فوق لیسانس و دکترا به سمت عملیاتی کردن آن ببرند. شاید اساتید ما بیش از حد غرق در مباحث تئوری هستند و خیلی با عملکرد و عملیات این صنعت کشور آشنایی ندارند. صنعت لزوما صنعت فیزیکی نیست.
حتی من معتقدم بازار صنایع الکترونیک، صنایع نرمافزاری و کامپیوتر را اگر صنعت به حساب بیاوریم آنها هم دچار مشکل هستند که خروجیهای دانشجویان ما انباشته از دیتاهایی است که مبانی تئوری است؛ اما نوعا اساتید نه خودشان ورود دارند نه علاقهای ندارند. شاید یا سردرآوردنش سخت است یا کار کردنش، یا دیتای آن را ندارند. قرار بود در آموزش عالی معاونتها به این سمت برود. اگر این اتفاق میافتاد خیلی از نیازهای صنعتی به مرور حل میشد؛ یعنی کافی بود هر صنعتی نیازهایش را بگوید. حالا فرض کنید از پنج پایاننامه هم ۴ مورد آن به جواب نمیرسید. یک پایاننامه که به جواب میرسید، کافی بود؛ ولی این اتفاق نیفتاده؛ یعنی شبکه ایجاد نشده است. دوم اینکه کار دانشجویی و کشف یک بحث است و تبدیل کردن آن به فرایند تجاریسازی یک بحث دیگر. آن هم نیاز به یکسری سیاستهای حمایتی دارد؛ یعنی از آن مرحله به بعد که یک پایاننامهای به ثمر میرسد و به جواب میرسد، نیاز به آزمایشگاههای متعدد دارد که بعد قطعات را در پهنههای بزرگتر بسازند و ببینند مشکلات آن چیست و در صحنه عمل چه اتفاقاتی میافتد. از فضاهای آزمایشگاهی دانشگاهی بیرون آمده و به صحنه عمل بیاید. اینجاها هم خلأهایی هست. به تعبیر خارجی انکوباتور یا فضای جنینی هست که در این فضا باید روی آن قطعات کار شود و وقتی حالت تجاری و قطعه آمادگی پیدا کرد آنگاه به صنایع مختلف وصل شود. شاید اینجا صنایع بزرگ کشور بتوانند به کمک یکدیگر فضاهای آزمایشگاهی مورد نیاز را به کمک دولت و وامهای ارزانقیمت تهیه کنند که اساتید دانشگاه در این کار و آزمایشگاهها نقشهای کلیدی داشته باشند به شرطی که اساتید دانشگاه هم فقط برای خودشان نخواهند که پروژهها را تعریف کنند که سودش مال خودشان باشد، بلکه دانشجوها را بخواهند مشارکت دهند که در این فرایند وارد شوند و مشکلات را ببینند و وصل شوند. خلاصه این یک فرایندی است که هم زمانبر است و هم مراحل متعدد اجرایی دارد که اینها اتفاق نیفتاده است. از همه اینها مهمتر آن نوع نگاهی است که در بین دولتمردان حاکم است. اگر ته ذهن یک دولتمرد این باشد که ما که کاری از دستمان برنمیآید، حالا اینکه اتلاف کار است، حالا اینکه سرچشمه آن در جاهای دیگر است و بیایید آن را از کشورهای دیگر بگیریم و وارد کنیم با این نگاه نمیتوان انتظار بهبود یا عملیاتی شدن دانشگاهها را داشت؛ اما اگر اعتماد کردید که دانشجو و فارغالتحصیل این پتانسیل را دارد و میتواند این کار را کند و باور داشته باشیم، این خیلی کمک میکند. تا آن باور ایجاد نشود آن اتفاق نمیافتد. آنگاه بودجههای پژوهشی متاسفانه به جای اینکه صرف پژوهشها شود، صرف نگارش مقالهها و حرفهایی میشود که بیشتر کمک میکند به اینکه اساتید دانشگاه آن مراتب خود را طی کنند و منجر نمیشود به خروجی برای صنعت کشور. آن بودجه مقالهای میشود که در مجلههای ISI منتشر شود. آن مشکل ما را حل نمیکند؛ اما ارتقای استاد را حل میکند. شاید لازمه این کار این باشد که در فرایند ارتقای اساتید بگویند اگر هر استادی بهطور مثال دو تا سه پایاننامه عملیاتی و کاربردی داشته باشد معادل ارزش چاپ یک مقالهای است در آیاسآی. اگر این در نظام ارزشیابی اساتید ورود پیدا کند آنگاه این هم انگیزهای میشود که استادان به جای اینکه خیلی دغدغه این را داشته باشند که مقاله باید چاپ کنند، یک پروژه عملیاتی را به سرانجام برسانند و این در ارتقای آنها همان قدر نقش داشته باشد و شاید بیشتر. پس ما هم باید در نظام ارتقای اساتیدمان بازنگری کنیم و هم در ارتباط بین دانشگاه و صنعت و هم در نحوه تخصیص بودجه. اعتقاد به آن باور باید اول ایجاد شود و بعد این بودجه تخصیص داده شود. این یک کلیت است. شعار حمایت بسیار داده میشود؛ اما حمایتهای دولتی در حال حاضر در راه درست انجام نمیگیرد.