به گزارش کسب و کار نیوز به نقل از ورزش سه, ایراندوست که در خانواده فوتبالی به دنیا آمد یکی از اولین پایه گذاران فوتبال بانوان ایران محسوب می شود. او سال ها سرمربی تیم ملی و البته ملوان بندرانزلی بوده که هم در دوران بازی هم در دوران مربیگری توانسته به افتخارات انفرادی و تیمی بسیاری دست پیدا کند. فرصتی دست داد تا پیش از خروج او از ایران در سایت و اپلیکیشن آنتن مهمان وی باشیم و گپ و گفتی داغ درباره فوتبال ایران، مصائب و مشکلات آن با مریم ایراندوست داشته باشیم.
قرار بود بعد از لیگ برتری شدن ملوان بروم
سال گذشته و وقتی که خواستیم پس از دو فصل و نیم باز هم تیم بانوان ملوان بندرانزلی را راه بیندازیم من به دوستان گفتم که تنها در لیگ یک می توانم همراه آنها باشم. اما پس از آن هم با اصرار دوستان یک فصل ماندم و لیگ یک را با آن شرایط سخت گذراندیم. اتفاقاتی از جمله اینکه باز هم به تیم بانوان بی مهری های فراوانی شد باعث شد تا من امسال قید ادامه حضور در این تیم را بزنم و این خروج از تیم به خاطر خود ملوان است چرا که مطمئن هستم با رفتن من اوضاع ملوان بهتر خواهد شد. شک نکنید با رفتن من نگاه های بیشتری به ملوان می شود.
برای آغاز لیگ بدنسازی می کردیم که آن غروب دردناک فرا رسید
حدودا سه سال و نیم پیش بود که خبرهایی به گوش ما رسیده بود. ما به مانند همیشه امکانات خاصی نداشیم باز هم در ساحل حدودا دو ماه و نیم مشغول بدنسازی بودیم حرف و حدیث هایی به گوش مان رسیده بود اما ما طبق روال همیشه به کارمان ادامه دادیم تا اینکه آن غروب دردناک سر رسید و همه ما از تصمیمی که گرفته شده بود به هم ریختیم. آن تیم به مانند خانواده ما و به مانند فرزندان ما بود.
تیم تعطیل شده بود اما ما تعطیل نبودیم
من تصمیم گرفتم و با پسرم از ایران رفتم تا هم او به تحصیلش بپپردازد و من هم در آکادمی کوچکی مشغول به کار شدم تا اینکه فصل تمام شد و من به ایران بازگشتم و همه تلاش خودم را برای راه اندازی دوباره تیم و جذب اسپاسر به کار بستم اما در نهایت نتوانستم کاری از پیش ببرم چرا که مجوز احیای دوباره تیم داده نمی شد. بحث ها، حرف ها و کنایه هایی به ما زده می شد که ما را خرد می کرد. به هرحال در آن سال ها که تیم تعطیل شده بود ما تعطیل نبودیم و تلاش مان را برای راه اندازی آن می کردیم.
یک مدیر به سارا گفت اگر مصاحبه ات را تکذیب نکنی …
چند روز پیش از انحلال تیم سارا قمی درباره کم و کیف تیم مصاحبه ای کرد و متاسفانه پس از انتشار آن یک آقای مدیری به وی گفته بود یا مصاحبه ت را تکذیب می کنی یا از فردا کاری می کنم که در انزلی نتوانی سرت را بالا بگیری! بهرحال تیم را همان ها منحل کردند اما همه دیدند نه تنها بچه های ملوان سرافکنده نشدند که حتی سربلند و نزد مردم فوتبالی هم محبوب شدند.
سختی زیادی کشیدیم اما انحلال از همه آنها دردناک تر بود
من اصلا تصور نمی کردم که دستور انحلال تیم اینقدر دردناک باشد. فوتبال خانم ها به مانند فوتبال آقایان نیست که همه چیز رو به راه باشد و به همین دلیل همه ما با سختی فراوان روزها می گذراندیم و من فکر می کردم که چیزی سخت تر از مشکلاتی که همیشه می گذراندیم نباشد اما شنیدن اینکه تیم منحل شده با وجود اینکه دو هفته ای هم بود که به گوشمان می رسید، سخت ترین و زجرآورترین چیزی بود که می شد اتفاق بیفتد. متاسفانه آقایان پس از انحلال تیم بیانیه ای دادند که ما تا لیگ اخیر هم در حال دادن تاوان آن بودیم. به خاطر آن بیانیه در یارگیری خیلی اذیت شدیم. من هنوز هم به آن بیانیه و آن روزها فکر می کنم کاملا به هم می ریزم.
یک نسل با یک تصمیم اشتباه سوختند
ما از سال هایی عبور کرده بودیم که سخت تر از این اتفاق بود. دورانی بود که ما زمین نداشتیم و باید ۷۰ کیلومتر از شهر دور می شدیم و کل تیم سوار بر قایق به جزیره مانندی می رفتیم تا تمرین کنیم. این اتفاق برای یک روز و دو روز نبود. من اگر بخواهم زندگینامه بانوان ملوان را بنویسم قطعا خیلی ها آن را درک نخواهند کرد. پس از همه آن اتفاقات به انحلال رسیدیم و پس از آن هم بسیاری از بازیکنان ما نتوانستند به جایی بروند. آنهایی که می توانستند رفتند حتی خود من هم رفتم تا بیشتر به فرزندم برسم و محیط بهتری برای او فراهم کنم اما آنهایی که به هردلیلی نمی توانستند از گیلان خارج شوند ماندند و از داخل ویران شدند. یک نسل از فوتبالیست های درجه یک بانوان ما به دلیل آن تصمیم سرخورده شدند و آسیب های روحی فراوانی دیدند.
پدر و مادرهای بازیکنان اسپانسرهای تیم بودند!
در ۱۴ سال پیش از سالی گذشت ما تنها در یکی دو فصل بود که شرایط خوبی داشتیم و به همین مشکلاتی که در فصل اخیر داشتیم را قبلا هم به وفور تجربه کرده بودیم. خداوند سلامت نگه دارد پدر و مادران بازیکنان تیم را که همیشه اسپانسرهای فرزندانشان و تیم بودند. اما در فصل گذشته مالک گفت من ۶۰۰ میلیون بودجه کنار گذاشتم برای بازیکنان و همین باعث شد تا توقعات بالاتر رفت و انگیزه بازیکنان به بهترین حالت رسید اما پس از دو ماه دیدیم که باز هم همه قول ها حرف بود و همه چیز عین قبل بود. این آب سردی بود که بر سر ما ریخته بودند و حالا دیگر به دلیل مشکلات اقتصادی شرایط همه به حالت خیلی بدی رسیده بود. اکثر پدر و مادرهای بازیکنان ما کشاورز هستند و در سال های قبل می توانستند برای فرزندان خود و تیم هزینه بیشتر می کردند اما حالا مشکلات اقتصادی شرایط آن را هم به هم ریخته بود و به همین دلیل به مانند قبل نمی توانستند هزینه ها را پوشش دهند.
اینکه بانوان قرارداد مالی می بندند لذت بخش است
از اینکه دختران ایرانی می توانند قرارداد مالی ببندند کیف می کنم، لذت می برم. ملوان، سپاهان، بم، سیرجان یا هر تیم دیگری که می خواهد باشد اصلا برای من فرقی نمی کند. ما سال ها قرارداد سفید امضا می کردیم به ما می گفتند بزرگ بنویسید تعهد مالی ندارد و در کنارش هم امضا بزنید و هم اثر انگشت! من فکر می کنم اینکه از سال ۹۱ قراردادها مشمول بند مالی شد را باید مثبت ارزیابی کنیم.
ما در انزلی یک خانواده بزرگ هستیم
ما مردم خیلی خوبی داریم. همیشه در اتفاقاتی مثل سیل و زلزله پیش از این دیده بودیم اما در ورزش تا حالا این را ندیده بودم. مردم ما نه تنها انزلی که در کل ایران لطفی که به من داشتند مثال زدنی بود. ما در طول یک شب، یعنی از ۱۰ شب تا ۶ صبح، وقتی کمک های مردمی به حساب سرازیر شد ما را شوکه کرد. این مردم همیشه به من لطف داشتند. از هفته هشتم به بعد من به همراه سرپرست تیم، آقای رمضانی(رئیس هیات فوتبال) و پدرم با کمک های مردمی تیم را می چرخاندیم. خدا را باید شکر کنم که مردم به من لطف دارند چون که ما در انزلی، یکسری شهروند نیستیم. ما یک خانواده بزرگ هستیم که حواسمان به همدیگر هست. این نکته مثبت هر فعالیتی در انزلی است.
اولین خانمی بودم که قرارداد صد میلیونی بستم
من نمی توانم فرزند خودم نرخ تعیین کنم. در هر دوره ای من جنگیدم تا بتوانم برای بازیکنانم پول بگیرم اما هرگز برای خودم این تلاش را نکردم چرا که ملوان مانند فرزند من است. من هیچ وقت برای خودم هیچ وقت آپشن و مبلغ تعیین نکردم به غیر از یک فصل و آن هم از روی عمد بود. من احساس کردم برای اعاده حیثیت خودم این کار را بکنم. من گفتم برای اینکه به کار ارج بگذارم و ببینم که چیزی از مردان کمتر ندارم این کار را کردم. از هفده سال حضور تنها یک سال در قراردادم نرخ تعیین شده بود چرا که می دیدم یک فوتبالیست مرد که شاید از نظر فنی هم برابر با من باشد ششصد، هفتصد میلیون می گیرد و من هم گفتم صد میلیون تومان می خواهم. دوستان من را راضی کردند که با هشتاد میلیون قرارداد خودم را ببندم که تا الان از آن هشتاد میلیون، فقط هشت میلیون گرفتم! من در همان شانزده میلیون از جیبم برای تیمم هزینه کردم! هیچوقت نه گله ای کردم نه شکایتی چرا که تیم خودم بود. آن قرارداد را هم برای این بستم که وقتی سال ها بعد چشمم به آن افتاد به خودم افتخار کنم که اولین فوتبالیست زنی بودم که قرارداد صد میلیون تومانی بست. من همیشه با تمام وجودم و با قلبم برای بازیکنانم تلاش کردم و به همین دلیل هم خدا جای دیگری برای من جبران کرد.
ناظر بحرینی یک نسل رویایی از بانوان فوتبال را به المپیک راه نداد
شش سال در خدمت تیم های مختلف ملی بودم. ما در سال ۹۰ تیم فوق العاده ای داشتیم. ما می توانستیم به المپیک لندن برویم. در مرحله اول گروهی تنها یک تیم بالا می آمد و ما توانستیم صعود کنیم. هفت ماه در اردو بودیم تا برای بازی های نهایی آماده باشیم. ما سه روز جلوتر به اردن رفتیم اما متاسفانه ناظر بحرینی به ما گفت اگر می خواهید در این بازی ها به میدان بروید باید کلاه هایتان را بردارید! این در حالی بود که دکتر شجاعی مجوز کلاه های ما را گرفته بود اما هر چه تلاش کردیم و سه روز تمام به صورت شبانه روزی سرپرست تیم، من و پدرم به دنبال حل این موضوع بودیم و می گفتیم مگر یک ناظر چقدر می تواند نفوذ داشته باشد.
مربی هلندی اردن هم پا به پای ما اشک می ریخت
بدترین اتفاق هم زمانی بود که تیم برای بازی به میدان رفت و دقیقا زمانی که همه چیز آماده بازی بود به ناگهان این خانم بحرینی و البته اصالتا ایرانی به میدان رفت و به بازیکنان ما گفت باید کلاه هایتان را بردارید. همه ما شوکه شده بودیم که او چه می کند؟ دویدیم و گفتیم این خواست خودمان و قانون کشورمان است که با حجاب بازی کنیم و این را از فیفا هم تاییدیه گرفتیم که ایشان قبول نکرد و داور را از زمین بیرون کشید و به همین راحتی یک نسل رویایی از بانوان فوتبال ایران نتوانست به المپیک برسد. در آن لحظات هر کسی را که می دیدید غرق در اشک و گریه بود. باور کنید سرمربی هلندی تیم اردن هم پا به پای ما اشک ریخت!
دکتر شجاعی مادر فوتبال ایران است
خانم دکتر شجاعی بدون تردید مادر فوتبال ایران هستند. قبل از ایشان خانم سپنجی بود که برای راه افتادن فوتبال بانوان تلاش کردند اما از زمانی که دکتر شجاعی بر سر کار آمدند معضلات چند برابر شد و ایشان هم با تلاش های شبانه روزی به دنبال حل آنها بودند. ایشان خیلی سختی کشیدند تا بتوانند فوتبال بانوان ایران را به تثبیت برسانند. ایشان همیشه منشا خیر بودند و همان طور که دیدیم وقتی به بسکتبال رفت چه کارهای مفیدی برای آن تیم انجام داد.
فوتسال را شروع کردم اما در خفا فوتبال بازی می کردیم
من در سال هشتاد و یک فوتسال را آغاز کردم اما در حقیقت به دنبال فوتبال بودم. به ما زمین نمی دادند و ما هم مجبور می شدیم در خفا می رفتیم و زمین هایی در دامنه کوه در پونل بود که آن جا می رفتیم برای تمرین و فوتبال بازی کردن. باور کنید که گاهی اوقات مجبور می شدیم پا به فرار بگذاریم چرا که مسئولی برای سرکشی آمده بود و نباید ما را می دید که خانم ها دارند فوتبال بازی می کنند.
در روز دربی پایتخت، ۲۵۰۰ نفر برای تماشای بازی ما آمدند
هواداران ملوان هشق هستند. آنها از سال ۸۸ تا سال ۹۱ در کنار ما هستند. در سال ۹۱ در روز دربی استقلال و پرسپولیس ما هم بازی داشتیم اما ۲۵۰۰ نفر تماشاگر برای دیدن بازی بانوان ملوان به ورزشگاه آمدند اما از سال ۹۱ گویا تیم هواداران ملوان منهل شدند و ما خیلی سعی کردیم باز هم آنها را جمع کنیم اما نشد. پس از مدتی هم به ما گفتند باید در زمین سردار جنگل رشت تمرین و بازی کنیم. در واقع ما در تمام بازی های خودمان مهمان بودیم و لیگ را نایب قهرمان شدیم و خیلی ها به ما گفتند این از قهرمانی هم ارزشش بیشتر است. وقتی باز هم به میدان آمدیم رفتیم و تلاش کردیم تا هواداران مان به ورزشگاه بیایند همین هم شد و همه دیدند خانم های انزلی چی چگونه از تیمشان حمایت کردند. در جریان یکی از بازی های ما که در ماه رمضان برگزار می شد پنج هزار نفر برای تماشای بازی ما به ورزشگاه تختی آمدند که این خودش یک رقم استثنایی در فوتبال بانوان است.
دیوانه فوتبال بودم و به من گفتند نمی توانی همراه پدرت باشی
من حتی در شکم مادرم هم فوتبالیست بودم. او همیشه برای دیدن بازی های پدرم به ورزشگاه می رفت و طبیعتا من هم بودم. پس از آن هم تا سال ها با پدرم بودم. او سرمربی تیم های مختلف استانی و ملی و باشگاهی بود و هرکجا که او می رفت من هم همراه او بودم تا اینکه ۱۰ ساله شدم و به من گفتند که دیگر حق نداری به همراه پدر جایی بروی. من شوکه شده بودم و واقعا نمی دانستم باید چه بکنم. دیوانه فوتبال بودم و حالا می خواستند من را محدود کنند. در آن زمان عجیب سرخورده شدم و به مادرم می گفتم ای کاش من هم مرد بودم تا بتوانم الان فوتبالیست شوم و خداراشکر با وجود دختر بودن و همه محدودیت های موجود بالاخره توانستم به آرزوی خودم برسم. اتفاقی که برای بسیاری از پسران که محدودیتی نداشتند هیچ وقت نیفتاد.
ناب ترین رفیق من پسرم است
من همیشه با پسرم کل کل فوتبالی داریم. او هوادار رونالدو است و من هم مسی و همین هم باعث شد تا همیشه ما به کل کل با همدیگر بپردازیم. پسرم بعد از به دنیا آمدن و قبل از اینکه واژه مامان را یاد بگیرد کلمه توپ را یاد گرفته بود و این برای همه ما جالب بود. او اکنون فوتبال بازی می کند و تکنیک خوب و هوش بالایی هم در این زمینه دارد اما درباره اینکه بخواهد فوتبال را ادامه بدهد یا خیر، دست خودش است. راستین رفیق ناب من است.