به گزارش کسب و کار نیوز، بخش شاهیوند در شهرستان دوره فاصله چندان زیادی با مرکز استان لرستان ندارد؛ این بخش از چندین روستا تشکیل شده که کلههو، خانه سرخ، خاطره فرج، چم خوشه، چمپل، چمدانه و درمره از جمله آنهاست و بیش از ۱۰ روز است که سیل سرنوشت بسیاری از ساکنان این منطقه را به نقطهای مشترک رسانده است.
“آزیتا”، خانه و منبع درآمدش را از دست داد، “شاه دولت” باغ چند هکتاریاش به زیر آب رفته است و “انوشه” تصادفی سنگین را پشت سر گذاشته است و روایت زندگی هر کدام در ادامه آمده است.
روایت اول؛ “آزیتا مستی”
باران با شدت زیادی در حال بارش است؛ روان آبها در سطح روستا جاری شدهاند و با عبور از ویرانههای مجاور رودخانه به کشکانی میریزند که هنوز آرام نگرفته است.
حدود نیمی از روستای «درمره» به زیرآب رفته و تخریب شده است؛ آزیتا، چند زن دیگر و تعدادی دختر نوجوان زیر سایهبان ایرانتی مقابل در ورودی مغازهای تعطیل شده ایستاده و زل زدهاند به چند چادر سفید رنگ هلال احمر تا ببینند آیا باران به داخلش نفوذ میکند، یا نه.
توجهشان جلب حضور یک غریبه میشود و با نگاه تعقیبم میکنند؛ چند نفر از زنها بالاخره صحبت میکنند و از مشکلاتشان بعد از سیل میگویند. اکثرشان با زبان لکی صحبت میکنند و دختر نوجوانی که چشمهای مشکی رنگ درشتی دارد با بیحوصلگی چند کلمه از دهها جمله را طوری به فارسی برمیگرداند که منظورشان را برساند.
هرکدام خانهشان را نشان میدهند و از شبی که سیل آمد میگویند، زنی که کمی خجالتی تر از بقیه است، بالاخره جلو میآید و شروع به صحبت میکند. به فارسی میگوید: من که کسی را ندارم باید چیکار کنم؟ نه پدر دارم و نه مادر و نه شوهر. خودم بودم و خانهام و کارگاه خیاطی که آب با خود برده است.
سپس در زیر باران به طرف خانهاش میرود و دختران جوان هم همراهیاش میکنند؛ شما باور میکنید که اینجا خانه بوده؟ من اینجا زندگی میکردم و آن اتاق هم کارگاه من بود.
-چه کارگاهی؟
برای اهالی خیاطی میکردم و تشک درست میکردم.
-پس چرخهای خیاطی کجاست؟
دلت خوش است عمو جان، کدام چرخ. آب همه را با خودش برده و نمیدانم کجا گذاشته. چرخ، پارچه و کلی وسیله.
-خسارت را چقدر برآورد کردهاند؟
هنوز کسی نیامده که بگوید چقدر است، اما فکر کنم ۵۰ میلیون بیشتر خسارت دیدهایم.
-چند نفر در کارگاهتان بودند؟
چهارتا چرخ داشتم و چهار نفر هم اینجا بودند، همه از اهالی روستا بودند و لباس اهالی این روستا و روستاهای اطراف را میدوختیم.
-کارگاه را چطور راه انداختید؟
بهزیستی کمک کرد و منبع درآمدم بود. حالا نمیدانم باز هم کمک میکنند یا نه. چون من سرپرست خانوار هم هستم.
از لابهلای گلها چیزی روی زمین توجهش را جلب میکند و به سراغش میرود، شبیه قطعهای از چرخ خیاطی است. اسمش را میپرسم، میگوید: ازیتا مستی.
بارش باران همچنان ادامه دارد، اهالی درمره میگویند کمکهای امدادی و اقلام بهداشتی هم به اندازه کافی به روستایشان رسیده، اما با گذشت ۱۰ روز از وقوع سیل هنوز آب لولهکشی ندارند و تلفنهمراه هم به سختی آنتن میدهد.
ویدیویی که سقوط یک خانه به رودخانه کشگان را نشان میدهد در این محدوده ضبط شده، اما به گفته اهالی، با هشدار به موقع امدادگران، روستا تخلیه شده و در زمان وقوع سیل آسیبی به کسی وارد نشده است.
روایت دوم؛ شاهدولت پیری
“شاه دولت” را بسیاری از اهالی میشناسند، همسرش سالها پیش فوت شده و حتی اهالی روستاهای پایین دست نیز آدرسش را میدانند و میگویند خانهاش در «درهحسینی» قرارگرفته. نزدیک غروب آفتاب است، اما خورشید هنوز آنقدر جان دارد که چشمان پیرزن را برای دیدن باغ پر از قلوه سنگش یاری کند. این احتمالا کاری است که “شاهدولت” در ۱۰ روز اخیر بارها و بارها انجامش داده و به قلوه سنگهایی زل زده که هیچ اثری از باغ سرسبزش در آنها پیدا نیست.
“شاهدولت” شش فرزند دارد که دو نفرشان، یعنی یک پسر و یک دختر دارای معلولیت هستند. او درباره آنچه سیل برایش باقی گذاشته میگوید: این خانه کلا زیر آب بود، ارتفاع آب تا سه متر بالا آمد و ما شانس آوردیم که توانستیم نجات پیدا کنیم. دو فرزند معلول دارم و روزی که سیل آمد به زور از خانه خارج شدیم.
شاهدولت ادامه میدهد: وقتی به خانه برگشتم، فکر کردم خانه را اشتباه آمدهام، هیچ اثری از باغ من نبود و جایش را کلی قلوه سنگ گرفته بود. خانه هم پر از گِل شده بود. گاوداری و طویله را لجن گرفت و همه علوفه هم که انبار کرده بودم گندید.
پیمان، پسر شاهدولت درباره جزئیات بیشتر از خسارات وارد شده به “باغ” به ایسنا میگوید: اینجا پر از درختان زردآلو، گوجه سبز، زیتون و انگور بود. آن طرفتر یونجه کاشته بودیم، اما حالا نصف زمینهای ما زیر آب است و مابقی هم پر از قلوه سنگ شده؛ انگار که از اول هیچ زمینی اینجا نداشتیم.
پیمان درباره آنچه که در باغ رخ داده میگوید: راهاندازی این باغ این طور نبود که سر خود اقدام به کاشت درخت کرده باشیم و وارد حریم رود شویم؛ شاید هم شدیم اما خب ما که نمیدانیم. آنها که مجوز میدهند باید بگویند که فلانجا درخت نکارید. وزارت جهاد کشاورزی مجوزهای لازم را به ما داده و حتی چند سال پیش سیستم آبیاری قطرهای نیز در این باغ برای ما ایجاد کردند. اگر این باغ در مسیر رودخانه بوده، آنها باید زودتر به ما میگفتند یا مجوز نمیدادند، اینجا حدود سه هکتار است و ما ۱۵ سال عمرمان را پایش گذاشتیم، اما حالا چه مانده از باغ!؟
او میگوید: دیگر اینجا قابل استفاده نیست، درختها هم که همه از بین رفتهاند.
پیمان درباره مبلغ خساراتی که به باغ وارد شده هم میگوید: کسی برای ارزیابی خسارت نیامده، اما چند ماه قبل از سیلاب تمام این سه هکتار باغ و خانه را حدود چهار پنج میلیارد تومان از من میخواستند. حالا حساب کنید آیا کسی حاضر است برای سنگهایی که سیل آورده، پول بدهد!؟ به دامهایمان هم خسارت وارد شده، چهار گوسفند ما تلف شد، اما توانستیم مابقی را نجات دهیم. امکانات دامداری ما کاملاً در سیل از بین رفت و جبران کردنش علاوه بر این که میلیونها تومان هزینه میخواهد، وقت زیادی را نیز لازم دارد.
صدای لودرهای راهدار حرفهای پیمان را ناتمام میگذارد، به سمت جاده میدود و تا قبل از عبور لودر جلویش میایستد. اجازه عبور به لودر نمیدهد و از او میخواهد تا گلهای داخل حیاط را کنار بزند تا با بارش دوباره باران امکان خروج آب وجود داشته باشد.
روایت سوم؛ انوشه علیزاده
سومین روایت، مربوط به دختری ۱۲ ساله است؛ با چشمانی درشت که رد خونمردگی و کبودی روی چشم چپش خودنمایی میکند، فکش کمی باد کرده و نمیتواند صحبت کند. با پنج انگشت دست پاسخ سوال کلاس چندمی را میدهد و پدرش به کمکش میآید.
عنایت علیزاده که ساکن روستای چمپلک در شاهیوند است، میگوید: یکی دو روز بعد از سیل بود وخانه مادرم زیر آب رفته بود، خانه خودمان با رودخانه فاصله داشت و خسارتی ندید، اما برای کمک به او به خانهاش رفته بودم که انوشه با یک خودروی سواری که با سرعت زیادی در جاده روستایی در حال حرکت بود، تصادف کرد. دخترم بیهوش شد و خون تمام دهان و صورتش را پر کرد. راه اصلی هم بسته بود و باران هم میبارید. با هزار بدبختی او را به بیمارستان رساندیم.
عنایت میگوید: در بیمارستان عکسبرداری کردند و مشخص شد که در پی این تصادف استخوان فک و تعدادی از دندانهای انوشه شکسته است. به همین دلیل دخترم نمیتواند صحبت کند و به دستور پزشک به هیچ عنوان نباید فکش حرکت کند.
او با اشاره به اینکه حدود ۱۵ میلیون تومان باید برای فک انوشه هزینه کند، میگوید: متاسفانه با توجه به اینکه سیل جاده را بسته بود، پس از تصادف پلیس نتوانست برای کشیدن کروکی به اینجا بیاید، من با ۱۱۰ هم تماس گرفتم، اما نیامدند. چند روز بعد برای جبران بیمه ماشین از ما کروکی را خواست و چون کروکی نبود، بیمه اعلام کرد که نمیتوانم این خسارت را از بیمه دریافت کنم.
او ادامه می دهد: واقعا نمیدانم چطور باید این پول را برای درمان دخترم تهیه کنم.
انتهای پیام