به گزارش کسب و کار نیوز، والنسیا رئال مادرید را در دهم ژوئن سال ۱۹۹۹ تیر باران کرد. سفیدپوشان در یک نمایش مضحک یکی از روزهای تاریک خود را تجربه کرد. این شکست ضرر سنگینی به باشگاه، تیم و به خصوص سرمربی وارد کرد. جان توشاک پس از باخت ۶ بر صفر در نظر هواداران منفور شد. او مانند مردی نبود که قرار بود مادرید را برای فصل بعد متحول کند. او حتی در فصل جاری نیز کاری نکرده بود. سرمربی ولزی تنها زمان خود را به شوخی و درگیری با بازیکنان صرف کرده بود بدون اینکه کاری برای بهتر شدن وضعیت تیم بکند.
او بدترین چهرهاش را در دیدار برابر والنسیا نشان داد، نه تنها در رابطه با شاگردانش بلکه جایگاه باشگاه را هم فراموش کرد. او کوپا دل ری را یک رقابت کم اهمیت دانست و به بازیکنانش پیام آزاردهندهای فرستاد. شرایط مادرید به یک فاجعه تبدیل شد که مردم مادرید را کاملاً ناامید کرده بود. مقصر اصلی توشاک بود و سپس بازیکنان اما این وضعیت متشنج متوقف نشد و بحران به مسئولان اصلی باشگاه نیز رسید که هیچ برنامهای نداشتند.
در رابطه با بازی مقابل والنسیا، خفاشها با بهترین ترکیب ممکن به میدان رفتند و با توجه به اهمیت بازی با قدرت برابر مادرید قرار گرفتند. دیدار نیمه نهایی بود اما توشاک لالیگا را مهمتر میدانست و به همین خاطر به این دیدار اهمیت نداد. با این حال بازی به نحوی پیش رفت که این فاجعه به یکی از سیاهترین بخشهای تاریخ باشگاه تبدیل شد.
در مستایا نام سن مارینو به گوش میرسید و دلیلی برای آن وجود داشت. والنسیا برای این بازی ارزش قائل بود اما با مادرید به نحوی برخورد کرد که انگار مقابل یک گروه از هواداران قرار دارد. آنها در همه زمینهها تیم برتر بودند و یکی از به یادماندنیترین بازیها را در ورزشگاهشان به نمایش گذاشتند. والنسیا هر کاری که میخواست در زمین انجام میداد. تمام توپها و ضربات برای بازیکنان میزبان بود.
مادرید که امپراتوری بهانه تراشی است نبود برخی از بازیکنان را دلیل رقم خوردن این شکست سنگین دانست. با این حال هیچ بهانهای نمیتوانست آنها را تبرئه کند. نه دو دستگی میان بازیکنان و نه بی اهمیتی سرمربی به این رقابتها توجیهی برای این شکست نبود. این شکست باشگاه را وارد یک مشکل بزرگ کرد. هیچ چیز بالاتر از پیراهن تیم نبود که در مستایا بی دفاع ماند.
اگر بحث بهانه باشد والنسیا نیز میتواند چند بهانه داشته باشد. به عنوان نمونه خستگی در یک فصل طولانی که از نخستین روزهای ژوئن شروع شد. والنسیا در رقابتهای اینترتوتو حضور داشت. در آن زمان توشاک از لیگ قهرمانان اروپا به عنوان نخستین هدفشان یاد کرد. والنسیا نیز فکر مشابهی داشت اما مانند مادرید عمل نکرد. از شروع بازی حمله کرد انگار که بازی مرگ و زندگی است.
از لحاظ بازیکن فاصله زیادی میان دو تیم وجود داشت. والنسیا از دقیقه نخست تیم برتر میدان بود. آنها در گام نخست تصمیم گرفتند در سانتیاگو برنابئو بازی کنند. توشاک پنج مدافع را به زمین فرستاد. همه بازیکنان در زمین خودشان بودند و رئال بر اساس عادت مقابل تیمهای کوچک میخواست بازی را در اختیار داشته باشد. والنسیا از طریق بازی هوایی به مادرید ضربه زد و با هر حمله دروازهاش تهدید میشد.
دو تیم بازی متفاوتی را به نمایش گذاشتند. همه و هر بازیکن والنسیا در بهترین شرایط خود قرار داشت. کلودیو لوپس در هر حرکت دفاع مادرید را بر هم میریخت. این بازیکن فضاهای خالی را پیدا میکرد و بازیکنان دیگر را راهی محوطه جریمه میکرد اما میتوان در رابطه با ولائوویچ نیز همین تعریف را به کار برد و مندیتا که تبدیل به سمبل باشگاه شد. گلش با پایان این سریال همراه شد که همه در والنسیا آن را در یک شب به یادماندنی دیدند. مندیتا از همه لحاظ برتر بود.
این بازی نه تنها گلهایش در یادها ماند بلکه نمایش و شور یک تیم نیز در خاطرهها حک شد. چنین پیروزیهایی برای همیشه در حافظه تیم پیروز و تیم شکست خورده میماند.
انتهای پیام