صفحه اصلی / فرهنگی / کتاب و رسانه / لورکا، شاعر کولی
لورکا، شاعر کولی

لورکا، شاعر کولی

فدریکا لورکی، شاعر اسپانیایی معروف به شاعر کولی است که نخستین سال‌های زندگی خود را در روستاهای «غرناطه» شهر افسانه های کولیان و آوازهای کهنه زندگی کرد و شاید از همین رو برای کولیان شعر سرود و به شاعر کولی شهرت یافت.

فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نویسنده اسپانیایی زاده ١٨٩٨ از طایفه‌ای فئودال و ثروتمند بود. در چهار سال نخست زندگی به نوعی از فلج کودکان مبتلا و به شدت گوشه‌گیر شد. شاید دلیل گرایش او به ترانه‌های سوزناک کولیان از همین روزها نشأت می‌گیرد.
لورکا با کمک مادر با موسیقی آشنا می‌شود و چنان در نواختن پیانو و گیتار پیشرفت می‌کند که آشنایانش او را از بزرگان آینده موسیقی اسپانیا می‌دانند، اما درگذشت آموزگار پیانویش به سال ۱۹۱۶چنان تلخی عمیقی در او به جای می‌گذارد که دیگر موسیقی را پی نمی‌گیرد و در حقیقت همه پیش‌بینی‌ها برای آینده موسیقی او نابود می‌شود.
نخستین کتاب لورکا (به نثر) با نام «باورها و چشم‌اندازها» در سال ۱۹۱۸ به چاپ رسید و نخستین نمایشنامه‌اش «دوران نحس پروانه‌ها» را در سال ۱۹۲۰ نوشت و یک سال بعد نخستین مجموعه شعرش با نام « کتاب شعر» منتشر کرد. در سال ۱۹۲۸ محبوبترین کتابش، «ترانه‌های کولی» را منتشر می‌کند. این کتاب را بهترین آثارش می‌دانند و او را «شاعر کولی» می‌نامند.
در تابستان ۱۹۲۹ این شاعر به نیویورک سفر می‌کند و برای آموختن انگلیسی وارد دانشگاه کلمبیا می‌شود. در نیویورک است که لورکا به شعر سختش می‌رسد. به سرزنش از شهری با معماریهای مافوق آدمیان، ریتم سرگیجه‌آور و هندسه اندوهناک می‌رسد. حاصل سفر نیویورک مجموعه اشعاری است با نام «شاعر در نیویورک» که در ۱۹۴۰ (پس از مرگ شاعر) منتشر می‌شود.
از دیگر آثارش می‌توان به ترانه‌ها، نمایش‌نامه ماریانا پیندا، چنین که گذشت این پنج سال، نمایش‌نامه عروسی خون، یرما، خانه برنارد آلبا، نیرنگ پروانه، قصیده کولی، زاری برای مرگ یک گاوباز و عروسکان خیمه‌شب‌بازی اشاره کرد.
مرگ لورکا در ۳۸ سالگی و در بحبوحه جنگ‌های داخلی اسپانیا (در سال ۱۹۳۶) مدت‌ها در پرده ابهام بود. بسیاری گمان می‌کردند که او به دست جمهوری‌خواهان یا پارتیزان‌های سوسیالیست کشته شده است. به تازگی مورخی به نام «میگوئل کابالرو پرز» با تحقیقاتی مفصل و در کتابی که به بررسی ۱۳ ساعت پایانی زندگی لورکا پرداخته، دریافته است که لورکا به دست یکی از شبه نظامیان محلی فالانژ (طرفدار فرانکو) که از مدت‌ها قبل کینه‌ طایفگی با خاندان لورکا داشته، دستگیر و بدون محاکمه اعدام و جنازه‌اش در چاهی افکنده شده.
شاعر چکامه «عروسی خون»، شب پیش از مرگش به هم‌‌سلولی خود گفته بود؛ «نه از مرگ، ولی از نحوه‌ی مرگی که در انتظار من است، وحشت دارم… ».
«اگر مُردم
درِ مهتاب را باز بگذارید.
کودک پرتقال می‌خورد،
دروگر گندم می‌درود.
باز می‌بینمشان؛
اگر مُردم
باز بگذارید درِ مهتاب را…».
فراهنگ**٧٣٢٩ ** ۹۰۵۳

همچنین مطالعه کنید:

چند آمار جالب از متفاوت‌ترین گزارش سال

به گزارش کسب و کار نیوز، در این گزارش که در قالب ۲ برگه امتحانی …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.