نشست نقد و بررسی رمان «سالتو» با حضور نویسنده کتاب، مهدی افروزمنش و منتقدین حسن میرعابدینی و محمدرضا گودرزی در فرهنگسرای گلستان و برنامه «ترنم قلم» برگزار شد.
به گزارش کسب و کار نیوز به نقل از ایسنا ، در ابتدای این جلسه، حسن میرعابدینی صحبت کرد و گفت: یکی از گرایشهای داستانی در دهه اخیر، گرایش به نشان دادن جنبههای تاریک زندگی در شهر تهران است. نمونههای مختلفی از این دست وجود دارد که رمان «سالتو» نیز یکی از آنهاست. البته این گرایش نه میتواند خوب باشد و نه میتواند بد باشد و به گرایش نویسنده و نوع کار او روی این مسائل بستگی دارد. این رمان تلاش میکند تا تصویر دیگری از پایتخت ارائه بدهد و ما را با جلوههای گستردهای از جامعه آشنا کند. راوی داستان ماجرایی را تعریف میکند که در زمان نوجوانی او برایش رخ داده است و آن را در یک سیر خطی زمانی برای ما بازگو میکند. افراد را از دید او میشناسیم و در پایان به شناخت گستردهتری از او میرسیم. این رمان جزء معدود رمانهای سالهای اخیر است که من آن را راحت خواندم. نویسنده داستان بلد است که قصه بگوید. مشکل بزرگ بعضی از نویسندههای ما این است که بلد نیستند قصه بگویند. از طریق ریتم تندی که نویسنده به ماجراها میبخشد، میتواند تعلیق مناسبی ایجاد کند و خواننده همواره در انتظار رویداد بعدی است.
این منتقد ادبی ادامه داد: در این رمان خیلی با لحن یک نوجوان مواجه نیستیم چرا که داستان در زمان میانسالی از زبان راوی روایت میشود. در وهله اول، این رمان یک وجه اجتماعی دارد. در این وجه، اهمیت مکان بارز است. این مکانها هویت شخصیتها و اتفاقاتی را که برایشان رخ میدهد نشان میدهد. در داستان با یکی از محلههای پایین شهر به اسم جزیره آشنا میشویم و با افرادی آشنا میشویم که به صورت کاریکاتوری هستند. سیاوش از دل آدمهای این جزیره بیرون میآید. آدمهایی که هر کدامشان یک داستان دارند و این خرده روایتها باعث جذابیت داستان شده است. با این حال، شرح اصلی داستان، ماجرای برکشیدهشدن سیاوش از فقر و باز شدن یک زندگی جدید به روی او است. سیامک تلاش میکند تا سیاوش را از زندگی قبلیاش دور کند و وارد زندگی بکند که پر از دود پیپهای او و عطرهای منشیهای نادر است. نادر به ظاهر برجساز است اما در باطن رئیس یک باند مخوف موادفروشی است. در نهایت هم میبینیم که سیاوش مجبور میشود به همان موادفروشی روی بیاورد البته با لباس و ظاهری بهتر.
میرعابدینی اظهار کرد: موضوع مهم داستان، خشونتی است که در داستان جاری است و نویسنده آن را برجسته میکند. کارفرمایان سیاوش کسانی هستند که اعتقاد دارند باید در سر آدمهای دیگر بزنید تا در سر شما نزنند. این رویکرد خشونت در همه مکان هایی که داستان روایت شده است، وجود دارد. با ورود سیاوش در دم و دستگاه نادر، داستان از رقابتهای باندهای مواد مخدر، قتلها و … پر میشود. این جریان ادامه دارد تا زمانی که کل داستان لو میرود و همین موضوع باعث میشود که سیاوش از وضعیت آقامنشی خود وارد وضعیت بدبختی و معلق بودن دیگری بشود. البته این یک جنبه از داستان است که میتوان اسم آن را جنبه حادثهای گذاشت. جنبه دیگر این رمان که بسیار هم ارزشمند است، بعد روانشناختی آن است. در این رمان، نویسنده تلاش کرده است تا روانشناسی مبتنی بر خشونت و روانشناسی دیگر افراد را بسازد. افراد با نوع حرفزدنشان شناخته میشوند. برای مثال، نادر یک آدم جانوری است که حرفهای خود را با قالب حکمتهایی از زندگی جانوران بیان میکند. به طور کلی، رمان «سالتو» داستان زندگی افرادی است که در زندگی شان باختهاند و به نوعی قربانی هستند. همهشان آرزوهایی دارند که به واسطه رخ دادن اتفاقات مختلف، آنها را از دست دادهاند. این افراد تلاش میکنند تا با ناقصکردن زندگی دیگران، انتقام خود را از این سرنوشت شوم بگیرند. سیاوش جوانی است که میخواهد از این دور باطل بیرون بیاید و زندگی جدیدی را رقم بزند. تنها راهی که پیش پای او است، قهرمانشدن در کشتی است.
او در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: یکی از ویژگیهای این رمان این است که نویسنده تلاش میکند ماجرای زندگی آدمها را به مدد فنون کشتی و ماجراهای آن پیش ببرد و دیالوگهای بسیاری از شخصیتها نیز در همین جهت است. داستان نشان میدهد که قدرت یا احساس آن چگونه آدمی را تغییر میدهد و باعث میشود تا هیولای درون او بیدار بشود. موضوع دیگری که در داستان دیده میشود، موضوع تحقیر است. تحقیر باعث ایجاد حفرههایی در شخصیت آنان میشود که دیگر پر نشده و بسیاری از اقدامات شخصیتها در جهت از بین بردن همین تحقیرها است. وقتی زندگی نادر و سیاوش را با هم مقایسه میکنیم، میبینیم که شباهتهای زیادی بین این دو وجود دارد. این شباهت با عنوان قصه یعنی «سالتو» نیز ارتباط دارد و به همین جهت عنوان قصه به خوبی انتخاب شده است چرا که درون مایه داستان را بیان میکند اگر چه آن را لو نمیدهد.
این پژوهشگر به نقاط ضعف این رمان اشاره کرد و گفت: به نظرم بعضی محافظهکاریها در داستان وجود داشت. این محافظهکاری در بخش شکلی و فرمی وجود دارد. برای مثال بعضی از قسمتهای داستان، گزارشی شده است و همین موضوع به آن ضربه زده است. در بخش محتوایی نیز مشکلاتی وجود دارد. داستان با پایانی خوش به پایان میرسد. این موضوع به شدت یادآور سریالهای تلویزیونی برای من بود. به نظرم، نویسنده علیرغم تلاشی که برای نمایش وضعیت سیاه میکند، هیچ تلاشی برای رفتن به داخل این وضعیت انجام نمیدهد. در حقیقت راوی از حریم امن خود پای بیرون نمیگذارد. میخواهم بگویم که رمان درسطح نمایش خشونتها باقی میماند و نمیتواند ریشهها را به تصویر بکشد.
در ادامه محمدرضا گودرزی صحبت کرد و درباره این رمان گفت: در ادبیات ما رمان رئال خوب نداریم در حالی که عدهای فکر میکنند رمان رئال نوشتن ساده است. اگر یک رمان رئال بخواهد همهجانبه باشد، طبیعتا کار دشواری است. این موضوع به دلیل کمبود تحقیق برای نوشتن یک رمان است. در کشورهای دیگر، وقتی میخواهند یک رمان بنویسند، تحقیق گستردهای انجام میدهند و از اطلاعات حاصل از آن در رمان استفاده میکنند. در این رمان مشخص است که نویسنده تحقیق کرده است و در نوشته خود در جاهایی که نیاز به ارتباط با واقعیت است، به خوبی از پس آن برامده است. وقتی از داستان رئال حرف میزنم، منظورم داستان واقعی نیست چرا که مشخص است انطباق داشتن با واقعیت باعث میشود کتاب از داستان به سمت علوم انسانی برود. در رمان، نویسنده اطلاعات واقعی را میگیرد و از آن در خلق داستان کمک میگیرد. من معتقدم هستم که رمان رئال نخبهگرا نیست و رمان مدرن نخبهگرا است. رمان رئال سعی میکند نکات فنی را رعایت بکند و تلاش دارد تا خواننده عمومی را نگه دارد. در عین حال، سعی میکند تا به بقیه نیز بیتوجه نباشد. این موضوع نه مثبت است و نه منفی.
این نویسنده و منتقد ادبی ادامه داد: رمان «سالتو» از نظر موضوعی جنایی اجتماعی است. داستان هم از نظر روانشناختی و هم از نظر جامعهشناسی پرمحتواست. البته رگههایی از ناتورالیسم در آن وجود دارد. راوی اول شخص ۱۶ ساله است که در رمان تولد ۱۷ سالگی او جشن گرفته میشود. این راوی به عنوان یک راوی اول شخص گذشتهنگر شناخته میشود. استفاده از این راوی، باعث ایجاد محدودیتهایی برای نویسنده میشود. داستان پایانبندی خوبی دارد و تکلیف همه اشخاص مشخص میشود. از یک نظر این پایانبندی بسته است اما در مقابل از دید دیگر، باز است چرا که فضا عادی میشود و نمیدانیم که نویسنده در ادامه زندگی خود چه مسیری را پی میگیرد. شگرد روایت خطی است که به نظرم مناسب همین رمان است. تعلیق در پی تعلیق نیز از جمله ویژگیهای خوب رمان است چرا که تا لحظه آخر، مخاطب را با خود میکشد. در این رمان، تهران با تمام تضادها و اختلاف طبقاتیاش روایت میشود. رمان ارزش مطالعات فرهنگی دارد که البته جدا از مطالعات ادبی است. در مطالعات فرهنگی گفته میشود که هر متن ادبی دارای یک ارزش فرهنگی است و به کمک آن می توان تصویری کلی از آن جامعه به دست آورد.
گودرزی بیان کرد: از منظر دیگری، این رمان یک رمان قدرت است و به سلسله مراتب قدرت میپردازد. تمام افراد داستان به نوعی قدرت دارند. دقت کنید که در کلانشهرها هر کس قدرت داشته باشد، میتواند کار را جلو ببرد. البته قدرت به کمک ترس کارش را جلو میبرد. بنابراین با اشاعه ترس است که قدرت میتواند ادامه داشته باشد. این موضوع دقیقا چیزی است که در کتاب دیده میشود. شهر تهران اولین شخصیت این داستان است و سیاوش، نادر و بقیه افراد در دستههای بعدی قرار میگیرند. در مورد تعلیق خوبی که در این رمان وجود داشت باید بگویم که به نظرم اگر تعلیق را از رمان بگیریم، هیچ چیز در آن باقی نمیماند اگرچه عدهای معتقدند اندیشه نیز بخش مهمی از رمان است. یکی دیگر از ویژگیهای این رمان این است که تصویری است. این موضوع کمک بسیار زیادی به مخاطب برای درک داستان میکند.
بخش پایانی این جلسه نیز به پرسش و پاسخ حاضران با نویسنده و منتقدان اختصاص داشت.