به گزارش کسب و کار، نعمت زاده متولد ۱۳۴۳ و اهل فریدونکنار است و در سال ۸۶ با توجه به سابقه اسارتی که داشت زودتر از موعد بازنشسته شد. او به مدت هفت سال در مناطق عملیاتی مختلف شرکت کرد و سپس به اسارت نیروهای بعثی درآمد.
*چه زمانی به خدمت ارتش جمهوری اسلامی درآمدید؟
در سال ۱۳۶۰ بعد از اینکه از طرف سپاه یا همان بسیج به جبهه اعزام شدم،در آنجا با بچه های ارتش آشنا شدم و این موضوع باعث شد که همان سال به خدمت ارتش درآمدم و از سال ۶۰ تا ۶۷ در مناطق عملیاتی جنوب کشور با لباس ارتش در دو مرحله مجروح شدم و در سال ۶۷ نیز در منطقه شرحانی به اسارت نیروهای بعثی درآمدم.
*بیشتر در چه عملیاتهایی شرکت داشتید؟
پشتیبانی عملیات بدر، در عملیات خیبر در پاسگاه زید، همچنین در عملیات کربلای پنج، رمضان و در مجموع در مناطق عملیاتی جنوب از سال ۶۰ تا ۶۷ حضور داشتم.
*از خاطرات دوران اسارت بفرمایید؟
به این سوال من که می رسد می پرسد از خاطرات شیرین اسارت بگویم یا تلخ؟ که انتخاب را به خودش واگذار کردم.
نعمت زاده به موضوع منافقین و ورود آنها به اردوگاه اسرای ایرانی پرداخت و گفت: در اردوگاه که بودیم بعد از چند مدت منافقین وارد اردوگاه شدند،آن ها تبلیغات می کردند تا نیرو جمع کنند خصوصا بعد از عملیات مرصاد که شکست را تجربه کرده بودند؛ می خواستند با وعده و وعیدهایی که به اسرا می دادند نیرو جمع کنند.
روزی “رجوی”، سرکرده منافقین قرار بود وارد اردوگاه شود اما در روز مقرر شخص دیگری بنام ابریشم چی که معاون رجوی بود وارد اردوگاه شد.
آن روز در اردوگاه همه اسرا که ۱۸۰۰ نفر بودند یک صدا شعار “مرگ بر منافق و مرگ بر وطن فروش” سردادند و با لنگه کفش و دمپایی از منافقین استقبال کردند و اجازه سخنرانی را به وی ندادند؛ آن ها نیز با سرشکستگی از اردوگاه خارج شدند؛ پس از این حرکات نیز اسرا کتک کاری و شکنجه را با جان و دل پذیرفتند.
این بازنشسته ارتش در خصوص خاطرات تلخ دوران اسارت خود گفت: وقتی ما را اسیر کردند در روزهای نخست ما را در پادگان الاماره در داخل سوله هایی قرار دادند که این سولهها با توجه به شکلی که داشت بسیار داغ و گرم بود.
تشنگی امان اسرا را بریده بود، بچه ها اکثرا تا صبح ایستادند و نمی توانستند بنشینند و تنها کسانی که مجروح بودند نشسته و یا دراز کشیده بودند.
تعدادی از بچههای مجروح در این میان از فرط تشنگی به شهادت رسیدند؛صبح بعثی ها آمدند و کسانی که به شهادت رسیده بودند را جمع کردند و آن هایی که در حال فوت یا نیمه جان بودند به پشت پادگان الاماره بردند و بر روی همه آن ها خاک ریختند؛ حال بعد از گذشت این همه سال هیچ گاه آن صحنه های غمبار از ذهنم پاک نمی شود؛ کسانی که زنده بودند برای زندگی تقلا می کردند اما بعثی ها آن ها را زنده به گور کردند.
زمانی که از وی پرسیدم درجه تان را در خبر چه بزنم؟ گفت نمی خواهد درجه بزنید بنویسید از نیروهای ارتش و بر این هم اصرار داشت اینطور بسیار راحت ترم، وقتی بازنشسته که می شویم درجه معنایی ندارد. یک ارتشی و نظامی در درجه اول باید ولایی باشد و تفکر هم باید تفکر نظامی و بسیجی باشد.
اکثر پرسنل ارتش جوان ۱۸ تا ۲۰ سال هستند بنابراین باید نظم سرلوحه کار قرار گیرد.
گفت و گو از سپیده پورشعبان خبرنگار ایسنا مازندران
انتهای پیام