محمد جوادیقاضیانی
همهروزه از نمایشگاههای استارتآپها میشنویم؛ نمونه آخر آن الکامپ است که حدود ۴۰۰ کسبوکار کوچک و متوسط و استارتآپ در آن به ارائه خدماتشان پرداختند، اما چه عواملی در به وجود آمدن این اتمسفر استارتآپی در کشور نقش دارند؟ «کسبوکار» در گفتگو با هاشم آقازاده، مدیر گروه بازرگانی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران به ریشهیابی این موضوع میپردازد…
تحلیل شما از جو استارتآپی کشورمان چیست، چه عاملی در ایجاد این اتمسفر تاثیر گذاشته است؟
ما در هر کشوری یک baby boom را تجربه میکنیم که برای کشور ما دهه ۶۰ است. بسیاری از افرادی که دهه ۶۰ یا ۷۰ متولد شدهاند، در حال حاضر به مرحله اشتغال رسیدهاند و نیازمند شغل هستند و در این رابطه ظرفیت اشتغال کشور هم مشخص است که جوابگوی همه آنها نیست. از طرفی در نسل قبلی تاکید خانوادهها بر تحصیل فرزندان بود و پول کماهمیت بود و تحصیلات عالیه افتخار بزرگی محسوب میشد و خانواده، دوستان، مدرسه و… افراد را به سمت تحصیلات عالیه سوق میدادند و اگر رقابتی هم شکل میگرفت، در این حوزه بود.
وقتی کودکان دهه ۶۰ یا ۷۰ وارد چرخه تحصیل شدند، همزمان پول و موقعیت شغلی برای مردم مهم شد و حتی قضاوتها در دوستی، ازدواج و… به این سمت رفت. پس بحث پول درآوردن و پیشرفت شغلی بسیار مورد توجه قرار گرفت و در کنار آن ظرفیتهای آموزشی هم بسیار بالا رفته است و رفتن به دانشگاه کار دشواری نیست. پس یک جوان – به غیر از افرادی که میخواهند وارد دانشگاههای درجه یک شوند- دیگر دغدغه ورود به دانشگاه را ندارد و از طرفی هم همانطور که گفتم، فرهنگ جامعه آن را به سمت پول درآوردن از راهی غیر از کارمندی سوق میدهد.
پس باید به دنبال یک راه دیگر به جز کارمندی باشد. همین وضعیت در دنیا هم اتفاق میافتد و فضای ارتباطی ما را از اتفاقات دنیا کاملا آگاه میسازد. برخلاف گذشته که راههای ارتباطی به این گستردگی و سرعت نبود، در حال حاضر همه منتظرند ببینند که مثلا به عنوان ثروتمندترین فرد در دنیا چه کسی انتخاب میشود. پس روندهای جهانی هم بر این موضوع تاثیرگذار هستند. از یک طرف هم مسئولان دولتی به این نتیجه رسیدهاند که با کارمندی، پشت میز نشینی، کارهای دولتی و… به آن نرخ مورد انتظارشان نمیرسند و آنها هم به سمت فراهم کردن بستری برای استارتآپها حرکت کردهاند. همانطور که در دهه ۶۰ فرهنگ ما به سمت رفتن به دانشگاه بود و آنقدر دانشگاه ساختند که دیگر کسی دغدغه دانشگاه را ندارد.
در حال حاضر هم کشور به سمت این رفته است که بستر را برای کسانی که میخواهند کسبوکاری را راه بیندازند، فراهم کند. وقتی همه اینها را در کنار هم بگذاریم و به گفتههایمان نگاه کنیم، این را در مییابیم که بیشتر درباره این صحبت میکنیم که چه خلاقیتهایی داشتهایم یا چه کسبوکارهایی راه انداختهایم و…
پس خانواده، روندهای جهانی، فرهنگ کشور، زیرساختهای دولت و حتی بخش خصوصی و گرایش و علاقهمندی جوانان به ایجاد کسبوکارهای شخصی زیربنای این اتمسفر و فضای نوآوری را به وجود میآورد که یکی از اجزای آن استارتآپها هستند و پیشبینی میشود که رفتهرفته بیشتر هم بشود و امیدواریم که در این مسیر هم دولت و هم بخش خصوصی سیاست را به سمت کیفیت ببرند تا کمیت.
این جوی که در حوزه استارتآپها راه افتاده است، به مرز اشباع هم میرسد؟
برای جو استارتآپی اشباع معنا ندارد و هر چه بیاید، بر مبنای نیاز بازار و خلاقیت موسس آن است. یعنی اگر استارتآپها را در جامعه سلول به حساب بیاوریم، این است که بعضی از بین میروند و دوباره یکسری به وجود میآیند، ولی مسالهای که وجود دارد، این است که اگر کسانی که وارد میشوند بازار را خوب نشناسند و نتوانند ایدههایشان را برحسب نیاز بازار ارائه دهند و رقابت نکنند، شکست میخورند.
اکثر کارشناسان بر این نکته تاکید دارند که ایدههای استارتآپی باید برحسب نیاز باشند و مسالهمحوری مبنای آنها باشد و چه بهتر که ایده نیاز خودتان باشد که آن را بهتر بشناسید. حتی داوریهایی که شتابدهندهها و… انجام میدهند بر مبنای مسالهمحوری است.
نظر شما درباره یک ایده خوب و استارتآپی چیست؟
اتفاقا منطق بازار با روح نوآوری در ارتباط است و برای انتخاب ایده قاعده خاصی لازم نیست و باید واکنش بازار را در ارتباط با ایدهمان تحلیل کنیم. یک اشتباهی هم که وجود دارد، این است که در داوریها، داور تعیین میکند که ایده شما مسالهمحور است یا خیر، در صورتی که باید ببینیم که بازار چه واکنشی را نسبت به آن نشان میدهد.
بازارشناسی در کجای ایده و استارتآپ قرار داشته و چه تاثیری بر موفقیت ایدهها دارد؟
من معتقدم که کسبوکاری که در بازار موفق است، بازار خود را خوب شناخته است.
اواخر اردیبهشت ماه بود که مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی را درباره کسبوکارها منتشر کرد که در آن مقاله این مطلب ذکر شده بود که تنها ۲ درصد کسبوکارهای کوچک به برندهای بزرگ تبدیل میشوند و تحلیلی هم که خودشان داشتند، این بود که کشور ما در ایجاد ایدهها و کسبوکارهای نو خوب عمل کرده است، ولی اینکه آنها را پرورش دهد و بستر را برای بزرگ شدنشان فراهم کند، خوب عمل نکرده است. این موضوع را حتی برخی از کارشناسان هم تاکید کردند که دولت در وصل کردن کسبوکارهای کوچک به برندهای بزرگ خوب عمل نکرده است. نظر شما در این مورد چیست؟
ما یک نرخ طبیعی برای این موضوع داریم. فرض کنید در یک آرمانشهری که همهچیز فراهم است و پول و بازار و مشتری وجود دارد، ما در این شرایط هم خیلی نرخ بالایی نداریم و مثلا از ۱۰۰ ایده ممکن است که ۸ یا ۱۰ ایده مورد پذیرش بازار قرار بگیرند و رونق یابند. زمانی که ورودی زیاد میشود و طراحان ایده بسیار زیاد میشوند بهطور طبیعی ممکن است که کیفیت هم افت کند و در آن درصد تاثیر بگذارد. یکی این و یک مورد هم اینکه وقتی زمینه برای رشد ایده وجود نداشته باشد، ایدهها جوانه نمیزنند و رشد نمیکنند. معنی آن هم این نیست که آمار بدی باشد و بیشتر جاها و حتی کشورهای پیشرفته همین آمار را دارند.