به گزارش کسب و کار نیوز و به نقل از مهر، قصه از آنجا آغاز می شود که مینا دختر کندلوسی صدای دلنوازی داشت و هر شب در اتاق خود آواز می خواند و یک پلنگ شیفته آواز او می شود و به نزدیک پنجره می آمد و به آواز مینا گوش می داد.
این آغاز قصه ای عاشقانه و واقعی با طعم افسانه و زیبایی است. شگفتی این حکایت آنجا رخ مینماید که در سرانجام شبی پلنگ بر اثر گلوله مردمان دهکده با تنی زخمی راه جنگل را در میان زمستان سرد و برفی طی می کند و مینا به هوای یافتنش شب هنگام به سیاهی جنگل و سوز و سرما می زند، در آن شب مینا دلش می خواست دردناکترین ترانه و آوازش را بخواند. شبی سرد و تاریک، مینا آواز خوانان پا به جنگل مه گرفته گذاشت و برای همیشه در چشم تر جنگل گم شد و هیچگاه دیگر خبری از آمدن مینا و پلنگ در فضای دهکده نپیچید.
قصه مینا و پلنگ در حدود صد سال پیش میان سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۵ در یکی از روستاهای ییلاقی مازندران به نام کندلوس در کوهستانهای نوشهر در میان جنگلهای انبوه و دست نخورده آن زمان بوقوع می پیوندد که شاید در جهان بی نظیر بوده است.
قصه های فراوان و اشعار دلنشین زیادی از قصه مینا و پلنگ سالها پس از مرگ این دو نقل شده و سرانجام ناتمام این قصه، ذائقه بسیاری از مردان و زنان دیار کجور را به سرایش وا داشت؛ قصه هایی که هنوز بر لبان اهالی این مرز و بوم زمزمه می شود. هنوز پیرمردها و پیرزن های کندولوس ۷۰ تا ۸۰ سال با چشمانی اشک آلود از این دو تعریف می کنند.
خانه مینا و پلنگ خانه ای کاهگلی و زیبا و کله چوی در دهکده کندلوس که بطور سالیانه بیش از ۱۵۰ هزار گردشگر داخلی و خارجی از آن دیدن می کنند و علاوه بر بافت سنتی و تاریخی خود بواسطه محل وقوع قصه مینا و پلنگ از جاذبه های فرهنگی و غنای آئینی برخوردار است.
در دل دامنه های کجور و در روستای به نام کندلوس، خانه ای کاهگی به چشم می خورد که روزگار نه چندان دور، وعده گاه «مینا و پلنگ» بوده است. برای رسیدن به روستایی ییلاقی کندلوس باید مسیر ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی نوشهر به بخش کجور را پیمود و در ۵۰ کیلومتری این مسیر به سمت راست تغییر مسیر داد و با عبور از روستاهای تاریخی دیگر به کندلوس، بهشت مازندران رسید.
در دل روستای کوهستانی و نمونه گردشگری کندلوس که دارای بافت با ارزش تاریخی، نمونه های زیادی از بناهای تاریخی و گردشگری می توان یافت که هر ساله گردشگران زیادی از داخل و خارج کشور به آن سفر می کنند. از پر رمز و رازترین بناهای قدیمی کندلوس که یک خانه کاهگلی با معماری سنتی است می توان به خانه مینا و پلنگ اشاره کرد که هنوز، داستانش، لالایی مادربزرگها و مادران برای دختران و پسران خردسال کجوری است.
خانه مینا و پلنگ، خانه نیما پدر شعر نو، خانه ننه مکرمه نقاش و خانه های تاریخی مازندران از جمله جاذبه ها و نمادهای فرهنگی مازندران هستند که هر چند بر درب آن قفل خورده اما همچنان علاقمندان زیادی را از سراسر کشور برای بازدید به روستاهای هدف گردشگری می کشاند.
علاوه بر خانه مینا و پلنگ، درب خانه ننه مکرمه همیشه به روی دوستداران فرهنگ باز نیست و برخی خانه های تاریخی ساری نیز روزگار خوبی ندارند اما خانه نیما یوشیج نیز به دلیل صعب العبور بودن و برودت هوا در روزهای نوروزی گردشگران چندانی ندارد.
بی بی مکرمه را دیگر همه نقاشان جهان می شناسند، بانوی بی سوادی که سبکهای نقاشی را به هم زد و آثارش از گالری سیحون و موزه های معروف جهان سردرآورد. نقاشیهای مکرمه قنبری معروف به «ننه مکرمه» موجب شد تا به عنوان بانوی نمونه نقاش در سال ۲۰۰۱ توسط دوازدهمین کنفرانس ایران شناسی در دانشگاه دولتی سوئد، معرفی شود.
مکرمه قنبری، زن روستایی ساکن روستای دریکنده در استان مازندران است که در سن ۶۴ سالگی شروع به نقاشی کرده و به تدریج آثارش شهرتی جهانی یافته و نمایشگاههای متعددی از نقاشیهای او برپا شدهاند.
وی که از سن ۱۰سالگی شروع به کار کرده و روزگار پر شیب و فرازی را می پیمود تا سن ۶۷ سالگی تصمیمی برای نقاشی کردن نداشت و در طول این سال ها ۹ بچه تربیت کرده و به عنوان خیاط، طبیب محل و… به فعالیت می پرداخت، تا زمانی که بر اثر یک حادثه شور و جوشش درونی وی نمود بیرونی یافت.
هماکنون بیش از ۳۰ درصد آثار مکرمه قنبری به فروش رسیده و در موزههای معتبر دنیا نگهداری میشود و کارشناسان هنر اروپا آثار قنبری را با نقاشی های شاگال مقایسه می کنند. آثار مکرمه قنبری با نقاشی مارک شاگال، نقاش فرانسوی- روسی، مقایسه شدهاند و پس از مرگ او، خانهاش با دیوارهای تماماً نقاشی شده، به موزهای در روستای دریکنده تبدیل شده است.
اینکه آثار ننه مکرمه چگونه به یکباره از گالری سیحون و از آن پس در گالریهای جهان سر در آورد، راز عجیبی دارد، وی که از ۱۰ سالگی شروع به کار کرد و روزگاری پر فراز و نشیبی را پیموده بود و تا ۶۷ سالگی تصمیمی برای نقاشی کردن نداشت، در اثر یک حادثه، شور و جوشش درونی وی نمود بیرونی یافت.
مکرمه قنبری، گاوی داشت که برای چرای آن مجبور بود روزانه مسافت طولانی راه بپیماید، پس از مدتی بیمار شد و فرزندانش که نگران سلامتی مادر بودند بدون اطلاع قبلی وی، اقدام به فروش حیوان کردند، پس از آن، مکرمه بسیار غمگین شد و برای غلبه بر احساساتش به نقاشی پناه برد.
از همان روز که ۶۷ ساله بود تا پیش از مرگ، به شکل خستگی ناپذیری نقاشی میکرد و اکنون تمام خانهاش مملو از نقاشیهایی است که هر کدام راوی داستانهای مختلف از کتابهایی چون، قرآن مجید، شاهنامه فردوسی، منظومههای لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین، امیر و گوهر و زندگی خود نقاش است.
او هنر را در طبیعت، در بین مردم، در کوهها و صحراها، در بین رنگهای به ارث رسیده از نیاکانش و نیز در درون خود، می دید و بر روی صفحه جاری می کرد.از دیگر خانه های افسانه ای مازندران می توان به خانه های تاریخی آن اشاره کرد و خانه های تاریخی کلبادی، رمدانی، فاضلی، ناظری ها، سردار جلیل و سرهنگ خان واقع در بافت تاریخی قدیمی ساری در فهرست میراث ملی ثبت شده اند.
نبض شعر و شاعری در یوش می تپد
در یوش مازندران خانه ای قدیمی قرار دارد که نبض شعر و شاعری در آن می تپد و زادگاه پدرنو ایران است. اینجا یوش است، دهکده ای که به یمن نیما آوازه ای جهانی یافته اما، حتی اقامتگاه و مهمانسرایی کوچک ندارد تا مهمانان نیما، دمی در آن بیاسایند و خستگی راه به در کنند. خانه سریولی و رویاهای نیما اکنون به موزه تبدیل شده و مهمانانش را فرا می خواند.
برای رسیدن به یوش و خانه نیما دو راه پیش رو داری، یا باید راه هراز را انتخاب کنی و نرسیده به آمل، راهی در سمت چپ جاده را در پیش بگیری. همان جادهای که با رستوران نیما و تصویر شاعر آغاز میشود. گرچه جز این رستوران، تابلویی هم هست که نام یوش و بلده بر آن نقش بسته؛ یا جاده چالوس را انتخاب کنی و پس از گذشتن از تونل کندوان به سیاهبیشه بروی و استراحت کنی و با رسیدن به پل زنگوله، به سمت جاده ای بروی که تابلویی سبز رنگ بر سر آن است. این تابلو ما را به خانه نیما و روستای زیبای یوش راهنمایی میکند.
رسیدن به خانه نیما، کار چندان دشواری نیست. از هرکه بپرسی، راه خانه را به تو نشان میدهد و به گفته نیما «مانده اسم از عمارت پدرم/ طرف یورد شمالیاش: تالار/ طرف یورد جنوبیاش: سردر/ طرف بیرون آن: طویلهسرا…» امروز طویلهسرایی باقی نمانده اما تالار و سردر پابرجا باقی ماندهاند.
خانه نیما به موزه تبدیل شده تا برخی عکسها و وسایل شخصی پدر شعر نوی فارسی را در خود جای دهد. عینک و قلم و لباس و کفش و چراغ و پیهسوز… در خانه میگردی و روزهایی را در ذهن مجسم میکنی که نیما و برادرش لادبن و خواهرش بهجت از در و دیوار بالا میرفتند و فریاد کودکانهشان در فضای خانه میپیچید.
مازندران سرشار از نمادهای فرهنگی است که برای دیدن این جاذبه ها باید قدم در راه گذاشت، چرا که «همیشه زود، دیر می شود».
این آغاز قصه ای عاشقانه و واقعی با طعم افسانه و زیبایی است. شگفتی این حکایت آنجا رخ مینماید که در سرانجام شبی پلنگ بر اثر گلوله مردمان دهکده با تنی زخمی راه جنگل را در میان زمستان سرد و برفی طی می کند و مینا به هوای یافتنش شب هنگام به سیاهی جنگل و سوز و سرما می زند، در آن شب مینا دلش می خواست دردناکترین ترانه و آوازش را بخواند. شبی سرد و تاریک، مینا آواز خوانان پا به جنگل مه گرفته گذاشت و برای همیشه در چشم تر جنگل گم شد و هیچگاه دیگر خبری از آمدن مینا و پلنگ در فضای دهکده نپیچید.
قصه مینا و پلنگ در حدود صد سال پیش میان سالهای ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۵ در یکی از روستاهای ییلاقی مازندران به نام کندلوس در کوهستانهای نوشهر در میان جنگلهای انبوه و دست نخورده آن زمان بوقوع می پیوندد که شاید در جهان بی نظیر بوده است.
قصه های فراوان و اشعار دلنشین زیادی از قصه مینا و پلنگ سالها پس از مرگ این دو نقل شده و سرانجام ناتمام این قصه، ذائقه بسیاری از مردان و زنان دیار کجور را به سرایش وا داشت؛ قصه هایی که هنوز بر لبان اهالی این مرز و بوم زمزمه می شود. هنوز پیرمردها و پیرزن های کندولوس ۷۰ تا ۸۰ سال با چشمانی اشک آلود از این دو تعریف می کنند.
خانه مینا و پلنگ خانه ای کاهگلی و زیبا و کله چوی در دهکده کندلوس که بطور سالیانه بیش از ۱۵۰ هزار گردشگر داخلی و خارجی از آن دیدن می کنند و علاوه بر بافت سنتی و تاریخی خود بواسطه محل وقوع قصه مینا و پلنگ از جاذبه های فرهنگی و غنای آئینی برخوردار است.
در دل دامنه های کجور و در روستای به نام کندلوس، خانه ای کاهگی به چشم می خورد که روزگار نه چندان دور، وعده گاه «مینا و پلنگ» بوده است. برای رسیدن به روستایی ییلاقی کندلوس باید مسیر ۷۰ کیلومتری جنوب شرقی نوشهر به بخش کجور را پیمود و در ۵۰ کیلومتری این مسیر به سمت راست تغییر مسیر داد و با عبور از روستاهای تاریخی دیگر به کندلوس، بهشت مازندران رسید.
در دل روستای کوهستانی و نمونه گردشگری کندلوس که دارای بافت با ارزش تاریخی، نمونه های زیادی از بناهای تاریخی و گردشگری می توان یافت که هر ساله گردشگران زیادی از داخل و خارج کشور به آن سفر می کنند. از پر رمز و رازترین بناهای قدیمی کندلوس که یک خانه کاهگلی با معماری سنتی است می توان به خانه مینا و پلنگ اشاره کرد که هنوز، داستانش، لالایی مادربزرگها و مادران برای دختران و پسران خردسال کجوری است.
خانه مینا و پلنگ، خانه نیما پدر شعر نو، خانه ننه مکرمه نقاش و خانه های تاریخی مازندران از جمله جاذبه ها و نمادهای فرهنگی مازندران هستند که هر چند بر درب آن قفل خورده اما همچنان علاقمندان زیادی را از سراسر کشور برای بازدید به روستاهای هدف گردشگری می کشاند.
علاوه بر خانه مینا و پلنگ، درب خانه ننه مکرمه همیشه به روی دوستداران فرهنگ باز نیست و برخی خانه های تاریخی ساری نیز روزگار خوبی ندارند اما خانه نیما یوشیج نیز به دلیل صعب العبور بودن و برودت هوا در روزهای نوروزی گردشگران چندانی ندارد.
بی بی مکرمه را دیگر همه نقاشان جهان می شناسند، بانوی بی سوادی که سبکهای نقاشی را به هم زد و آثارش از گالری سیحون و موزه های معروف جهان سردرآورد. نقاشیهای مکرمه قنبری معروف به «ننه مکرمه» موجب شد تا به عنوان بانوی نمونه نقاش در سال ۲۰۰۱ توسط دوازدهمین کنفرانس ایران شناسی در دانشگاه دولتی سوئد، معرفی شود.
مکرمه قنبری، زن روستایی ساکن روستای دریکنده در استان مازندران است که در سن ۶۴ سالگی شروع به نقاشی کرده و به تدریج آثارش شهرتی جهانی یافته و نمایشگاههای متعددی از نقاشیهای او برپا شدهاند.
وی که از سن ۱۰سالگی شروع به کار کرده و روزگار پر شیب و فرازی را می پیمود تا سن ۶۷ سالگی تصمیمی برای نقاشی کردن نداشت و در طول این سال ها ۹ بچه تربیت کرده و به عنوان خیاط، طبیب محل و… به فعالیت می پرداخت، تا زمانی که بر اثر یک حادثه شور و جوشش درونی وی نمود بیرونی یافت.
هماکنون بیش از ۳۰ درصد آثار مکرمه قنبری به فروش رسیده و در موزههای معتبر دنیا نگهداری میشود و کارشناسان هنر اروپا آثار قنبری را با نقاشی های شاگال مقایسه می کنند. آثار مکرمه قنبری با نقاشی مارک شاگال، نقاش فرانسوی- روسی، مقایسه شدهاند و پس از مرگ او، خانهاش با دیوارهای تماماً نقاشی شده، به موزهای در روستای دریکنده تبدیل شده است.
اینکه آثار ننه مکرمه چگونه به یکباره از گالری سیحون و از آن پس در گالریهای جهان سر در آورد، راز عجیبی دارد، وی که از ۱۰ سالگی شروع به کار کرد و روزگاری پر فراز و نشیبی را پیموده بود و تا ۶۷ سالگی تصمیمی برای نقاشی کردن نداشت، در اثر یک حادثه، شور و جوشش درونی وی نمود بیرونی یافت.
مکرمه قنبری، گاوی داشت که برای چرای آن مجبور بود روزانه مسافت طولانی راه بپیماید، پس از مدتی بیمار شد و فرزندانش که نگران سلامتی مادر بودند بدون اطلاع قبلی وی، اقدام به فروش حیوان کردند، پس از آن، مکرمه بسیار غمگین شد و برای غلبه بر احساساتش به نقاشی پناه برد.
از همان روز که ۶۷ ساله بود تا پیش از مرگ، به شکل خستگی ناپذیری نقاشی میکرد و اکنون تمام خانهاش مملو از نقاشیهایی است که هر کدام راوی داستانهای مختلف از کتابهایی چون، قرآن مجید، شاهنامه فردوسی، منظومههای لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین، امیر و گوهر و زندگی خود نقاش است.
او هنر را در طبیعت، در بین مردم، در کوهها و صحراها، در بین رنگهای به ارث رسیده از نیاکانش و نیز در درون خود، می دید و بر روی صفحه جاری می کرد.از دیگر خانه های افسانه ای مازندران می توان به خانه های تاریخی آن اشاره کرد و خانه های تاریخی کلبادی، رمدانی، فاضلی، ناظری ها، سردار جلیل و سرهنگ خان واقع در بافت تاریخی قدیمی ساری در فهرست میراث ملی ثبت شده اند.
نبض شعر و شاعری در یوش می تپد
در یوش مازندران خانه ای قدیمی قرار دارد که نبض شعر و شاعری در آن می تپد و زادگاه پدرنو ایران است. اینجا یوش است، دهکده ای که به یمن نیما آوازه ای جهانی یافته اما، حتی اقامتگاه و مهمانسرایی کوچک ندارد تا مهمانان نیما، دمی در آن بیاسایند و خستگی راه به در کنند. خانه سریولی و رویاهای نیما اکنون به موزه تبدیل شده و مهمانانش را فرا می خواند.
برای رسیدن به یوش و خانه نیما دو راه پیش رو داری، یا باید راه هراز را انتخاب کنی و نرسیده به آمل، راهی در سمت چپ جاده را در پیش بگیری. همان جادهای که با رستوران نیما و تصویر شاعر آغاز میشود. گرچه جز این رستوران، تابلویی هم هست که نام یوش و بلده بر آن نقش بسته؛ یا جاده چالوس را انتخاب کنی و پس از گذشتن از تونل کندوان به سیاهبیشه بروی و استراحت کنی و با رسیدن به پل زنگوله، به سمت جاده ای بروی که تابلویی سبز رنگ بر سر آن است. این تابلو ما را به خانه نیما و روستای زیبای یوش راهنمایی میکند.
رسیدن به خانه نیما، کار چندان دشواری نیست. از هرکه بپرسی، راه خانه را به تو نشان میدهد و به گفته نیما «مانده اسم از عمارت پدرم/ طرف یورد شمالیاش: تالار/ طرف یورد جنوبیاش: سردر/ طرف بیرون آن: طویلهسرا…» امروز طویلهسرایی باقی نمانده اما تالار و سردر پابرجا باقی ماندهاند.
خانه نیما به موزه تبدیل شده تا برخی عکسها و وسایل شخصی پدر شعر نوی فارسی را در خود جای دهد. عینک و قلم و لباس و کفش و چراغ و پیهسوز… در خانه میگردی و روزهایی را در ذهن مجسم میکنی که نیما و برادرش لادبن و خواهرش بهجت از در و دیوار بالا میرفتند و فریاد کودکانهشان در فضای خانه میپیچید.
مازندران سرشار از نمادهای فرهنگی است که برای دیدن این جاذبه ها باید قدم در راه گذاشت، چرا که «همیشه زود، دیر می شود».