آنتونی رابینز (Anthony robbins) در سال ۱۹۶۱ در خانوادهای نسبتا" فقیر به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون روی آورد، اما توفیق چندانی نیافت. در سن ۲۲ سالگی در آپارتمان ۴۰ متری محقری، زندگی مجرد فقیرانهای داشت و به گفتهی خودش، ناچار بود ظرفهای غذای خود را در وان حمام بشوید. گذشته از گرفتاریهای مالی، بر اثر پرخوری و بد خوراکی، بیش از یکصد و بیست کیلوگرم وزن داشت و بهعلت چاقی، دچار تنبلی، بیحالی و خواب آلودگی شده بود. اما در عین فقر و فلاکت، رؤیاها و آرزوهای جاهطلبانهای داشت.
در عالم خیال، خود را در قصر زیبایی در ساحل دریا و نزدیک جنگل سرسبزی مجسم میساخت و برای خود همسری شایسته، اتومبیل گرانقیمت و امکاناتی رؤیایی در نظر میگرفت. سرانجام مصمم شد که با چاقی خود مبارزه کند و برای رسیدن به این هدف به مطالعهی چند کتاب پرداخت، اما مطالب آنها را ضد و نقیص یافت و آنها را دور انداخت. پس از آن، برای کاهش وزن خود، راهی دیگر جست. به فکر افتاد فردی را که از هر جهت سالم و دارای تناسب اندام باشد، پیدا کند و افکار، اعتقادات و نحوهی تغذیهی او را سرمشق خود قرار دهد. این شیوه، مؤثر واقع شد و توانست در کمتر از دو ماه، بدون استفاده از رژیم غذایی و عمدتا" با شیوههای روانشناسی و کنترل فکر و ذهن، حدود پانزده کیلوگرم از وزن خود را کم کند و با توجه به قامت بلند خود که در حدود دو متر بود، تناسب اندام خود را بهدست آورد.
موفقیتی که در زمینهی کنترل وزن نصیب او شد، وی را به اندیشه واداشت که شاید این شیوه را بتوان در هر زمان، هر جا و هر زمینه در مورد هرکسی به کار گرفت. ابتدا معتقد شد که برای بهدست آوردن و حفظ تناسب اندام، در وهلهی اول باید افکار، تصورات و رفتارهای فردی را که از نظر وزن متناسب است دریابیم. ببینیم آن فرد چه میخورد، چه اندازهای میخورد و چگونه میخورد. سپس او را سرمشق قرار دهیم و به همان نتیجه برسیم.
شما نیز مانند سایر افراد موفق، میتوانید به سوی کامیابی گام بردارید. میتوانید به همهی خواستهها و آرزوهای خود در زندگی برسید. میتوانید پدر یا مادری بهتر، دوستی صمیمیتر، همسری شایسته، بازرگانی موفقتر، مدیری کاردانتر یا قهرمانی نیرومندتر باشید.
پس از آن معتقد شد که ساختمان مغز و اعصاب افراد (بشر)، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطهای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم میتوانم عینا" همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد.
او این طرز تلقی را مورد عمل قرار داد و به دیگران نیز توصیه نمود و نتایج را بررسی کرد و به درستی این عقیده ایمان یافت.
در این هنگام به مطالعهی عمیق کتب روانشناسی و شرکت در کلاسهای استادان این علم پرداخت و با فنون تازهای از قبیل «برنامهریزی عصبی کلامی» و «روشهای انجام بهینهی کارها» آشنا گردید و چون این شیوهها را در مورد خود و دیگران به کار گرفت و به نتایج چشمگیری نایل شد، تدریجا" توجه افراد بسیاری به سوی او جلب گردید.
در سال ۱۹۸۴ شیوههای تازهی روانشناسی را برای تعدادی از قهرمانان ورزشی مورد آزمایش قرار داد و آثار آن در بازیهای المپیک ۱۹۸۴ نمایان گردید. پس از آن ارتش آمریکا وی را برای تدریس روشهای جدید یادگیری به نظامیان دعوت کرد. ضمن اجرای این طرح متوجه نقایص آموزشی ارتش در زمینهی تیراندازی گردید و مدعی شد که میتواند زمان برنامههای آموزشی مزبور را به نصف تقلیل دهد. ارتش با وی قرار داد بست تا چنانچه بتواند ادعاهای خود را عملا" به اثبات برساند، دستمزد قابل توجهی به او بدهد. او نه تنها توانست مدت این دوره را به کمتر از نصف برساند، بلکه درصد قبولی شرکتکنندگان را که تا آن زمان بهطور متوسط ۷۰% بود به ۱۰۰% افزایش داد. قابل توجه اینکه خود وی تیراندازی نمیدانست و از اسلحه و جنگ تنفر داشت و آنچه مایع توفیق او شد، اطلاعات عمیق روانشناسی، لحن نافذ و احاطه به اصول آموزش و نحوهی یادگیری بود.
این موفقیتها، پاداشهای مادی و معنوی فراوانی به همراه داشت. پلههای بعدی موفقیت را به سرعت طی کرد و به زودی به همهی آرزوها و خواستههای خود رسید. در کمتر از دو سال با همسر دلخواه خود ازدواج کرد. قصر زیبایی در سواحل سرسبز «سن دیهگو» خرید که از طرفی مشرف به دریا بود. اتومبیل و وسایل زندگی خود را مطابق با آنچه در رویاهای جوانی خود میدید، تهیه کرد. به کمک دوستانش شرکتی را تأسیس کرد که نامش را «بنیاد رابینز»، گذاشتند که به منظور کمک به افراد برای رسیدن به موفقیتهای فردی و حرفهای تأسیس شده است و سالانه دهها هزار نفر را آموزش میدهد.
رابینز برای بهبود عملکرد کارکنان، با سازمانهایی از قبیل IBM، American express ،Mac Daglas ،AT&T و ارتش ایالات متحده و همچنین تیمهای ورزشی لسآنجلس و قهرمانان مدال طلای المپیک همکاری کرد. وی همچنین مورد مشاورهی بسیاری از چهرههای معروف جهانی بوده و درمورد بازسازی شهر شفیلد که چهارمین شهر بزرگ انگلستان است نیز طرف مشورت بوده است.
تونی، سمینارها و سخنرانیهای متعددی را در شهرهای مختلف اجرا کرد و برنامههای آموزشی فراوان را برای خردسالان، بزرگسالان، معلولین و عقب افتادگان ذهنی ترتیب داد و در سال ۱۹۹۱ بنیادی غیر انتفاعی را بهوجود آورد که هدفش کمک به کودکان عقب مانده، افراد بیخانمان، سالمندان و زندانیان است.
با شیوههای روان درمانی خاص خود، بسیاری از افراد را از چنگال یأسها، افسردگیها و ترسهای بیدلیل (نظیر ترس از تاریکی، جمعیت، ارتفاع، مرگ و نظایر آن) نجات داد و به شهرها و کشورهای متعدد مسافرت کرد و مورد مشورت افرادی از طبقات مختلف نظیر رؤسای جمهوری، مدیران، صاحبان صنایع و بازرگانان واقع شد و در سمینارهای او گروههای بیشماری شرکت کردند. از طریق مطبوعات و برنامههای هفتگی تلویزیونی به اشاعهی افکار و عقاید خود پرداخت. در ضمن برنامهی «عبور از روی آتش» او که بخش کوچکی از محتوای سمینارهای او را تشکیل میداد و به منظور ایجاد اعتماد به نفس در شرکتکنندگان طرح شده بود توجه مطبوعات و رسانههای گروهی را جلب کرد.
اجرای سمینارها و برنامههای تلویزیونی نامبرده شده تا این زمان همچنان ادامه دارد و همهی هفته، بینندگان مشتاق، برنامههای او را از تلویزیون مشاهده میکنند.
علاقهی خاص رابینز به این است تا با کمک به افراد، جهان را جای بهتری برای زیستن بسازد و به افراد جامعه کمک کند تا سرنوشت خود را بهدست گیرند. روابط خود را با افراد جامعه بهتر سازند، به دنبال هدفهای ارزشمند زندگی خود بروند، بر ناکامیهای عاطفی یا مالی غلبه کنند و به سهم خود به جامعه و کشور خدمت نمایند.
رابینز در سال ۱۹۸۶ در حالی که بیش از ۲۵ سال نداشت، حاصل اندیشهها و تجربههای عملی خود را در کتابش به نام «به سوی کامیابی» به رشتهی تحریر کشید و در آن رازهای موفقیت خود و بسیاری از افراد موفق را آشکار ساخت. این کتاب در ۱۹۸۷ عنوان پر فروشترین کتاب را به خود اختصاص داد.
او معتقد است که ساختمان مغز و اعصاب افراد بشر، کم و بیش به هم شبیه است، پس اگر کسی در نقطهای از دنیا توانسته است کاری بزرگ را به انجام برساند، من هم که دارای مغز و اعصاب مشابه او هستم میتوانم عینا" همان کار را انجام دهم و به همان نتیجه برسم، به شرط آن که از همان راهی که او رفته است بروم و طرز تفکر و رفتارم شبیه او باشد.
در سال ۱۹۹۱ کتاب دیگری به نام به سوی کامیابی۲ (نیروی عظیم درون را فعال کنید) به رشتهی تحریر در آورد. این کتاب نیز مانند کتاب قبلی بهعنوان پر فروشترین کتاب سال انتخاب شد. سال ۱۳۷۱ این دو کتاب توسط آقای مهدی مجردزاده کرمانی ترجمه و در دسترس ایرانیانی قرار گرفت که به دنبال تغییرات عظیم در زندگی خود و دیگران بودند.
خود او در پشت جلد کتاب به سوی کامیابی چنین مینویسد: "شما نیز مانند سایر افراد موفق، میتوانید به سوی کامیابی گام بردارید. میتوانید به همهی خواستهها و آرزوهای خود در زندگی برسید. میتوانید پدر یا مادری بهتر، دوستی صمیمیتر، همسری شایسته، بازرگانی موفقتر، مدیری کاردانتر یا قهرمانی نیرومندتر باشید. میتوانید کلامی نافذ داشته باشید و با اشخاص، فورا" صمیمی شوید. میتوانید جسمی سالم و اندامی متناسب داشته باشید. میتوانید به کمک پنج کلید طلایی، به ثروت و خوشبختی برسید. میتوانید ترس، نگرانی، افسردگی و یا هر نوع عادت نامطلوب را از خود دور کنید. میتوانید با اراده و مصمم باشید و حتی از روی خرمنی از آتش به سلامت عبور کنید."
آقای رابینز، در حال حاضر ۳۵ سال دارد و با همسر و فرزندانش در «دلماکالیفرنیا» زندگی میکند. رابینز از روشهای گوناگونی برای بالا بردن سطح زندگی خود و دیگران استفاده مینماید. اعتقاد او بر این است که فرایند تفکر و ارزیابی چیزی جز پرسش و پاسخ درونی نمیباشد. میدانیم که نحوهی تفکر و ارزیابی ما (که خود ارزیابی هم به عوامل گوناگون درموقعیت ارزیابی بستگی دارد) احساس ما را شکل میدهد و با توجه به اینکه یک شخص هر چه هم که عاقل و بالغ باشد بر اساس احساسات خود و نه بر اساس فکر خود عمل میکند، پس نوع احساس ما در هر لحظه، رفتار ما را شکل داده و این رفتارها و عادتهایی که شاید بسیاری از مواقع متوجه میزان بازدارندگی آنها نیز نمیشویم، نهایتا" سرنوشت ما را شکل میدهند.
نام رابینز همواره با کلمهی موفقیت توأم بوده. اگر در شغل خود موفق نیستید، اگر در روابط خود مشکلاتی دارید، اگر کسب و کار جدیدی را آغاز نمودهاید، اگر در یک سردرگمی در برنامهریزی برای زندگی روبهرو هستید، کارهایتان روی کاغذ میمانند و به عمل تبدیل نمیشوند، بهتر است همین حالا با رابینز آغاز کنید.
زندگینامه کارآفرینان موفق
زندگی نامه ی آنتونی رابینز
آنتونی رابینز Anthony robbins در سال ۱۹۶۱ در خانواده ای نسبتا فقیر به دنیا آمد پس از گرفتن دیپلم متوسطه به کارهای گوناگون روی آورد, اما توفیق چندانی نیافت