به گزارش کسب و کار نیوز، هر کارگردانی همانند هر خالق اثر دیگری دریچه ی خاص خودش را دارد؛ همانند دست خطی که منحصر به خود اوست. در این میان هستند کسانی که با الگو قرار دادن دست خط سایرینی که خط زیبایی داشته اند از آن هم بالاتر می روند و می درخشند و کسانی که آن دست خط را دست آویزی برای تقلید صرف قرار داده و نه چیزی به فرهنگ جامعه می افزایند و نه در زندگی خود امر مثبتی انجام می دهند. اما در این میان هستند کسانی که راه خودشان را می روند و کاری به خط و دست خط و الگوی دیگران ندارند. با خط خودشان می نویسند و امضا می زنند؛ خطی که از دور هم داد می زند که نویسنده اش کیست.
مانی حقیقی(متولد۱۳۴۸) بازیگر قبلی و کارگردان فعلی را هم باید در زمره افراد اخیر قرار داد. کسی که سبک فکری و کاری مختص خودش را دارد و همان را دنبال می کند. به قدری این سبک متفاوت است که از همان شروع تیتراژ می توان خالق اثر را حدس زد.
کارهای حقیقی را می توان همان قدر متاثر از شخصیت و تحصیلات فلسفی و دستاوردهای اکتسابی او متفاوت دید که پیشینه ی انتسابی و خانوادگی و اسامی بزرگی که خانواده ی او هستند. حقیقی، فرزند لیلی گلستان مترجم سرشناس و نعمت حقیقی فیلمبردار ایرانی است. از این ها برجسته تر او نوه ابراهیم گلستان، کارگردان، نویسنده و مترجم و… است؛ ابراهیم گلستان که یکی از چهره های مهم در تاریخ مطالعات فرهنگی ایران بوده است.
با توجه به این پیشینه، حقیقی چه زمانی که در نقش بازیگر جلوی دوربین بود و چه حالا که به عنوان کارگردان در پشت دوربین قرار دارد، المان های زیادی برای جذابیت دنبال کنندگانش داشته است. المان هایی که البته همواره بار مثبت بیشتری برای وی به همراه داشته است و شاید نقاط ضعف او را کمرنگ یا پنهان ساخته اند.
** داستان خوک
فیلم داستان کارگردانی به نام حسن کسمایی(با بازی حسن معجونی) است که زندگی فردی اش به لحاظ جهتگیری منفی دولت نسبت به او و ممنوع الکار شدنش و ترس از قاتلی زنجیره ای که در شهر ول می چرخد و کارگردانان را می کشد، تحت الشعاع قرار گرفته است. از طرفی زندگی اجتماعی و حرفه ای اش متاثر است از اثرات رسانه ها و فضای مجازی. حسن در این مسیر آرزوهای بزرگی دارد و از طرفی خود را به دلیل این که قاتل، کارگردانان صاحب نام را می کشد و هنوز سراغ او نیامده است، تحقیر شده احساس می کند.
البته تمامی این مضامین استعاره هایی هستند که باید کشف و بازگشایی شوند. استعاره هایی از قدرت و سلطه مدیا یا رسانه بر زندگی قهرمانان داستان که می تواند آنان را به قهقرا ببرد؛ به صورتی که تمایل فرد برای تایید جمعی و اثبات خود در نظر دیگران به حدی می رسد که او از کشته نشدن خود در جایگاهی که فقط بهترین ها به قتل می رسند، سرخورده و ناراحت است.
این فیلم به رغم پیچیدگی هایی که در انتقال مفهوم دارد، به لحاظ جلوه های بصری و فضاسازی هایی که با الهام از سینمای ایتالیا و هالیوود ساخته، دارای جذابیت هایی است که شاید کمتر در سینمای ایران شاهد آن بوده ایم.
سرخوشی های گذرا، مهمانی ها و خوش گذرانی ها و سبک زندگی اشرافی طبقه ی متمول، معلق بودن بین واقعیت و خیال یا توهم و تسلط به ادبیاتی سفسطه وار که عمیقا معنایی در عمق آن وجود ندارد، المان هایی نامتعارف از سبک زندگی طبقه متوسط در جامعه است که حقیقی به زیبایی به تصویر کشیده.. در واقع در پشت همه ی این ظواهر، برای بیننده ی هوشمند یک نکته ی مهم وجود دارد و آن نقادی مانی حقیقی است. یعنی در پس همه این جلوه ها حقیقی در یک انتقاد مستمر است، نسبت به نقش ها، جایگاه ها، روابط و حتی خود سینمای ایران. در واقع حقیقی با اغراق آمیزترین حالت ممکن به نقد و تحقیر فضاها و رویکردهای روشنفکرنمای جامعه، به ویژه در بین هنرمندان پرداخته است.
یکی از مهترین ویژگی ها و در واقع نقطه قوت فیلم، بازی حسن معجونی در جایگاه نقش اول فیلم است. معجونی که همواره با ژست های بامزه و تم کودن وار، قادر به باورپذیری نقش و همراه سازی مخاطب است در این فیلم نیز بار طنز را به خوبی منتقل می سازد.
اگرچه خوک تا یک کمدی خوش ساخت فاصله ی زیادی دارد اما در مقایسه با کمدی های اکران شده ی سال اخیر یک موهبت به حساب می آید؛ اثری که در روایت داستانی جذاب و عجیبش اگرچه بامزه و خنده دار اما از ابتذال به دور است. فیلمی که در عین خنداندن می تواند سوالات و چالش هایی را در ذهن مخاطب ایجاد کند.
در نهایت این فیلم به دلیل ساختارشکنی در فضاسازی و به لحاظ نمایش بازی ها و فضای نامتعارف که در سینمای ایران کمتر سراغی از آن داریم برای تماشاگران ایرانی دارای جذابیت و لذت های زیادی است. و این یکی از جذابیت های کار مانی حقیقی است که در کارهایش همواره در پی ارائه ی اثری بدیع و متفاوت است.
**درشت نمایی در مضمون
فیلم های حقیقی در همین حال عمدتا دچار گنده گویی و فاتنزی هایی به غایت بزرگ هستند؛ بسیار بزرگ. به صورتی که همواره روال و ادامه ی فیلم هایش در سایه ی بزرگی سوژه و غایت بزرگی که در نظر دارد قرار گرفته و زیر سنگینی آن خرد می شود.
فیلم های حقیقی با ادعاهایی بزرگ راجع به زندگی و هستی و … شروع می شوند و در ادامه به دلیل ضعف ها و نواقص فنی و فکری و … دچار استحاله شده و فیلم و داستان را از آسمان به زمین می اندازند.
تاثیر سینمای هالیوود و المان های آن همواره در فیلم های حقیقی و بعضا به شکلی بی تناسب وجود دارد. سبک پوشش، آرایش، رفتار و ژست های بندی و… تلاش کارگردان برای همانند سازی با سینمای هالیوود را در فیلم خوک به صورتی خاص نشان می دهد. این نشانه ها ممکن است در جزئیاتی جالب و بامزه به نظر برسد اما در نهایت حس تلخ تقلیدهای پوچ و ادا درآوردن هایی بی معنا را به ذهن متباطر می کنند.
فیلم که قرار است استعاره ای از اثرگذاری مضحک رسانه و فضای مجازی بر مردم و به خصوص چهره های هنری و هنرپیشگان باشد، چنان درگیر ظواهر و اداهای سینمایی می شود که از هدف خود دور شده و به بیراهه می رود. یعنی چنان مخاطب را درگیر روابط پرطمطراق هنرمندان و زندگیشان می کند که فهم این مضمون استعاری را حتی برای مخاطب خاص غیرممکن می سازد، چه رسد به مخاطب عام و کسی که با سبک و جنس کار حقیقی خیلی آشنا نیست.
در واقع فیلم خوک اگر حقیقی می توانست ایده ی جذاب و استعاره اش را از نردبان انتزاع پایین بکشد و به دور از مغلطه و پرگویی به شکلی قابل فهم برای مخاطبین به نمایش درآورد، بسیار موفق می شد؛ چرا که حقیقی به خوبی از فضای زندگی مدرن مآب و ژست های روشنفکرانه و فرهنگ رایج فضاهای هنری و هنرمندان با خبر است.
همانطور که یکی از جدی ترین نقدهایی که به این فیلم مطرح می شود این است که فیلم به رغم شروع پرزرق و برق و جذابش در میانه راه با تمرکز به قاتل منحرف شده و در یک سوم پایانی با پرداختی شعار گونه و ضعیف نسبت به اثرات منفی رسانه و فضای مجازی، کاملا از دست می رود.
پژوهشم**س.ب**۱۵۵۲