داستان به مخاطبان ما کمک می کند در متن و مرکز احساسات قرار بگیرند. آنها با داستان هم ذات پنداری می کنند. خود را در قالب قهرمانان و شخصیت های داستان قرار داده و با آنها زندگی می کنند. با ارزش ها و ترجیحات داستان همراه شده و همواره در ذهن خود آن را پرورش می دهند.
مردم نمی خواهند توسط برندها تحت تأثیر قرار بگیرند. آنها تبلیغات تهاجمی را نمی خواهند، آنها می خواهند سرگرم بشوند. داستان ها مخاطبان خود را در برنامه های وفاداری همراه می کنند. یک داستان، یک کمپین تبلیغاتی نیست که در جایی تمام شود.
کمپین می تواند قسمتی از داستان برند باشد که بر پایه حقایق و دیدگاه ما نسبت به جامعه و مسئولیت های برند طراحی شده و در زمان های متفاوت مخاطبان را با خود همراه سازد.
چرا دوست داریم بیشتر وقت مان را صرف دیدن و تماشای ویدئوها، فیلم ها و سریال ها کنیم؟ علتش این است که دوست داریم داستان بشنویم. داستان ها کمک می کنند قدرت تخیل مان بیشتر شود و آرزوهای مان را به تصویر بکشیم. رویاهای مان را ببینیم و خودمان را در داخل آن بگذاریم؛ تصویر یک زندگی بهتر، ساده تر، مطلوب تر.
گفتن داستان می تواند دلایل متعددی داشته باشد ولی به ذکر سه دلیل خوب برای گفتن داستان اکتفا می کنم:
۱- مردم داستان ها را لمس می کنند
داستان ها کمک می کنند افراد خودشان را با آن شناخته و به آن مرتبط کنند. حداقل کاری که داستان ها می کنند تولید احساسات است.
حقایق، آمار و ارقام و ویژگی ها کمتر از احساسات به خاطر آورده می شوند. یکی از ویژگی های اصلی تجربه «دائمی و ماندنی بودن» آن است، وقتی با آن تجربه زندگی می کنید پس در حافظه تان ذخیره کرده اید.
داستان ها افراد را تحت تأثیر قرار می دهند، و به احتمال زیاد به اشتراک گذاشته خواهند شد. وقتی داستان احساسات را برمی انگیزد، تأثیر کلامی که از دهان خارج می شود می تواند خیلی مؤثر باشد.
با اشتراک گذاری، کمپین و داستان شما به سرعت منتشر و دیده می شود. همچنین داستان کمتر احتمال مقاومت دارد. مردم نمی خواهند صدای بازاریابان را بشنوند، ولی آماده هستند داستان ها را گوش کنند. داستان ها مغز ما را فعال می کنند، اوکسی توسین تولید شده در مغز، ما را خیلی حساس تر می کند. به همین دلیل برندها هر روز بیشتر و بیشتر از تکنیک های بازاریابی به عنوان یک استراتژی در بازاریابی محتوا استفاده می کنند.
۲-داستان ها به ایجاد تفاوت کمک می کنند
پلی استیشن و ایکس باکس دو شرکتی هستند که محصولاتی کاملاً یا تقریباً مشابه می فروشند. تصور کنید هر دو شرکت تصمیم بگیرند صرفاً محصول و ویژگی های آن را توضیح داده و مورد بررسی قرار دهند و روی عناصری که منجر به تسهیل خرید و قیمت می شوند، تکیه کنند. به عنوان یک کاربر چگونه تصمیم می گیرید؟ داستان سرایی کمک می کند موقعیت و جایگاه خود را تقویت کنیم. مردم محصول شما را نمی خرند، آنها تجربه شما را خریداری می کنند. گفتن داستان کمک می کند تا شما آن را امکان پذیر کنید.
یکی از ویژگی های داستان ها این است که ممکن است مصرف کننده بگوید محصولی که شما ارائه می کنید (خواه خدمت یا کالا) مسئله من نیست. ولی یک داستان خوب کمک می کند در ذهن مخاطب برای تصمیمات آتی قرار بگیریم و روی آن تأثیر بگذاریم.
۳-داستان ها اطلاعات می دهند
داده هایی مثل حقایق، آمار و ارقام، ویژگی ها و. . . احساس خاصی را ایجاد نمی کنند. در عوض می توان داستانی با معنا برای مخاطبان تعریف کرد. باید به آنها نشان داد وقتی در آن موقعیت قرار بگیرند، به آنها توجه کرده و پایان خوبی برای شان در نظر دارید. داستان، یک مصالحه مناسب برای ساخت پیام منحصر به فرد شما و نگه داشتن علاقه در مردم است.
تکنیک های ارائه و روایت های تصویری، کیفیت و اثر بخشی پیام را بهبود می بخشد. داستان، پیام را قابل درک تر و لذت بخش می کند. داستان به شکل دادن و هدایت مخاطبان به مسیر درست کمک می کند آن همچنین کمک می کند به اهداف کسب وکارتان برسید.