فیلم «زرد» نخستین تجربه کارگردانی و نویسندگی مصطفی تقیزاده است که در سال ۹۵ و به تهیهکنندگی کامران مجیدی ساخته شد. این فیلم هفته گذشته به شبکه نمایش خانگی وارد شد. نگاهی به ترکیب بازیگران این فیلم، مخاطب را ترغیب میکند که از کنارش به سادگی رد نشود.
به گزارش کسب و کار نیوز بهنقل از ایسنا ؛ داستان فیلم درباره پنج جوان مخترع کشور است که قصد دارند عازم ایتالیا شوند اما مشکلات یکی پس از دیگری در مقابلشان قرار میگیرد و در این میان حقایق تازهای از روابط و ویژگیهای رفتاری این جوانها کشف می شود.
«زرد» فیلم دیگری از سینمای ایران است که سعی میکند از فضای فیلمهای اصغر فرهادی و بخصوص «درباره الی» کپی کند؛ تلاشی که پس از اتمام فیلم مشخص می شود شکست خورده است.
«زرد»، شبیه فیلمهای متعددی است؛ از «درباره الی» تا «قاعده تصادف» و «سعادتآباد». تأثیر گرفتن کارگردانان جوان از اصغر فرهادی شاید در نگاه اول مثبت و دلگرمکننده باشد اما با نگاه دقیقتر به آثار تولیدشده متوجه میشویم که سینمای ایران دچار بیماری کپی کردن از روی دست فرهادی شده است. البته این بیماری در همه هنرها و حوزههای دیگر هم وجود دارد؛ وقتی یک اثر یا فردی موفق میشود موج ایجادشده این توفیق، بقیه را با خود میبرد و به ندرت دیده میشود که هنرمندی به این موج بیتفاوت باشد.
«زرد» به سبک و سیاق فیلمهای اینچنینی در فضای شاد و شوخی و تفریح آغاز میشود و با یک تصادف، داستان اصلی فیلم پیش میرود. حامد با بازی شهرام حقیقتدوست ماشینش را به دوستش میفروشد تا بتواند پول سفر به ایتالیا را جور کند. حامد پول را میگیرد و دوستش اصرار میکند که او را به خانهاش برساند. در میانه راه ماشین با یک کودک تصادف میکند. دوست حامد ماشین را برمیدارد و فرار میکند. حامد با لباس خونی به خانه میرسد به حمام میرود و میخوابد. صبح که نهال با بازی ساره بیات (راستی چرا ساره بیات همه نقشها را در هر طبقه اجتماعی یک شکل بازی میکند؟) همسرش حامد را بیدار میکند متوجه میشود که حالش بد شده و به بیمارستان منتقلش میکنند. حالا دوستانی که قرار بود با هم به ایتالیا بروند میخواهند هزینه درمان حامد را فراهم کنند. در این میان فرامرز با بازی مهرداد صدیقیان با این تصمیم مخالف است.
اولین مشکل «زرد» این است که تکلیفش با خودش معلوم نیست. قرار است چه چیز تازهای به مخاطب ارائه شود؟ اکثر رابطهها ناقص تصویر میشود. کاملا مشخص است که کارگردان در این فیلم میخواهد تمام حرفهایش را یکجا بزند و البته شتابزده و ابتر این کار را میکند. سؤالات زیادی در ذهن بیننده تا انتها و حتی پس از پایان فیلم بیجواب میماند. این میل به پرداختن به معضلات روز جامعه البته امر شریف و قابل احترامی است اما نحوه ورود فیلمساز به آنها و درگیر شدنش با آنها تا حدودی غیرقابل لمس از آب درآمده و در آن حفرههای مختلفی به چشم میخورد. این ایرادها از منظر وفاداری او به سبک انتخابیاش نیست بلکه منتج از اشتباهاتی است که در ترسیم برخی موقعیتها و شخصیت پردازیهای کار مرتکبشان شده است. شاید یکی از اولین اشکالات وارد بر کار، شخصیت پردازیهای نه چندان دقیق باشد و عدم سنخیت شرایط و موقعیت فیزیکی، ظاهری و شخصیتی کاراکترها با آنچه موقعیت اجتماعی آنها ایجاب میکند. هیچکدام از این شخصیتها به عنوان نخبه قابل باور نیستند. عصبانیتها و داد و بیدادها از دهان این جوانها بدون منطق بیرون میآید.
هدیهای که «زرد» به تماشاگرش میدهد مجموعهای از سوپراستارهاست که هدفشان نه ساختن یک تیم بازیگری قوی و شکوفا که یک تیم پولساز است.
استارها به هوای یک فیلم خوب مردم را به سینما یا خرید دی.وی.دی ترغیب میکنند و با یک فیلم ضعیف اما خوشرنگ و لعاب و گولزننده آنها را مواجه میکنند. چنین فیلمهایی با شعور، احساسات و فهم مخاطب از سینما بازی میکنند و این هیچوقت نمیتواند یک فیلم خوب بسازد.
پایان مثلاً باز و درواقع بیربط و روی هوای فیلم با تصاویر کلوزآپ از شخصیتها خصوصاً ساره بیات و همراهی موسیقی با این تصاویر، کلیپ وارترین پایانیست که میتوان بر چنین فیلم مشوشی در نظر گرفت. تیر خلاص ترکشی که «زرد» را حتی از یک فیلم متوسط هم پایینتر میآورد.
نکته تلخ اینجاست که «زرد» اصرار دارد هم فیلم روشنفکری باشد و هم بر همه دردهای جامعه، آگاه؛ بلند کردن وزنهای سنگین برای کارگردان جوان و کاراولی، نتیجهاش سه چراغ قرمز برای «زرد» است.