«فکر کنم هر کسی این صحنه را میدید متوجه میشد که این آدم قصد خودکشی دارد. سرعتم را بیشتر کردم و به او رسیدم. ترمز دستی ماشین را کشیدم و به سمتش دویدم و گفتم چی کار میکنی، نکن نکن. او به سمت پایین خیز برداشت که من دست چپم را گذاشتم روی شکمش و نگهش داشتم. شاید کل این اتفاقها از وقتی که جوان را دیدم و تصمیم گرفتم پیاده شوم و جلویش را بگیرم چند ثانیه طول کشید.» اینها صحبتهای محمدعلی سعید، رانندهی ۳۹ سالهی اسنپ است که شنبه شب گذشته با حادثهی عجیبی روبهرو شد و نتوانست مانند خیلیهای دیگر بیتفاوت از آن بگذرد.
جوان ناامید از زندگی آنور نردهها به سمت پایین خم شده و محمدعلی همانطور که دست چپش را روی شکم او گذاشته تا نیفتد با دست دیگرش کاپشن جوان را میگیرد و به عقب میکشد. او موفق میشود دستش را در کمربند پسر جوان قلاب کند. خودش معتقد است اگر ۵ ثانیه دیرتر به او رسیده بود کاری نمیتوانست بکند. روی پل خلوت بوده و محمدعلی خیلی زود واکنش نشان داده است. به گفتهی خودش شانس آورده که این جوان هنوز پایش روی پل قرار داشت؛ اگر پایش روی زمین نبود، وزنش خیلی بیشتر میشد و نگه داشتنش از این سمت پل با یک دست غیرممکن بود.
دقیقاً همان لحظهای که محمدعلی دستش را در کمربند جوان قلاب میکند، پاهای جوان ناامید از روی پل لیز میخورد. محمدعلی این صحنه را اینگونه تعریف میکند: «خودش خیلی ترسید. مدام داد میزد “ولم کن بذار برم” ولی وقتی لیز خورد وحشت کرد. من داد میزدم “این چه کاریه میکنی، بگو چته؟ بیا با هم صحبت کنیم”…» مردم هم آنها را میدیدند، ولی هیچکس کمک نمیکند. محمدعلی با یک دست موبایلش را از جیبش درمیآورد و به ۱۱۰ زنگ میزند: «چون آن جوان داد میزد و منم استرس داشتم نتوانستم آدرس را دقیق بدهم ولی آنها گفتند خودمان را میرسانیم. بعد که ۱۲۵ را گرفتم، حواسم کمی جمعتر بود و میدانستم باید چه بگویم، گفتم مسیر شمال به جنوب امام علی یک نفر روی پل جانبازان میخواهد خودکشی کند و من نگهاش داشتم. چون آن جوان داد میزد که ولم کن و به من فحش میداد، واقعی بودن تماس برای آتشنشانها محرز شد.» آتشنشانها کمتر از دو دقیقه بعد خودشان را به محل حادثه میرسانند. ماشینهای پیکآپ آتشنشانی زیر پل مستقر میشوند، کامیونهای آتشنشانی هم به کمک میآیند. دو آتشنشان به آنور نردهها و کنار جوان میروند، یکی هم به محمدعلی کمک میکند تا جوان را به اینور نردهها بیاورند. بعد از اینکه جوان را بالا میکشند آتشنشانها او را روی صندلیهای ایستگاه اتوبوس در همان نزدیکی مینشانند و یکی از آنها با او صحبت میکند تا آرام شود.
اما انرژی محمدعلی تمام و دستش بیحس شده است. بدنش میلرزد. او که دیابت دارد خودش را به ماشین میرساند و از آن شکلاتهایی میخورد که همیشه در ماشین دارد. یکی از آنهایی که تماشاچی ماجرا بوده جلو میآید؛ از او تشکر میکند ولی آخرش حرفی میزند که محمدعلی خوب به خاطر دارد: «میدونی اگر از دستت سُر میخورد و میافتاد پایین قاتل بودی؟» آن لحظه محمدعلی از خودش میپرسد چه کار کردی، اما به ما میگوید: «خدا با این جوان بود که نجات پیدا کند. اگر گروه نجات فقط چند ثانیه دیرتر میرسید شاید این جوان دیگر در دستهای من نبود. من سال ۹۰ هنگام رانندگی با موتور از پل پارکوی پرت شدم و بخشی از بدنم پلاتین است. انگار انرژیای فراتر از من در این قضیه دست داشت.»
او درباره اینکه آیا نگران نبوده برای خودش اتفاقی بیفتد میگوید: «من اینور میلهها بودم و امکان نداشت بیفتم. از طرفی قبلاً هم رزمیکار بودم و هم دورهی امداد و نجات را گذراندهام. ولی برای اینکه او را بالا بکشم به کمک احتیاج داشتم. حتی اگر آدمهایی که آنجا بودند کمک میکردند من میتوانستم بیاورمش اینور.»
این اولین بار نیست که رانندهی ۳۹ سالهی اسنپ به چنین کارهایی دست میزند. او دو بار دیگر در حوادثی متفاوت جان چند نفر را نجات داده و حتی یک بار در میدان ولیعصر دزدی را گرفته که کیف عابری را زده بود. تا جایی که این فرشتهی نجات خبر دارد جوانی که قصد خودکشی داشت، سالم است.
محمدعلی سعید کیست؟
محمدعلی سعید ۳۹ ساله و کارشناس تأمین اجتماعی در یک شرکت وابسته به بانک ملت است. ازدواج کرده و دو فرزند دختر ۱۱ و ۵ ساله دارد. دختر بزرگش قبل از کرونا چند بار در رشتههای شنا و اسکیت مقام آورده است. او دربارهی فعالیتش در اسنپ بهعنوان شغل کمکی میگوید: «بیش از ۳ سال است عضو ناوگان اسنپ شدهام. خواهرم بیمار است و بخشی از هزینههایش را من میپردازم. مادرم نیز قبل از فوتش وام گرفته بود و الان مجبور هستم آن را نیز به بانک پرداخت کنم. خلاصه برای کمک خرج زندگیم در اسنپ کار میکنم تا چرخهی زندگی بر وفق مراد بچرخد. اسنپ شغل دوم و حتی گاهی سوم من است چون کارهای پروژهای نیز انجام میدهم.»
او معتقد است هیچ کاری عار نیست و مدتی به عنوان آبدارچی در یک شرکت فعالیت میکرده و بعد از مدتی از آبدارچی به منشی تبدیل شده و بعد مسئول تدارکات و به همین ترتیب رشد کرده است. او تحصیلاتش را بعد از ازدواج ادامه میدهد و اکنون لیسانس تربیت بدنی دارد: «من با مدرک لیسانسم جان آن آدم را نجات ندادم. با انرژی و کائناتی که سمتم آمد توانستم او را نجات دهم.»
تجربهی کار در اسنپ
محمدعلی سعید در ۳ سالی که عضو ناوگان اسنپ بوده بیشتر عصرها و روزهای تعطیل با اسنپ کار کرده و اغلب مسافرانش از او راضی بودند، اما خودش میگوید: «یکی، دو بار از اسنپ پیگیری کردند که مسافر گزارش داده از ماسک استفاده نکردی، در حالی که من همیشه ماسک دارم.»
او خاطرات اسنپی زیادی دارد، برای مثال تعریف میکند: «روز تعطیل یک مسافر را در فرودگاه پرند سوار کردم و انگار بهش گفته بودند کرونا دارد و خیلی ترسیده بود. هی به من میگفت آقا ماسکت را بکش بالاتر، آقا دو تا ماسک بزن. شیشه را میکشید پایین و نگران بود. من هم ماسک دوم را زدم و مدام بهش میگفتم نگران نباشد.»
او از مسافران نیز توقعاتی دارد: «من که شیفت بعدازظهر در اسنپ کار میکنم خستگیهایی دارم و فشارهای اداری رویم هست. پیشنهاد من این است که مردم وقتی سوار ماشین میشوند آنها هم با روی خوب و انرژی مضاعف رفتار کنند. این باعث میشود من راننده نیز احساس امنیت کنم و شاید اینطوری راننده اگر بخواهد خطا و رفتار تندی داشته باشد وقتی میبیند مسافر خواهرانه یا برادرانه با او صحبت میکند از آن خودداری کند. خیلی از مسافران طلبکارانه رفتار میکنند؛ مثلا موقعی که پیاده میشوند با تشر میگویند آنلاین پرداخت کردم و در را میبندند.»
او دربارهی مسافرانی که کرایه را نقد پرداخت میکنند میگوید: «گاهی من پول خرد ندارم پس دهم، اما چون دیابت دارم همیشه در ماشینم شکلات هست، از وقتی کرونا آمده ماسک اضافه هم در ماشینم میگذارم. گاهی شکلات یا ماسک به جای پول خرد به مسافرها میدهم، ولی بعضیها به من میگویند چرا پول خرد ندارید. خب پول خرد پیدا نمیشود من چه کار کنم؟ بعضیها هم میخندند و میروند.»