یادداشت –
بنابراین مفهوم آن، مفهوم خوبی است مخصوصا برای شرکتهای کوچک و متوسط. شرکتهای خیلی بزرگ و بزرگ خیلی نیازی به اینها ندارند مثلا فرض کنید شرکتهایی که بالای ۵۰۰-۶۰۰ نفرند چون این شرکتها معمولا در واحدهای R&D خود برنامههای بلندمدت دارند و کمابیش میدانند که چه کار کنند؛ یعنی کارکرد و رویکرد این فنبازارها بیشتر شرکتهای کوچک و متوسط است که توانایی رصد فناوریها را ندارند و نمیتوانند منابع انسانی داشته باشند که بتوانند اینها را رصد و ارزیابی کنند یا حتی بعضی از اینها را بیاورند و روی آن، یکسری کارهای آزمایشی انجام دهند. بنابراین فنبازارها یا این بروکرها یا واسطهای ارتقای فناوری که ذیل این فنبازار تعریف میشوند، کارکردشان برای همین شرکتهاست که هزینههای تحقیق و جستجو و دسترسی به فناوری را برای شرکتهای کوچک و متوسط کم کنند که خودشان این کارها را انجام دهند و از طرف دیگر با توجه به اینکه صنایع و نیازهایشان را میشناسند این زمان برقراری ارتباط بین ارائهکننده فناوری و پذیرنده فناوری را کم کنند و این اتفاق مثبت بیفتد. در کشور ما یک فنبازاری هست که دولتی است که فنبازار ملی نام دارد که زیرمجموعههایش فنبازار منطقهای دارند. کارهای اجرایی را هم به یکسری بروکرها و کارگزاران سپردند که کار واسطهگری علم و فناوری انجام بدهند. بنابراین ماهیت کار، ماهیت خوب و مثبتی است. در کشور ما نزدیک به ۲۰- ۳۰ کارگزار فناوری وجود دارد که بعضیها ملیاند (یعنی بزرگاند)، بعضیها استانیاند، بعضی حیطه تخصصی دارند مثلا بعضیها مشخصا در صنعت فاضلاب و پساب کار میکنند، بعضی روی صنایع بیوتکنولوژی و نانو کار میکنند، بعضیها هم خیلی از حوزهها را پوشش میدهند. این فنبازارها توفیقاتی نیز داشتهاند و اینگونه نبوده که هیچ توفیقی نداشته باشند. بنابراین نمیشود گفت که طرح، ناموفق بوده است بهخصوص با توجه به بضاعت کشور که ما واقعا در حوزه فناوریهای کاربردی پیشرفته هم آنچنان که ادعا میکنیم حرف برای گفتن نداریم؛ اما میشود گفت بد نیست؛ اما نکته اصلی که باعث میشود این طرحها توفیق پیدا نکند، یکی این است که این فناوریها ماهیتا فناوریهای خاصی نیستند. خیلی وقتها طرحها و ابداعاتیاند که تجاری هم نشدهاند؛ یعنی خاماند. بنابراین قابلیت پذیرش از سمت صنعت را ندارند. این بخشی از مشکل است که ۲۰- ۳۰ درصد معضل است؛ ولی یک مشکل اساسیتر از طرف دیگر داریم که شرکتهای کوچک و متوسط که در حوزه صنعت و… کار میکنند مساله این است که اصولا آنقدر گرفتار سایر مباحث کسبوکار هستند که غافلاند از حوزه فناوری؛ چون فناوری اصولا به ارتقای بهرهوری یا کاهش هزینهها یا افزایش درآمد از قِبَل کاهش هزینهها یا محصولات جدید و توسعه محصولات جدید میپردازد. بنابراین شناخت حوزه صنعت نسبت به مفهوم فناوری و ارزشی که نفوذ فناوری میتواند در کسب و کار ایجاد کند، کم است. بنابراین اگر کارهای فرهنگی، آموزشی و ارتقای شناخت در آن بخش انجام شود قابلیت پذیرش این صنایع بالا میرود. خیلی از اینها نیازشان را نمیدانند که چیست و وقتی یک فناوری به آنها عرضه میشود، فرض کنید فناوریای هست که به درد میخورد و نمونه آزمایشگاهی و تجاری را نیز رد کرده اما اینها خیلی این محصول مورد پذیرششان نیست چون اصلا نمیدانند که کجا به درد میخورد. بنابراین رد میشود. آنهایی که میدانند کجا به درد میخورد فناوری خوب است. ساختارهای تامین مالی فناوری ضعیف است. ما از SMEها نمیتوانیم انتظار داشته باشیم در این شرایط اقتصادی چند میلیارد در این طرح سرمایهگذاری کنند چون طرحهای «هایریسک» (high risk) هستند البته طرحهای «هایریترن» (return high) نیز هستند، هایریسک هایریترن نیز هستند؛ یعنی ممکن است اگر ریسک بالا میکنید بعدا بازگشت بالایی نیز متوجه شما شود؛ ولی هماکنون حتی اگر فناوری، فناوری قابل قبولی است و شرکت و مدیران شرکت نیز میپذیرند، توان مالی آن را ندارند و ساز و کار مالی مناسب این قضیه نیست. یک مدت طرحهای لیزینگ و.. پیاده شد؛ ولی آن هم بهدلیل اینکه منابع مالی دولت محدود است روی زمین ماند. حالا باز هر چی پایینتر میآییم میبینیم یکسری جاها کسانی کار کردهاند اما آنها هم ضعف ساختارهای حقوقی و مالکیت معنوی که باعث میشود بعد از اینکه سرمایهگذاری شکل میگیرد درصد موفقیت آن پایین بیاید. بنابراین طرح، طرح خوبی است. کارهایی هم در کشور شده است؛ ولی نخست بهتر است ما بهسراغ افزایش آگاهی فعالان صنعتی، افزایش جایگاه و شناساندن جایگاه فناوری و ارزشی که میتواند در زنجیره کسبوکار ایجاد کند، برویم. اگر این ایجاد شود آنگاه پذیرش فناوریها بالا میرود و با این ساز و کارهای تامین مالی و پوشش ریسک آن کار کنیم و یکسری صندوقها کارهای لیزینگ انجام دهند. در این حوزه منابع میخواهیم که فعلا در کشور نداریم.