به گزارش کسب و کار نیوز، کمالالدین ناصری در نشستی با عنوان «در جستوجوی شهر بیحاشیه» که در دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، درباره حاشیهنشینی و وضعیت ایران در این رابطه اظهار کرد: حاشیهنشینی از دیدگاههای گوناگونی مورد بررسی قرار میگیرد. هویت، ارتباط منسجمی با حاشیهنشینی دارد. جامعهشناسان، هویت را عنصر تشخصبخش افراد میدانند که تعلق فرد به یک گروه و مشرب خاصی را نشان میدهد. جامعهشناسان معتقدند انسانها بدون داشتن هویت توان زندگی ندارند که این هویت، دارای ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و مکانی است.
مهاجرانی که به شهرهای بزرگ میروند دچار خلاء هویتی میشوند
وی با بیان اینکه سرزمین، یکی از مهمترین عناصر هویتبخش به افراد است، افزود: سرزمین، تعلق را بههمراه میآورد، درواقع همه ما نسبت به مکانی که در آن بهدنیا آمدیم، حس تعلق داریم و بدون آن نمیتوانیم زندگی کنیم. نکته مهم اینجاست زمانی که افراد بنا به دلایلی دچار بیسرزمینی شوند مبتلا به خلاء هویتی میشوند. این حال، بیشتر برای افرادی رخ میدهد که به اجبار از روستاها و شهرهای خود جدا شده و به حاشیه شهرهای بزرگ میآیند و مبتلا به بیهویتی میشوند.
ناصری ادامه داد: افرادی که اجباراً به حاشیه شهرها رانده میشوند، در جستوجوی هویتی نو مستعد انحراف و بزهکاری میشوند. در بیشتر موارد گفته میشود افرادی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند، پتانسیل بیشتری برای انحراف اجتماعی دارند؛ چرا که افراد، دچار بیهویتی میشوند. این درحالیست که افراد مهاجرت کرده به شهرها در گذشته هویت مشخصی داشته و از حمایت نزدیکان خود برخوردار بودند.
این عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد خاطرنشان کرد: براساس چند پژوهشی که محققان دانشگاه هاروارد در مورد افراد عضو گروه داعش انجام دادهاند، به این نتیجه دست یافتند که بخش زیادی از اعضای بدنه داعش در گذشته، افراد شریفی بودند و در سرزمین مادری خود، هویت داشتند، اما به دلایل گوناگونی چون تخریب منابع آبی، زیستمحیطی و… مجبور به مهاجرت شده و جذب عنصر هویتبخش داعش گشتند. باید توجه داشت که این دسته از گروههای تکفیری توانایی زیادی در هویتبخشی به افراد دارند.
وی با اشاره به تأثیر تخریب منابع زیستمحیطی در بیهویتی افراد توضیح داد: در کشور سوریه بهدلیل بهرهبرداری نادرست از منابع آبی و سرزمینی تعداد زیادی از افراد مجبور به کوچ شده، در حاشیه شهرهای بزرگ استقرار پیدا کردند. باید توجه داشت این اتفاق، در ایران هم بهگونهای دیگر روی خواهد داد. عنصر سرزمین برای افراد، بسیار هویتبخش است، زمانی که کشور با تخریب زیستمحیطی و محیطی روبهرو میشود، کوچهای بزرگی اتفاق میافتد و به تبع آن باید انتظار انحرافات اجتماعی را داشته باشیم، بنابراین نیاز است تا به سرزمین بهعنوان غنیترین عنصر هویتبخش نگاه کرد.
آبگیری از سد سیوند در سال ۸۶، منجر به وقوع فاجعهای ملی شد
ناصری با اشاره به فاجعه زیستمحیطی که احداث سد سیوند در استان فارس بههمراه داشت، گفت: مطالعات احداث سد سیوند، پیش از انقلاب انجام شده و در سال ۱۳۸۶ آبگیری شد که نمونه یک فاجعه ملی بود. درواقع ابعاد فاجعه زیستمحیطی آن کمتر از سد گتوند نیست. در راستای بهرهبرداری از سد سیوند، محوطههای تاریخی بسیار قدیمی زیر آب رفت، پاسارگاد در معرض خطر قرار گرفت، روستاهای متعددی از بین رفتند، از سویی دیگر، چند هزار اصله درخت نابود شد، مسیر کوچ چند ایل عشایر از بین رفت و در انتها ایجاد سد سیوند نتوانست اهداف تعیین شده را تحقق بخشد.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: از بین رفتن شرایط مطلوب زیستمحیطی موجب شد تا افراد این منطقه دچار استیصال شوند و به اجبار مهاجرت کنند. باید در نظر داشته باشیم تعلق و هویت سرزمینی، باری بر دوش ماست و ما را کنترل میکند. باید توجه داشت کسانی که مهاجرت کرده و در حاشیه شهرهای بزرگ سکونت میکنند، تعلق سرزمینیشان از بین رفته و مستعد برای گرایش به انحرافات اجتماعی میشوند. درواقع این دسته از افراد که به اجبار جابهجا میشوند، دارای خشم و تنفری از توسعهای که موجب کوچ آنها شده هستند، بنابراین چون بمب ساعتی خطرناکند.
ناصری با بیان اینکه نیازمند احیای سرزمین و هویت سرزمینی خود هستیم، ادامه داد: جدایی از سرزمینی که نسبت به آن تعلق وجود دارد، اضطرابی در افراد ایجاد میکند، از سویی دیگر میلی برای بازگشت به سرزمین مادری نیز در میان مهاجران وجود دارد. برای نمونه در یک نظرسنجی از مردم خوزستان، ۹۵ درصد آنها تمایل به ترک شهر و مهاجرت به مکانی دیگر را داشتند. درواقع کوچ این افراد از سر اختیار نیست، بلکه اجباری است و اجبار برای فرد کشنده است.
وی با بیان اینکه «توسعه افسارگسیخته تکنوکراسی طماع، همراه بوروکراسی فاسد، افراد را فریب میدهد که انجام پروژههایی چون ساخت سد، برای کشور توسعه بههمراه میآورد» افزود: دستاندر کاران در این زمینه توسعه را به پروژهای فرومیکاهند، بلایی که امروز، گریبانگیر ایران است. درواقع زمانی مشکل برای کشور ما بهوجود آمد که توسعه موضوع مورد نظر مهندسان شد به جای جامعهشناسان. نکته مهم این است که هدف توسعه ایجاد شادی بیشتر برای افراد بوده، اما تنها برای مردم ایران افسردگی را به ارمغان آورد.
بیش از ۸۰ درصد جمعیت ایران در حاشیه البزر زندگی میکنند
این عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی اظهار کرد: ایران در معرض کوچهای بزرگ قرار گرفته که بهدلیل بهرهکشی نابخردانه از آب و محیط است. تخریب محیطی موجب شده بسیاری از جمعیت کشور به سمت سرزمینهای شمالی مهاجرت کنند. امروز بیش از ۸۰ درصد جمعیت ایران در حاشیه البرز ساکنند، این منطقه بار عمده جمعیت ایران را بهدوش میکشد که در آینده نیز بیشتر خواهد شد و نتیجه این مهاجرتها، ایجاد تعارضات بیشتر خواهد بود. وجود چنین تعارضاتی در جامعه، نتیجه ۵۰ سال توسعه نامتوازن و تخریب و بهمریختن تعادل سرزمینی است که کار را به جایی خطرناک میکشاند.
ناصری با اشاره به احساس تعلق قوی افرادی که در حاشیه کشفرود زندگی میکنند، ادامه داد: افرادی که در حاشیه کشفرود زندگی میکنند، با خشکشدن رودخانه بخشی از هویت خود را از دست دادهاند. امروز کشفرود، تبدیل به کانال فاضلاب شده است، با این حال مردم این منطقه، همچنان درحال ادامه زندگی خود در اطراف کشفرود هستند، گرایشی به بزهکاری ندارند و مفتخرند که نام کشفرود در شاهنامه فردوسی ذکر شده است. درواقع وقوع بزه در این منطقه بهدلیل حضور بیگانگانی است که از شهرهای دیگر به آنجا مهاجرت کردهاند.
در بخش دیگری از این نشست، احمدرضا اصغرپور ماسوله، استاد جامعهشناسی دانشگاه فردوسی مشهد اظهار کرد: پرسشی که مطرح است این است که حاشیهنشینی و مفهوم آن را چه کسی تعیین و تبیین کرده است. باید توجه داشت افرادی که در حاشیه زندگی میکنند، نمایندهای در سازمانهای تصمیمگیر ندارند و صدایشان شنیده نمیشود. براساس قانون اساسی، حق انتخاب محل زندگی برای همه ایرانیان درنظر گرفته شده است. تعدادی افراد بهدلایل گوناگونی چون توزیع نابرابر منابع نفتی کشور، مشکلات اقتصادی در حاشیه شهر، زندگی میکنند.
اصغرپور ادامه داد: در شهرهای کشورهای توسعهیافته چون برلین ممکن است آلودگی دیده شود، اما در شهرهای کوچک و روستاهای این کشورها همهچیز مرتب و تمیز است. حال آنکه در کشور ما همهچیز برعکس است و بیشتر هزینهها صرف شهرها میشود. درواقع اقتصاد رانتی و نفتی موجب میشود که تمام هزینهها خرج شهرهای بزرگ و مراکز آن شود.
این استاد دانشگاه فردوسی مشهد تصریح کرد: از نظر میلز، بینش جامعهشناسی بدین معناست زمانی که فردی با مشکلی اجتماعی روبهرو میشود بهدلیل بدشانسی یا بیلیقاتی او نیست، بلکه جایی از جامعه قرار دارد که مستعد بیچارگی است و هزاران نفر از افراد جامعه، دچار بیچارگی از پیش تعیینشده هستند.
وی با اشاره به اینکه باید همدلی را میان افراد جامعه گسترش دهیم، اظهار کرد: نباید از وقوع بحران ترسید، بلکه باید به انسجام بیاندیشیم. جامعه نیازمند تلاش برای ایجاد همدلی، ادغام و از میان بردن مرزها است و همه باید کمک کنند تا این انسجام بهوجود آید.
انتهای پیام