حال دریاچه خوب نیست. آب زیادی ندارد. تپههای کوچک و درشت نمک از پیکر آن سر بیرون آوردهاند. روی خط نمکی حاشیه دریاچه ارومیه راه میروم. احساس میکنم که دریاچه از تب بیمهری است که چنین زار بر بستر افتاده است. احساس میکنم هر چه دارم از مهر و قدردانی باید از قلبم جدا و نثارش کنم. برای همین قربان صدقهاش میروم و در گوشش زمزمه میکنم:
« ای نور دیدگان من، ای جان روشنم
فیروزهای نگینِ درخشان میهنم
آن چشمهای آبی تو نا امید شد
در انتظار قاصد باران سپید شد
از این کویر شور به سویی کرانه کن
آهی ز سینه برکش و موجی روانه کن
چون خشکسال عاطفهها پر ترک نباش
بر روی زخمهای دل ما نمک نپاش
بغضی شکست و حرمت آواز را شکست
«عاشق» کنار اسکلهها ساز را شکست:
غملی باغیم، خزانلی گولوم، گئتمه بیر دایان
نیسگیللی آرزیم، اورمو گؤلوم، گئتمه بیر دایان
در فصل شوق با تو ملاقات میکنم
با اشک خویش هم شده دریات میکنم«…
به گزارش کسب و کار نیوز
انتهای پیام
پینوشت: شعر اول آمده در یادداشت اثر سعید سلیمانپور، شاعر اهل ارومیه است.
ترجمه بیت ترکی آمده در شعر اول: (ای باغ غمگینم، گل خزان زدهام، نرو، کمی درنگ کن/ ای آرزوی حسرت آلودم، دریاچه ارومیهام، نرو کمی درنگ کن)