به گزارش کسب و کار نیوز، جکسن جینز، رییس موسسه مطالعات آلمان معاصر در دانشگاه جانز هاپکینز و پیتر اس٫ رشیش، مدیر برنامه ژئواکونومیک این موسسه در تحلیلی که از سوی “The National Interests” منتشر شده به چالش اصلی غرب پرداخته و نوشتهاند: یک ماه از چشمپوشی دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا از تکذیبیه “بسیار شدید” ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه درباره مداخله مسکو در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا گذشته است. با این کار، پای رییس جمهوری آمریکا اگر کاملا از یک خطر قرمز کلیدی عبور نکرده باشد، دستکم روی آن قرار گرفته است. پیش از این هیچ گاه یکی از روسای جمهور آمریکا به طور علنی بر سر چنین مساله حیاتیای در زمینه امنیت ملی (جنگ نامتقارن روسیه برای ایجاد اخلال در عملکرد موسسات دموکراتیک آمریکایی) طرف یک رهبر خارجی را در برابر سرویسهای اطلاعاتی خود نگرفته بود.
طی چهار هفته گذشته واکنشها از سوی واشنگتن نسبت به این اقدام اشتباه رییس جمهوری یکپارچه و روشن بوده است. در حالی که عملکرد ضعیف متحدان هم در گروه هفت و هم در نشست ناتو آشفتگیهایی را ایجاد کرد، حالا دستکم میتوان گفت که نظم بینالمللی لیبرال که طی هفتاد سال گذشته از سوی دولتهای جمهوریخواه و دموکرات با سختی و زحمت شکل گرفته، واقعا در معرض خطر قرار دارد و این از طرفی ناامیدی از متحدان و از طرف دیگر تحمل دروغهای یک دشمن اصلی نظیر روسیه را نشان میدهد.
حتی در صورتی که قصد ترامپ قدرت دادن به همتای روس خود نبود، آمریکاییها و اروپاییها اقدامات او در هلسینکی را رفتاری غیرمعمول دانستند اما آیا این به آن معنا است که روابط آمریکا و روسیه تحت دولت ترامپ و پوتین بیشترین خطر را برای نظم بینالمللی بر مبنای قوانین و حیاتیترین ستون آن یعنی روابط ترنسآتلانتیک میان آمریکا و اروپا دارند؟
رییس جمهورهای پیشین آمریکا پیش از آن که آمریکا رهبران کشورهای متحد را کنار بزند و به طور رو در رو با رهبری مسکو طرف شود، هراسهایی را در اروپا برانگیختهاند. طی دوران کاهش تنشها در دولتهای فورد و نیکسون، نگرانیهایی درباره “حاکمیت مشترک” آمریکا و شوروی وجود داشت و چنین هراسهایی بعدها با دیدار ریگان و میخائیل گورباچوف در ریکیاویک (ایسلند) در سال ۱۹۸۶ برانگیخته شد.
در حالی که حفظ جبهه ناتو متحد در برابر روسیه – برای مثال در مساله سیاست تحریمها در رابطه با تصرف کریمه- امری حیاتی است، همیشه در میان متحدان رویکردهای متفاوتی درباره بهترین راه مدیریت چالشهایی که از سوی حکومت پوتین به وجود آمده، وجود داشته و خواهد داشت.
هنگامی که رییس جمهور آمریکا در صبحانهاش با ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو سوالاتی را درباره حاکمیت اقتصادی آلمان با توجه به روابط عمیقش با روسیه در زمینه انرژی – که با تکمیل خط لوله گاز “نورد استریم ۲” افزایش مییابد- به یکی از این تفاوتها در رویکرد متحدان اشاره کرد، رفتار او خشن و غیرسودمند بود اما نظر او در این باره که منافع ترنسآتلانتیک با تنوع بیشتر انرژی اروپا ترقی خواهد کرد، به طور گسترده رواج یافت.
بنابراین عملکرد ترامپ در هلسینکی انحراف قابل توجهی از رویه معمول رویکرد آمریکا در برابر روسیه بود و فشار بیشتری علیه حملات سایبری روسیه به دموکراسیهای غربی نیاز خواهد بود. همچنان بعید است که رویکرد ترامپ در برابر روسیه بزرگترین چالش برای منافع مشترک ترنسآتلانتیک باشد. بلکه چالش اصلی این است که ترامپ در نهایت نقش آمریکا را در نظام بینالمللی لیبرال میپذیرد یا تصمیم میگیرد این نظام را تضعیف کند.
روسیه به دلیل تهدیدهایش علیه ارزشهای غربی، خارج از نظام بینالمللی به رهبری غرب بعد از جنگ جهانی دوم قرار گرفته و تا زمانی که آمریکا و اروپا اتحادی که طی هفتاد سال گذشته داشتهاند را حفظ کنند، به تنهایی به عنوان یک نیروی خارجی آنقدر قدرتمند نیست که این نظام را از بین ببرد.
تهدید امروز علیه نظام بینالمللی قانونمند از درون میآید، از سیاستهای خود کشورهای غربی. احزاب پوپولیست اروپا که اتحادیه اروپا را محکوم میکنند، هدف خود را خیلی خوب انتخاب کردهاند زیرا اتحادیه اروپا در کنار ناتو و سازمان تجارت جهانی یکی از سه نهاد بنیانگذار نظام لیبرال غربی است.
آمریکا عضو ناتو و سازمان تجارت جهانی باقی میماند اما هر دوی این نهادها به دلیل موضع ظاهرا غیرمنصفانهای که در قبال آمریکا دارند، تحت انتقادهای ترامپ قرار گرفتهاند. ترامپ در انتقاد از بودجه دفاعی آلمان یا این واقعیت که سازمان تجارت جهانی برای مدیریت مسائلی نظیر چالشهای نشات گرفته از اقتصاد غیرشفاف و تحت سلطه دولت چین مجهز نیست، اشتباه نمیکند. اگر اعتراضات ترامپ به پیشرفت و اصلاح هر دوی این نهادها بینجامد، آن وقت هدف، وسیله را توجیه میکند.
از طرفی اما این احتمال هم وجود دارد که آمریکایی که برای خود احساس تاسف میکند و خود را قربانی مشارکتهای جهانی تحت رهبری غلط دولتهای پیشین میبیند، انتخاب کند که اگر راه خود را پیدا نکند یا مشارکت خود را با آنها خاتمه دهد و یا بگذارد تا این نهادهای بینالمللی به مرگی تدریجی دچار شوند.
به نظر میرسد این مساله در زمینه تجاری یک ریسک است. به رغم آتشبس ترامپ و ژان کلود یونکر، رییس کمیسیون اروپا در ۲۵ ژوئیه، اگر کاخ سفید تصمیم بگیرد موفقیت مذاکرات ترنسآتلانتیک جدید را بر مبنای معیارهای مورد علاقه خود قضاوت کند، ممکن است این تنشها دوباره ظهور کنند – که ممکن است کسری تجاری آمریکا در کوتاه مدت پایین بیاید. این مساله بدون تغییرات بلند مدت قابل توجه در پساندازها و الگوهای سرمایهگذاری آمریکا و آلمان محتمل نیست و توافقاتی درباره تعرفه و یارانه صفر نخواهند توانست بر چیزی که از ریشه پدیدهای در اقتصاد کلان است، تاثیرگذار باشند.
در صورتی که تعرفههای دولت علیه چین به بازگرداندن تعادل به حسابهای تجاری دوجانبه نینجامد، یا اگر هرگونه پیشرفتی در عملکرد سازمان تجارت جهانی کاهش کسری تجاری آمریکا با جهان را به دنبال نداشته باشد، ناامیدی کاخ سفید هم تشدید خواهد شد.
دولت ترامپ باید نشان دهد که تمایل دارد از یک رویکرد امتیازی در سیاست تجاری – که در رقابت کسری بودجه پیروز میشود- به رویهای که بر مبنای کتابهای قانون باشد – که هر نتیجهای خواه مطلوب یا نامطلوب را در پی داشته باشد – تغییر مسیر دهد. بدون تغییر این رویکرد حضور آمریکا در عرصه نهادهای اقتصاد بینالمللی و توافقات همچنان با خطر مواجه است؛ به این معنا که این مساله میتواند به انزواطلبی اقتصادی آمریکا منجر شود که آن هم – نه تنش با روسیه- احتمالا آغازگر تزلزل در نظام لیبرال غربی خواهد بود.
انتهای پیام