فیلم سینمایی «آنسوی ابرها» در نگاه نخست، روایتی اجتماعی از طبقه پایین و زاغهنشینان بمبئی، قاچاق مواد مخدر و انسان، فقر و فحشا در این منطقه است؛ اما در دل این مرداب متعفن شاهد روییدن گل مرداب نیز هستیم. با اینکه در میان خشونت ذاتی جامعهای با این خصوصیات کمتر میتوان سراغی از خصایص اخلاقی گرفت اما داستان فیلم، توجه مخاطب را به تولد اخلاق و ویژگیهای انسانی جلب میکند.
** ضعف در داستانپردازی و شخصیتپردازی
دو شخصیت اصلی فیلم «آنسوی ابرها»؛ امیر و تارا هر دو با توجه به ظلمی که چنین جامعهای به آنها تحمیل کرده است دچار دردسر میشوند اما در شرایطی که میتوانستند از جامعه و مسببان آن که باعث بروز مصائبشان شده، انتقام بگیرند، از آن دوری میکنند، البته دلایل چندانی در این باره نشان داده نمیشود؛ یعنی دغدغهها و کلنجارهای ذهنی شخصیت امیر یا تعلیقهای آن به درستی در نیامده است.
اینکه چگونه میشود امیر که با خشونت برای شخصیت «آکشی» چاقو میکشد از فروش دخترش به «راهول» پشیمان میشود و حتی عمق روابط امیر با خواهرش تارا که سالها از او دور بوده نیز در شخصیتپردازیها درنیامده و این حس و علاقه تنها در پلانی در کنار ایوان خلاصه میشود تا مخاطب بهسرعت وارد داستان شود.
همچنین سیر تحول و تغییر شخصیت تارا از فردی مستأصل به فردی مستحکم و قابل اتکا در فیلم نشان داده نمیشود اما مخاطب این دادهها را به عنوان یک کد میپذیرد تا بتواند داستان را دنبال کند.
اگرچه فیلم در ادامه، داستانی پر اوج و فرود را به نمایش نمیگذارد؛ اما سرسری گذشتن از همه این موارد در باورپذیر شدن شخصیتها، تصمیمات و روابط آنها در انتهای فیلم، مخاطب را دچار مشکل میکند.
در حالیکه سیر تحول شخصیت امیر نیازمند جزئیاتی درباره این تغییر و چرخش در شخصیت است، چگونه میشود او که تمام دغدغه و تلاش و فکرش در نجات جان خواهرش خلاصه میشود و میکوشد به هر شکلی آکشی را زنده نگه دارد تا لب به اعتراف بگشاید زمانی که متوجه میشود آکشی مرده است بهراحتی آن را میپذیرد و خانواده اش را تحت حمایت خود قرار میدهد.
این واکنش امیر برای مخاطبی که از ابتدا تا انتهای فیلم تلاشهای او برای آزادی خواهرش را دیده، پذیرفتنی نیست. علت اینجاست که هیچ جزئیات قابل قبولی از تغییر شخصیت امیر به مخاطب داده نمیشود.
از سوی دیگر بهجز مرگ آکشی هیچ تعلیق دیگری در فیلم وجود ندارد، حتی اگر این اکت را تعلیق بدانیم در انتهای فیلم صورت میگیرد. پس هیچ چالشی را ایجاد نمیکند، شخصیت اصلی را درگیر خود نمیکند و در نهایت فیلم هم به اتمام میرسد. مخاطب هیچ تعلیقی در فیلم نمیبیند و فقط باید در انتظار چرخش شخصیتی «امیر» در یک داستان خطی باشد.
فیلم از چارچوب و قوام چندانی برخوردار نیست. فیلمساز، داستان آکشی و تارا را رها میکند تا به روابط امیر با خانواده آکشی بپردازد؛ که در آنهم به دلیل ضعفهای شخصیتپردازی ناکام میماند از این رو میتوان گفت شخصیتپردازی و فیلمنامه ضعفهای اساسی دارد.
** تلطیف چهره خشن زاغهنشینان
اما جدای از این جزئیات که بیشک کلیات فیلم را میسازد و مجیدی بهراحتی از آنها گذشته است، «آنسوی ابرها» به لحاظ موضوعی و هویتی وامدار سینمای هند است.
این سینما برای جذب و رضایت مخاطب بهویژه مردم هندوستان عواملی مانند رقص و ساز و آواز و پایان خوش (happy end) را چاشنی آثارشان قرار میدهد. حتی فیلم «میلیونر زاغهنشین» نیز از این قاعده مستثنا نبوده است، این کارکردها و ایجاد رضایت را میتوان در فیلم «آنسوی ابرها» بهتمامی دید.
البته فیلمساز، رقص و ساز و آوازی مطابق آنچه در فیلمهای بالیوودی سراغ داریم را حداقل در نسخه ایرانی فیلم نیاورده است. به نظر میرسد که این نگاه ملو و گذرا و پایان خوش فیلم نیز به خواست تهیهکنندگان هندی در فیلم مجیدی گنجانده شده تا چهره خشن زاغهنشینی با نگاهی انسانی با چاشنی امید و رویکرد صلحطلبانه به مخاطب داده شود و در بازارهای جهانی نیز با اقبال بیشتری روبهرو شود؛ زیرا روابط صلحآمیز آدمهای قصه و حتی خشونت میان آنها چندان با آنچه در فیلمهای مشابهی مانند «میلیونر زاغهنشین»، دیدهشده سنخیتی ندارد.
حتی «راهول» رئیس قاچاقچی قصه که منفیترین چهره داستان است آنقدر رقیقالقلب نمایش داده میشود که با وجود خیانت امیر، تنها به کتک زدنش در گلولای کفایت میکند. در این اثر، روابط آدمهای بد قصه با کمترین خشونت نمایش داده میشود و هیچ رویکرد انتقامجویانهای توسط شخصیت امیر از دیگر شخصیتهای منفی قصه مانند راهول و آکشی دیده نمیشود و نهایت این انتقام گرفتنها به کتک زدن و چاقو کشیدن خلاصه میشود.
در مجموع، مشخص نمیشود اختلاف نظرهای راهول با امیر از کجا نشات میگیرد. آیا طلب پول توسط امیر از راهول میتواند انگیزه دشمنی باشد؟ انگیزههای و شخصیتپردازیها بهویژه شخصیتهای منفی آن کاملاً خنثی، کمرنگ و غیرقابلپذیرش هستند و همه این موارد، فیلمی خنثی را پیش چشم مخاطب قرار میدهد.
** نقش خانواده در حفظ خصایص اخلاقی
بهجز مفاهیمی چون امید و ترویج خصایص اخلاقی در «آنسوی ابرها»، فیلم تأکید ویژهای بر جایگاه خانواده و نقش آن در رسیدن به این خصایص اخلاقی و امید دارد؛ زیرا تنها عاملی که باعث پالایش روح و شخصیت امیر از خشونت میشود خانواده است.
زمانی که امیر پس از سالها خواهرش تارا را میبیند اولین جرقههای تغییر شخصیت در او زده میشود، تارا نیز در زندان پس از آشنایی با «چوتو» از فردی مستأصل و متزلزل به فردی مقاوم و قابلاتکا تبدیل میشود و این امر در ادامه باعث میشود تا زندانبانش نیز تحت تأثیر روابط او با چوتو قرار گیرد.
بیشترین تغییر در داستان «آنسوی ابرها» را امیر تجربه میکند، امیر پس از یافتن تارا قصد داشت در کنار او گذشته تاریکش را فراموش و زندگی جدیدی آغاز کند و برای آزادی خواهرش تمام تلاشش را انجام میدهد.
همچنین امیر به دلیل آشنایی با خانواده آکشی و شخصیت تانیشا، آشا و مادربزرگ با وجود اینکه قصد گرفتن انتقام از پدر خانواده را دارد اما به مرور با این افراد ارتباطی عاطفی پیدا میکند و در نهایت پس از مرگ آکشی آنها را بهعنوان خانواده خود میپذیرد و ماجرا سیر تکاملی در پیش میگیرد.
در حقیقت خانواده عاملی میشود که امیر از انتقام چشمپوشی کند، فیلمساز معتقد است که انتقام، زندگی را به قهقرا میکشاند ولی بخشش و خانواده باعث جلوگیری از سقوط خصایص انسانی میشود.
این نگاه مجیدی در فیلم «آنسوی ابرها» به نوعی تکمیلکننده دیدگاه اصغر فرهادی در فیلم «فروشنده» نیز هست و عواقب دو تصمیم کاملاً متفاوت را به نمایش میگذارد؛ قهرمان فیلم فرهادی مسیر انتقام را در پیشگرفته و دچار سقوط شخصیت و خصایص انسانی شده و روابط خانوادگیاش را متلاشی میکند، ولی قهرمان فیلم مجیدی انتقام نمیگیرد و از سقوط و افول شخصیت رهایی مییابد.
** کارکرد سایه و المان در فیلم
المانهای متعددی در فیلم «آنسوی ابرها» وجود دارد. حضور پرندگان در مکانهای متعدد مانند میدانها شهر، سواحل و لانگ شاتها، جدای از خلق زیبایی و جلوههای بصری فیلم در راستای مفاهیم اصلی اثر نیز قرار میگیرد. این پرندگان را در منزل امیر هم میبینیم. آنها در بسیاری از موارد نقش آکسسوار سکانسهای فیلم بخصوص منزل امیر را دارند؛ محلی که مهمترین لوکیشن فیلم است و اتفاقهای داستان در آنجا صورت میگیرد.
از این رو میتوان فهمید که نقش پرندگان بسیار مهم و حائز اهمیت است. به ویژه زمانی که امیر لب به اعتراض میگشاید و راز خود، خواهر و آکشی را فاش میکند. کبوتران را از داخل گنجه آزاد میکند و در سکانسی البته بسیار سطحی و مضحک با تغییر تصمیم امیر، شاهد بازگشت کبوترها به گنجه هستیم.
بازی با سایه نیز نکته قابلتوجه دیگری است که در جایجای فیلم دیده میشود. بیشک بخشی از آن برای حفظ بازار فیلم در ایران است؛ زیرا اکران فیلم هندی در ایران محدودیتها و ملاک و معیارهای خاصی دارد که مجیدی کوشیده از این طریق برخی از آنها را جبران کند. البته با این رویکرد توانسته بر جذابیتهای بصری فیلم نیز بیفزاید. محدودیتی که خلاقیت استفاده از سایه را برای کارگردانی ایرانی در فیلم ایجاد کرده است.
بیشک سایه، کارکردهای گوناگون دارد؛ یکی از کارکردهای آن نمایش برخی حسهای عاطفی شخصیتهایی مانند امیر و تانیشا است. دیگر کارکردهای آن، شعرخوانی اهل خانه، پردهای برای جدا کردن اتاقها و ایجاد محدودیتها، نقاشی روی پرده و نیز سایه رقص امیر پشت آن بود.
در جایی دیگر این سایه، نوعی حریم شخصی است تا امیر و مخاطب از هویت افراد و زنان فروختهشده در ساختمان «راهول» اطلاع پیدا نکنند. پرده و کارکرد سایه آن پوششی برای خشونت ذاتی جامعه است، به این معنا که فیلم نمیخواهد پرده و پوسته رویی را کنار بزند تا بیننده، آلودگیهای این جامعه را عریان و عیان ببیند.
این سایه همانگونه که مانند پوست، خشونتها و عیوب جامعه و روابط غلط ، آلوده و کثیف را میپوشاند قادر است آن را برای دیگر افراد جامعه قابلتحملتر کند. رقص و بازی با سایه برای نسل جدید، آنها را سرخوش و سرگرم میکند. شخصیتهایی مانند «آشا و چوتو» به دور از خشونتهای چنین جامعهای از این سایه بازی لذت میبرند.
**موسیقی «آی. آر. رحمان» از میلیونر زاغهنشین تا آنسوی ابرها
موسیقی فیلم «آنسوی ابرها» بیشک یکی از نقاط قوت فیلم به شمار میآید. «آی.آر.رحمان» آهنگساز فیلم سینمایی «میلیونر زاغهنشین» بوده و مجیدی پیش از این با او در فیلم «محمد رسولالله» نیز همکاری داشته است.
موسیقی متن فیلم در سکانسهای مختلف، متفاوت نواخته میشود، از این رو برای موسیقی فیلم باید پروندهای جداگانه باز کرد.
تلفیق تصاویری مناسب و جلوههای بصری فیلم در کنار موسیقی گوشنواز «آی.آر.رحمان» سبب شده تا این قطعات موسیقی بیش از پیش جلوهگر شوند. استفاده از ارکستری کامل از سازهای کوبهای، طبلا و پرحجم برای آغاز فیلم و تعقیب گریزها مناسب است. تلفیق سازهای غربی و محلی، پیانو و سازهای زهی و سی تار، آواها و آوازخوانیها در سکانسهای عاطفی و حسی با نماهای زیبای مجیدی در برخی از سکانسهای فیلم باعث خلق لحظات دیدنی شده است.
** نسخه هندی فیلم بدوک
مجیدی پس از ۲۵ سال از داستان بدوک، فیلمی میسازد که اگر چه کیلومترها با محل وقوع داستان آن یعنی سیستان و بلوچستان فاصله دارد اما بازهم به روابط عاطفی خواهر و برادری میپردازد که فردی به نام عبدالله آنها را از یکدیگر جدا کرده است.
هر دو برادر تلاش میکنند تا خواهران خود را از مصیبتی که گریبانشان را گرفته رها کنند. ازاینرو میتوان گفت خمیرمایه و تم اصلی بیشباهت به آن نیست. داستان فیلم «آنسوی ابرها» بسیار ساده و کاملاً خطی است، داستان هیچچیز پنهان و در هاله ابهام و چالشی را برای مخاطب باقی نمیگذارد و سعی هم نمیکند در جای جای داستان، برگی از روابط این خواهر و برادر و دیگر شخصیتها بردارد یا سخنی ناگفته باقی بگذارد و یا تعلیق و پیچیدگی عجیبی ایجاد کند.
تنها تعلیق اصلی داستان، مرگ در هاله ابهام شخصیت آکشی است که معلوم نمیشود چرا در شرایطی که حال او رو به بهبود بود ناگهان میمیرد؛ اما کارگردان و نویسنده از این تعلیق اصلی فیلم بهراحتی میگذرد تا به چالشی مهم برای فیلم و قهرمان آن تبدیل نشود؛ زیرا زندهبودن «آکشی» تنها و مهمترین انگیزه و موتور محرکه داستان و انگیزه امیر برای رهایی خواهرش از زندان بود که با مرگ او بینتیجه رها میشود.
در مجموع باید گفت فیلم «آنسوی ابرها» اگرچه میکوشد خشونتهای ذاتی ناشی از فقر زاغهنشینان هندوستان را با ابزارهایی مانند خانواده، امید و خصایص اخلاقی بپوشاند؛ اما به دلیل ضعف در داستانپردازی و شخصیتپردازی، منطق و روند شکلگیری و یا تغییرات شخصیتها از نقطه A به B او را در نیل به این هدف ناکام گذاشته است، با نگاهی به یکمیلیون پرونده قضایی در هند به نسبت جمعیت این کشور میتوان نگاه قالب فیلم را پذیرفت.
البته کارگردان نیز کوشیده تا به علل این رویکرد بپردازد اما به لحاظ موفق نبودن در شخصیتپردازی، داستانپردازی و عدم رعایت ساختارهای درام در این امر ناموفق بوده است.
از: مهدی قنبر – عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینما
فراهنگ**۹۲۴۶**۱۰۵۵