محمد جوادیقاضیانی
که طبق آن گزارش صنایع براساس معیارهای کمی از قبیل تعداد کارکنان یا میزان گردش مالی به صنایع خرد، کوچک، متوسط و بزرگ طبقهبندی میشوند. براساس تعریف کشور آمریکا از بنگاههای کوچک، سهم بنگاههای کوچک از لحاظ تعداد بنگاه در ایران ۹۸ درصد است، درحالی که بنگاههای بزرگ (بنگاههای بالای ۵۰۰ نفر) فقط ۲ درصد از کل بنگاههای کشور را به خود اختصاص دادهاند. فاصله زیاد بین بنگاههای کوچک و بنگاه لایه بالاتر نشاندهنده این موضوع است که کشور در خلق و ایجاد بنگاه موفق عمل کرده، ولی در رشد و توسعه بنگاهها عملکرد مناسبی نداشته است.
تحلیل آمار مذکور حاکی از آن است که ساختار روابط در صنعت توسعهیافته بین سطوح مختلف بنگاههای کشور شکل نگرفته است و روابط افقی و عمودی قوی بین هر لایه با خود و با لایه بالاتر وجود ندارد، به همین دلیل سهم غالب بنگاههای
کسب وکار کشور در طبقه کوچک قرار گرفته است. در این گزارش به بررسی معیار مناسب برای سنجش توسعه صنعتیمان پرداختهایم.
کامران ندری، اقتصاددان:
دولت در ایجاد کسب و کارهای کوچک و متوسط خوب عمل نکرد
خیلی مطمئن نیستم که الگوی توسعه صنعتی ما براساس بنگاههای بزرگ کار درستی باشد و ما باید الگوی توسعه صنعتیمان را بر اساس بنگاههای کوچک و متوسط قرار دهیم. بنگاههای بزرگ در کشور حتما باید توسط دولت ایجاد شوند و بخش خصوصی برای ایجاد بنگاههای بزرگ خیلی توانایی لازم را ندارد. بنابراین باید برنامههای دولت در جهت رشد بنگاههای کوچک و متوسط باشد که میتوانند به صورت درونزا با تکیه بر سرمایه داخلی به وجود بیایند.
بنگاههای بزرگ یا باید توسط دولت ایجاد شوند یا اینکه با جذب سرمایه خارجی این اتفاق بیفتد. توانمندی این کار که با تکیه بر بخش خصوصی بنگاههای بسیار بزرگ در کشور به وجود بیاوریم را نداریم. چه از لحاظ توانمندی مالی و چه مدیریتی این ظرفیت خیلی در کشور ما در بخش خصوصی وجود ندارد و کسب و کارهای ما با مشکل اداره کردن و مدیریت مواجه هستند.
بنابراین هم توانمندی مالی وجود ندارد، یعنی بخش خصوصی ما این توان مالی و حداقل سرمایه لازم را ندارد که بنگاههای بزرگ را به وجود بیاورد و از جهت دیگر دانش مدیریتی و اداره کردن بنگاههای بزرگ را هم در اختیار ندارد.
معمولا بنگاههای بزرگ وقتی در کشورمان به وجود میآیند به دلیل اینکه سرمایهگذاری کلانی در آنها شده و با توجه به اینکه کارایی لازم را هم ندارند به سمت انحصاری شدن پیش میروند و در واقع خودشان مانع ایجاد بنگاههای کوچک و متوسط میشوند.
این مورد نیاز به یک کار مطالعاتی گسترده دارد ولی به هر حال به نظر میرسد که الگوی توسعه صنعتیمان را باید بر پایه توسعه
کسب و کارهای کوچک و متوسط قرار دهیم. اگر بسیاری از کشورها مثل کرهجنوبی و ژاپن را نگاه کنید، میبینید علاوه بر اینکه بنگاههای بزرگ هم دارند ولی تاکیدشان بر بنگاههای کوچک و متوسط است.
اگر بنگاههای کوچک و متوسط تعدادشان زیاد باشد مساله انحصار کمرنگتر میشود و از آن جا که به سرمایهگذاری خیلی زیاد احتیاج ندارند، بخش خصوصی توانایی سرمایهگذاری در این حوزه را دارد و اگر کمبودی هم داشته باشد. میتواند از بازارهای سرمایهای تامین کند. البته بازار سرمایهای ما خیلی مساعد نیست ولی با مساعدتی که بانکها میتوانند داشته باشند این مساله قابل حل
خواهد بود.
یک مزیت دیگر بنگاههای کوچک و متوسط سنگین نبودن مدیریت آنهاست، بهطوری که بخش خصوصی ما در مدیریت و اداره کردن بنگاههای خرد و متوسط توانمند بوده و کارایی نسبتا قابل قبولی هم داشته است. بنابراین اگر سیاستها به سمت حمایت از بنگاههای کوچک و متوسط چرخش کند، موثرتر خواهد بود.
البته این را هم یادآوری کنم که در بعضی از مقولهها مثل خودروسازی صنعت از ابتدا بزرگ است و در بعضی از صنایع اینچنینی کوچک نمیتوان حرکت کرد.
بعید میدانم که دولت در ایجاد کسب و کارهای کوچک و متوسط خوب عمل کرده باشد ولی دولت ابزارهای مناسبی را برای حمایت از کسب و کارهای کوچک و متوسط مثل حمایتهای مالیاتی، یارانهای، سرمایهای وآموزشهای تخصصی وزارت صنعت، معدن و تجارت برای این طور صنایع و همچنین در نظر گرفتن مشوقهای صادراتی و… دارد یعنی اینکه دولت میتواند حمایتهای گستردهای را از این نوع صنایع انجام بدهد که در راس آنها اگر دولت فضای کسب و کار را مساعدتر و اخذ مجوزها را آسانتر کند و فساد را کاهش دهد دیگر احتیاجی به سرمایهگذاریهای کلان نیست. فقط باید رویکردها تغییر کند و دولت به همان وظایف اصلی خودش در این حوزه عمل کند. هر اقدامی که در جهت بهبود فضای کسب و کار انجام شود میتواند به توسعه بنگاههای کوچک و متوسط کمک کند.