از ولایات عثمانی» یاد میکنند که این نوع سیاهمشق در عثمانی رواج داشت.
به گزارش کسب و کار نیوز و به نقل از پایگاه اطلاعرسانی بنیاد ملی نخبگان؛ از زمانی که میرعماد برای تلمذ در مکتب ملا محمدحسین تبریزی به ولایت تبریز رفته بود، سه سال میگذشت و در این مدت چنان مشغول مشق خط بود که یک بار بیشتر مجال نکرد تا موی سر سترده کند. سرانجام روزی یکی از سیاهمشقهای خود را در کمال ادب به استاد عرضه داشت و استاد چون آن خط پرکرشمه دید، زبان به ستایش گشود که: «تو نیز ای فرزند سعی کن روزی چنین توانی نوشت وگرنه قلم زمین گذار.» میرعماد لب به سخن گشود که خطنوشته از آن خود اوست. استاد خط را بوسیده و گفت: «در کشور خط امروز سلطنت تو را مسلم است و تمام دستها زیر دست توست.» بدینگونه مردی کیمیا قلم پا به عرصه هنر خط و خوشنویسی گذاشت که سرآمد نستعلیقنویسان همه اعصار گشت و خط نستعلیق را چنان وقار و لطافت توامانی بخشید که این خط به حق «عروس خطوط اسلامی» لقب گرفت، مردی که در مکتوباتش خود را «اقل الکاتبین» و «اقـل العـباد» مینامید.
خط تعلیق و نستعلیق
خط تَعلیق یا ترسل نخستین خط کاملا ایرانی است که از ترکیب و توسعه دو خط توقیع و رقاع حاصل شد. کلمات و حروف در این خط، درهم پیچیده و پیوسته نگاشته میشوند و از اینرو تغییر و تصرف در آن کمتر ممکن است. در گذشته این ویژگی برای فرمانها و منشورهای حکومتی و اسناد باارزش اهمیتی دو چندان داشت و تعلیق، خط ویژه کاتبان بود.
نستعلیق دومین خط خاص ایرانیان است که پس از تعلیق پا به عرصه وجود گذاشت. نستعلیق از درآمیختن دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمد و در ابتدا «نسخ تعلیق» بیان میشد، بعدها به جهت کثرت استفاده به «نستعلیق» تغییر شکل داد. در کشورهای عربی این خط را «الخط الفارسی» مینامند. نستعلیق برای نگارش حروف ویژه الفبای فارسی مانند «پ»، «ژ»،«گ» و «چ» تناسب دارد. ابداع این خط را به میرعلی تبریزی نسبت دادهاند. نقل شده که میرعلی شبی خواب پرواز غازهای وحشی را دید و حرکات سیال نستعلیق را از حرکات نرم بدن این پرندگان هنگام پرواز الهام گرفت.
مردی از خانواده صاحب قلمان
میرعماد حسنی، پسر ابراهیم، ملقب به عمادالملک و از سادات حسنی سیفی، در قزوین قرن دهم هجری چشم به جهان گشود. برجستهترین شخصیت خاندان سیفی، «قاضی جهان» است که وزیر شاه طهماسب صفوی بود. حسنعلی سیفی، جد میرعماد، منشی و خوشنویس بود و ابراهیم حسنی، پدر میرعماد، نیز به کتابداری و استیفا اشتغال داشت. میر به مناسبت دوستی با عمادالملک که از بزرگان درگاه پادشاه وقت بود، به عماد ملقب گشت. او نخستین آموزشهای خط را در قزوین فراگرفت، سپس برای تکمیل آموزش به تبریز رفت و پس از آنکه از استاد خود پیشی گرفت، به اشاره او به خاک عثمانی رفت و در مسیر راه از بغداد و شام حلب دیدن کرد و بنا به روایتی تا سرزمین حجاز نیز رفت. در عثمانی مقامات مهم کشوری و لشکری به استقبالش شتافتند و برخی از آنان مورد تعلیم میرعماد قرار گرفتند، چه در آن زمان زبان دربار و دیوان عثمانیان، فارسی بود.میرعماد پس از یک سال و نیم اقامت در عثمانی به ایران بازگشت و در زمره کاتبین کتابخانهی فرهاد خان قرامانلو، از امرا و لشکریان شاه عباس درآمد. پس از کشته شدن فرهاد خان، میرعماد پس از گذران سالهایی در قزوین، در دوره اوج قدرت شاه عباس صفوی به اصفهان پایتخت صفویه که قبله آمال هنرمندان و دانشمندان بود، هجرت کرد.
میرعماد و شاه عباس
میرعماد به محض رسیدن به اصفهان عریضهای به خط نستعلیق برای شاه عباس فرستاد که با این جمله به پایان میرسید: «تمتع بادت از اقبال و برخورداری از دولت /همی تا مرغ زرین اندرین سبز آشیان باشد.»این عریضه در نظر شاه بسیار پسندیده آمد و از آنجا که هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند، شاه او را به دربار فراخواند و مورد لطف و عنایت قرار داد. شاگردان بسیاری از درباریان و صاحبمنصبان به دورش گرد آمدند تا هر کدام از بحر هنر او مرواریدی ببرند. میرعماد در اصفهان از خطوط باباشاه اصفهانی، سلطانعلی مشهدی و میرعلی هروی اقتباسهایی کرد و اعتلایی دو چندان به خط نستعلیق داد، چنانکه شهره شد: «فقط میر مثل میر مینویسد.» کانون اصلی قالبهای مورد توجه مـیرعماد چـلیپا و نستعلیق دفتری چهار سطری بود.
چلیپا
چلیپا مورب نوشتنِ دو بیت یا چهار مصراع از شعرى، با مضمون و پیامِ واحد، در یک صفحه مستطیل است. سرلوح یا پیشانی در چلیپا محلی است مثلثی شکل به قرینه محل رقم کاتب که در آن اسماالله یا عبارتی مقدس جهت فتح باب نوشته میشود. عبارات مورد علاقه میرعماد در سرلوح، «هوالعزیز» و «هوالمعز» بوده و به این کلمات تبرک میجسته است.
مروج سیاهمشق هنری
عصر آغازین سیاهمشقهای هنری را به دوره و شـخص مـیرعماد نسبت میدهند و از آنها بهعنوان «سوغاتی سفر میرعماد بعد از مراجعت از ولایات عثمانی» یاد میکنند که این نوع سیاهمشق در عثمانی رواج داشت. میرعماد کسی بود که سیاهمشق هنری را بهعنوان یک قالب کتابتی به سایر قالبها اضافه کرد.
خطاط ادیب
تبحر میرعماد فقط در خوشنویسی نبود. او به ادبیات فارسی و عربی احاطه کامل داشت و در نظم و نثر صاحب کمال بود. این ابیات منسوب به اوست:
جان از من و بوسه از تو بستان و بده / زیـن داده و سـتد مشو پشیمان و بده
شیرین سخنی نیست چو دشنامی تلخ / گـرد لـب شـکـریـن بـگـردان و بـده
خانواده میرعماد
دختر میرعماد، گوهرشاد، دستی چیره در خط داشت و همسرش، میرمحمدعلی خدیوالخطاطین، نیز از زبدگان هنر خط بود. میرزا ابراهیم حسنی، فرزند دیگر میر، از خوشنویسان بنام بود. عبدالرشید دیلمی، عبدالرزاق قـزوینی و مـیریحیی نیز از خواهرزادههای خوشنویس میرعماد بودند که هرکدام در خط برای خود قدر و منزلتی داشتند. میرعماد نوهای به نام محمدامین داشت که در امضای قطعات به جدّ خود مباهات مینمود و «نواده میرعماد» امضا میکرد. از این گروه عبدالرشید یـا رشـیدا بـا سفر به هند، شیوه هنری میرعماد را در آن دیار صدرنشین کرد و عمده خطاطان طراز اول هندی شاگرد او بودند.
جایگاه میرعماد در سایر بلاد
آوازه هنری میرعماد چنان در دربار پادشاهان گورکانی هند و سلاطین عثمانی و روم پیچیده بود که حتی گاهی مناصب دولتی را به تقدیم قطعه خطی از میرعماد وعده میدادند. آثار میر در عـثمانی و هند شیوه غالب خوشنویسی در دوره حیات او و بعد از آن بود، چراکه او به «صفا» و «شان» که رفیعترین قلل اصول دوازدهگانه خوشنویسی است، دست یافته بود. پیـروان مـیر با تمرینات شبانهروزی در آرزوی آن بودند که به نام «عماد روم» یا «عماد ثانی» شهرت بیابند. خوشنویسان بهکمالی چون ولیالدین افندی، محمد رفیع کاتبزاده و مـحمد اسـعد یساری از پیـروان میرعماد در عثمانی بودند.
نسخههای کتابتشده به دست میرعماد
ازجمله نسخی که به قلم میرعماد مزین گشته، میتوان از گلستان سعدی که در حاشیه آن بوستان هم به کتابت درآمده و نیز گلشن راز شبستری نام برد.مهمترین اثـر مـیرعماد که به همت میرزامهدی خان استرآبادی، مـنشی نـادرشاه افشار جمعآوری گشت، مجموعهای است شامل ۲۵۲ قطعه که به «مـرقع سـن پطرزبورگ» معروف شده است. مرقع به مجموعهای متصل به هم از قطعات مختلف هنری شامل انواع خوشنویسی و نقاشی گفته میشود. ایـن مـجموعه اصـیلترین آثار میرعماد اسـت کـه از لحاظ قطعهبندی و تذهیب و آرایـش، یگانه و بیهمتاست. امتیاز این مرقع که در ردیف مینیاتورهای افسانهای ایرانی و هندی قرار میگیرد، دارا بـودن سـیاهمشقهایی است که مـنحصرا در ایـن مجموعه قرار دارد. این مرقع جزو آثـار خطی کتابخانه سلطنتی ایران بود که در عهد مظفرالدین شاه و محمد علیشاه در دوره انقلاب مشروطیت به روسیه فروخته شد. این اثر نفیس در موزه آرمیتاژ روسـیه نگهداری میشود.
روزگار ناموافق
محبوبیت عالمگیر میرعماد و یدبیضای او که رونق بازار ناهنرمندان شکسته بود، حسادت معاندان و کماندیشان را برانگیخت، چنانکه در سعایت از او لحظهای آرام نمیگرفتند و بدین ترتیب شاه به میر کمالتفات شد. در آن زمان میرعماد این ابیات را برای شاه فرستاد:
بـا اسیـران نــظری نیست تو را / بر غریبانت گـذری نـیست تو را
قول دشمن مشنو در حـق دوست / که ز من دوستتری نیست تـو را
هر چه شاه با میر نامهربانتر میشد، با علیرضا عباسی که او نیز از خطاطان صاحب سبک بود و از سمت شاه به شاهنوازخان ملقب شده بود، بیشتر ملاطفت مینمود، تا آنجا که گویند، شاه شمعدان به دست میگرفت تا علیرضا عباسی در روشنایی آن کتابت کند. بدین ترتیب میرعماد نیز از شاه دلسرد شد. در این زمان شاه عباس به میرعماد پیشنهاد داد تا شاهنامه را به خطی نیکو تحریر کند و برای این امر ۷۰ تومان برای میر فرستاد. پس از یک سال که شاه عباس، شاهنامه را درخواست کرد، میر که تنها ۷۰ بیت را کتابت کرده بود، آن را به نزد شاه فرستاد و پیام داد که آن وجه همین مقدار را کفایت کرده است.شاه مکدر شد و خط میر را پس فرستاد. میر در همان مجلس ابیات را با قیچی جدا کرد و هر کدام از شاگردان به دیده منت، بیتی را به یک تومان خریدند و این در حالی بود که گندم خرواری پنج ریال بود. میگویند هنگامی که او ۷۰ تومان را با پیک برای شاه عباس پس فرستاد، شاه از شدت خشم فریاد برآورد که: «کسی نیست مرا از دست این مرد خلاص کند؟»
قتل میرعماد
بدین ترتیب، مقصود بیک قزوینی، رئیس ایل شاهسون قزوین، جمعی از اوباش را به قتل میر واداشت. در تذکره خط و خطاطان میرزا حبیب اصفهانی آمده است که مقصود بیک از دوستان میر بود.بنا بر روایتی، کشته میر مدتی طولانی برخاک ماند و به علت خصومت شاه با میر کسی به جسد نزدیک نمیشد، تا اینکه مرید او، میرزا ابوتراب اصفهانی، را رگ غیرت بجوشید و جسد مثلهشده او از زمین برداشت.چون کملطفی شاه عباس نسبت به میرعماد بر همگان عیان بود و او نمیخواست مردم او را قاتل این هنرمند بزرگ بدانند، دستور داد جارچی در کوچهها و معابر نداد دهد که کشندگان میر از مجازات معافاند و اگر خود را معرفی کنند، به پاس این خدمت پاداش خواهند یافت. بدین ترتیب قاتلین به طمع افتاده و خود را معرفی کردند. شاه دستور داد آنها را چهار شقه کنند تا از آن پس کسی جسارت چنان عملی را به خود ندهد.پیکر میرعماد، به دستور شاه با تشریفات و احترام فراوان تشییع شد و جمعی از شاهزادگان و بزرگان کشوری و لشکری در آن مراسم حضور یافتند. جسد میر را ابتدا در قبرستان مرزغان اصفهان به امانت سپردند و بعدها در ضلع شرقی صحن کوچک مسجد مقصود بیک مدفون ساختند.
مهاجرت اصحاب هنر
خبر کشته شدن میرعماد سیل غمی در عالم هنر به راه انداخت که تا عثمانی و هند برفت و در آن بلاد، مردم برای او به سوگواری پرداختند.
بعد از میرعماد، جهانگیر شاه، پادشاه گورکانی هند، برخی از بستگان او، مانند عبدالرشید دیلمی و گروهی دیگر از هنرمندان را پناه داد. در زمان گورکانیان، زبان فارسی، زبان رسمی و فرهنگی و علمی هندوستان بود. جهانگیر شاه گفته بود: «اگر میر را به من میدادند، هموزن او طلا میدادم.»