که در حاشیه شهر است، دیگر دردت بهتر یا بدتربودن مدرسه نیست، بلکه بودن یا نبودن مدرسه است. مکانش مرکزی است و امکاناتش حاشیهای. نیمکتهای سهنفره، کلاسهای شلوغ، تنبیه معلم و مدرسههای چندشیفت و هرآنچه این روزها برای دهه شصتیها خاطرهبازی است، برای بسیاری از دانشآموزان مدارس حاشیهنشین و دورافتاده واقعی است.
به گزارش کسب و کار نیوز و به نقل از شرق،در حاشیه که باشی کمتر فرصتی برای جور دیگر زندگیکردن فراهم میشود. هرچه هست همانی است که برای پدر و پدربزرگها بوده و دراینمیان دانشآموزانی که ناخواسته و نادانسته محکوم به ماندن در چرخه حاشیهنشینی هستند. در مدارس حاشیهای، دور از رقابت برای آموختن، نسلی ساخته میشود که از خانه و مدرسه ماندهاند و از جامعه رانده شدهاند. در مخمصه یکنواختی درسها و مطالب محتوایی کتابها به روزمرگی میروند. حتی به مخیلهشان هم خطور نمیکند که میتوان جور دیگری زیست. فرصت بودن در کنار دیگریهایی از جنس غیرخودشان را ندارند و ازسوی دیگر برای همیشه حاشیهنشین ذهن دیگریهای مرکزنشین میمانند. اگر تعداد اندکی هم به رقابت ناعادلانه کنکور برسند و از آن عبور کنند، تازه در آنسوی این سد بزرگ میفهمند چه جفاهایی بر آنها رفته و همین میشود شروع آسیبهای بزرگ اجتماعی نسل دانشآموخته حاشیه شهرها. در میان تمام این تنگناها باید بسیار خوششانس باشی که فرصت آشنایی با معلمی از جنس دیگر را تجربه کنی.
به گزارش کسب و کار نیوز و به نقل از شرق،در حاشیه که باشی کمتر فرصتی برای جور دیگر زندگیکردن فراهم میشود. هرچه هست همانی است که برای پدر و پدربزرگها بوده و دراینمیان دانشآموزانی که ناخواسته و نادانسته محکوم به ماندن در چرخه حاشیهنشینی هستند. در مدارس حاشیهای، دور از رقابت برای آموختن، نسلی ساخته میشود که از خانه و مدرسه ماندهاند و از جامعه رانده شدهاند. در مخمصه یکنواختی درسها و مطالب محتوایی کتابها به روزمرگی میروند. حتی به مخیلهشان هم خطور نمیکند که میتوان جور دیگری زیست. فرصت بودن در کنار دیگریهایی از جنس غیرخودشان را ندارند و ازسوی دیگر برای همیشه حاشیهنشین ذهن دیگریهای مرکزنشین میمانند. اگر تعداد اندکی هم به رقابت ناعادلانه کنکور برسند و از آن عبور کنند، تازه در آنسوی این سد بزرگ میفهمند چه جفاهایی بر آنها رفته و همین میشود شروع آسیبهای بزرگ اجتماعی نسل دانشآموخته حاشیه شهرها. در میان تمام این تنگناها باید بسیار خوششانس باشی که فرصت آشنایی با معلمی از جنس دیگر را تجربه کنی.
بهترین دانشآموزان روی زمین کجا هستند؟
مهتاب یزدانی، مدیر دبیرستانی در شهرستان بجنورد است که توانسته از فرصت حاشیهنشینی برای دانشآموزانش سکوی پرشی بسازد و به پرورش فکر و خلاقیتشان بپردازد. در طول گفتوگویمان صحبتی از تعداد قبولی دانشآموزانش در کنکور نمیکند. او برنامههای بلندمدتتری برای دانشآموزانش برنامهریزی کرده است. کارکردن روی هوش کودکان آن منطقه پیش از دبستان و پرورش مهارتهای کارآفرینی در دورههای سنی بالاتر برای دانشآموزان مدرسهاش از او یک معلم اسطوره ساخته است. یزادنی مدیر دبیرستان دخترانه «١۵ خرداد» در حاشیه شهرستان بجنورد است که با بودجه دولتی اداره میشود اما حالوهوای مدرسهاش رنگوبوی دیگری دارد. خبری از کمبود امکانات نیست زیرا به دانشآموزانش یاد داده با ایدههایشان زندگی کنند. یزدانی میگوید: «سعی کرده با کمک دانشآموزانش از دورریزها استفاده کرده و فضای مدرسه را به مکانی دوستداشتنی تبدیل کنند». از ساختن گلدانهای حیاط مدرسه با تیوپ گرفته تا قابهای روی دیوار همه دستساز خود بچههاست. دیوارهایی که با چهرههای زنان موفق نقاشی شده تا همه چیز دستبهدست هم دهد و به همت خانم مدیر مدرسه «١۵ خرداد» دانشآموزانی کارآفرین آفریده شوند. از او میپرسم مایل است به مدرسه دیگری که امکانات بهتری دارد برود؟ میگوید: «من در سال ٨۶ رتبه دوم الگوی برتر را کسب کردم و پیشنهاد تدریس در مدارس دیگری هم داشتم اما نپذیرفتم. در مدارس دولتی هیچ حامی نیست اما بهترین بچههای روی زمین را در این مدارس میتوان کشف کرد».
نداشتن، آدم را مخترع میکند!
با ذوق از افتخارات دانشآموزانش در جشنوارههای داخلی و خارجی میگوید. از دانشآموزی میگوید که پدرش وانت دارد و خانواده سادهای هستند اما در دوبی رتبه کسب کرده و به عنوان کوچکترین کارآفرین در دانشگاه امیرکبیر انتخاب شده است. این روزها دغدغه خانم مدیر این است که دانشآموزان خلاق و خودکفایی را پرورش دهد. او میگوید: «میخواهم دانشآموزانم یاد بگیرند صنعتی و اقتصادی فکر کنند و همهشان کارآفرین شوند». میگوید: «دانشآموز من باید بداند مشکلاتی که دمدستش هستند بهترین وسیله برای یادگیری است و کمک میکند تا ذهن خلاقی داشته باشد. تجهیز وسایل آزمایشگاهی هم با همین وسایل دمدستیشان تأمین میشود».در دبیرستان «١۵ خرداد» بجنورد دانشآموزان یاد میگیرند هرچه خراب شد باید درست کنند و آدمها از روی نداشتنهایشان به اختراع میرسند. یزدانی از برنامههایی که برای دانشآموزانش دارد، میگوید. یکی از مسئولان را به کافیشاپ دعوت کرده و از دانشآموزانش خواسته در آنجا درباره گردشگری در استان خراسان جنوبی گفتوگو کنند. میگوید: «برایم مهم است بچههایم اول استان خودشان را بشناسند. درواقع اگر بخواهد رشدی اتفاق بیفتد باید ابتدا فرهنگ و آداب و رسوم خودشان را بشناسند». دختران مدرسه ١۵خرداد بجنورد در کلاسهای کارآفرینی قدرت و جرئت ریسککردن را میآموزند. یزدانی میگوید: «اگر معلم ما خلاق باشد به دانشآموزش جرئت میدهد. این در حالی است که بسیاری از معلمهای ما حتی جرئت خروج از کاغذبازیهای ساختار آموزش و پرورش را ندارند، درصورتیکه این ذهنیت را برای من معلم ایجاد کردهاند. ذهن من معلم باید رها باشد تا دانشآموزم را متناسب با شهر و دیاری که در آن زندگی میکند پرورش دهم».
سیاستگذار از حالوهوای شهر من خبر ندارد
در روزگاری که ناپایداری در سیاستهای حوزه آموزش هرروز پررنگتر میشود بهطوریکه با تغییر دولتها تغییرات بسیار زیادی در حوزه آموزش دیده میشود، با همراهی بدنه اجرائی و آموزشی با سیاستهای ستادی شاهد عقبافتادن بیشازپیش مدارس از دانشآموزانش هستیم. دانشآموزانی که به قول خانم یزدانی از معلمانشان جلوتر افتادهاند و افسوس که سیستم آموزشی ما هنوز به فکر تغییر تأثیرگذاری نیفتاده است. یزدانی میگوید: «سیاستگذار نمیداند در بطن زندگی دانشآموزان من در حاشیه شهر چه میگذرد. سیاستگذاریها در کشور ما که قومیتهای مختلف دارد باید متفاوت باشد. شهرستانها ناگزیر از برنامههای سیاستگذار همیشه عقبتر هستند. دلیلش تفاوت در فرهنگ شهرهای مختلف است. شهر من هنوز غرق در قبولی دانشآموزانش در کنکور است درحالیکه بهترین دانشآموز من که در تهران مکانیک خوانده است حالا دیگر در شهر پیتزافروشی باز کرده است. نمیتوان با یک برنامه ثابت همهجا را یکسان مدیریت کرد. من هم به عنوان یک مادر دو فرزندم را با یک روش تربیتی یکسان بزرگ نمیکنم. هرکدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند». خانم مدیر خلاق شهر بجنورد، امیدوار است روزی سیستم آموزشی اصرار بر حفظ آنچه هست نداشته باشد و کمی به سمت تغییر برود. سیاستگذار نمیداند در بطن زندگی دانشآموزان من در حاشیه شهر چه میگذرد. سیاستگذاریها در کشور ما که قومیتهای مختلف دارد باید متفاوت باشد. شهرستانها ناگزیر از برنامههای سیاستگذار همیشه عقبتر هستند. دلیلش تفاوت در فرهنگ شهرهای مختلف است. در سال ٨۶ رتبه دوم الگوی برتر را کسب کردم و پیشنهاد تدریس در مدارس دیگری هم داشتم اما نپذیرفتم. در مدارس دولتی هیچ حامی نیست اما بهترین بچههای روی زمین را در مدارس دولتی میتوان کشف کرد.