سرمقاله –
ما تجربیات تلخ فراوانی در صادرات عادی و کالاهای غیردانشبنیان داشتهایم یا بهتر است بگوییم کالاهای غیرفناورانه؛ مثل کالاهایی که خیلی عادیاند و بازار مصرفیشان کشورهای حاشیه دریای خزر یا کشورهای آفریقایی است. مثل یکسری کالاهای مواد غذایی که ما به اروپا و آسیا هم صادر میکنیم. اصولا وقتی داریم از صادرات صحبت میکنیم، صادرات چند مولفه دارد. مهمترین مولفه آن، این است که خریدار اعتماد بکند به طرف خارجی. وقتی ما در داخل کشور داریم کسبوکار میکنیم و میخواهیم کالایی را به یک نفر بفروشیم و پولش را بگیریم، خیلی سخت است که نتوانیم به یک نفر اعتماد نکنیم زیرا داخل کشور، شرکتها هم را میشناسند، دفاترشان را میشناسند، آدمها یکدیگر را میشناسند و شبکه کسبوکار بههم وصل است؛ یعنی اگر یک شرکت عدم تعهد در مقابل شرکتی دیگر داشته باشد، اعتبارش خدشهدار میشود و میداند که دیگر ممکن است بقیه با او کار نکنند. به اضافه اینکه مراجع قضایی داخلی هم به این قضیه رسیدگی میکنند؛ یعنی مراجع قضایی داخلی مرضیالطرفین هر دو طرف یک قرارداد هستند. همین اتفاق دارد در فضای بینالملل میافتد. مهمترین مساله اینجا شناخت است. مساله اول این است که بازار هند یا هر کشوری از کجا باید شرکت ایرانی را بشناسد؟ وقتی فضای کسبوکار خیلی پیچیده میشود هزینه تبلیغات و اطلاعرسانی هم بالا میرود. در داخل کشور هم خیلیها نمیتوانند تبلیغات کنند چون هزینهها بسیار بالاست. شما فرض کنید در کشورهای بینالمللی با هزینههای ارزی اگر شما بخواهید تبلیغات برای یک محصول بکنید، در یک نمایشگاه شرکت کنید یا حتی در یک نشریه و در یک وبسایت تبلیغات دیجیتالمارکتینگ داشته باشید هزینهها ارزی و خیلی سنگین است. بنابراین در اصل اول که کشورهای خارجی بفهمند که ما چه محصولاتی داریم، شرکتهای دانشبنیان دچار مشکل هستند. دولت اینجا میتواند در وظایفی که دارد، این هزینه را هم به صورت ظاهری و هم به صورت باطنی کم کند. چگونه؟ این کاری است که دولت از قبل انجام میدهد. صندوق نوآوری و شکوفایی در مورد شرکتهای دانشبنیان یا توسعه تجارت در مورد خیلی از شرکتهای دیگر ادعا میکند که اگر خارج از کشور رفتید و برنامه بازاریابی داشتید و خواستید در نمایشگاه شرکت کنید که مرحله اول صادرات است، من به شما تسهیلات میدهم یا به صورت بلاعوض یا وام. مساله اینجاست که مبلغ این تسهیلات خیلی پایین است. سازمان توسعه تجارت یا صندوق نوآوری و شکوفایی چقدر میتواند پول بدهد به چند شرکت ایرانی و از کجا رصد کند که این شرکتها این کار را واقعا انجام دادهاند؟ یک کار دیگر که معمولا کشورها و دولتها در جاهای دیگر دنیا میکنند که آن مستلزم روابط سیاسی درست و صحیح است که نداریم، آن است که بهطور مثال کشور آلمان با کشور ترکیه، دولتها و وزارتخانههایشان یک تفاهمنامههایی را دارند و سالنهای تجاری و امکانات خود را تهاتر میکنند. مثلا میگویند اگر من یک نمایشگاه در کشور آلمان در مورد صنایع غذایی دارم وزارتخانهها در سطح بالا در این هیاتهای اقتصادی توافق کردهاند که مثلا ۵۰۰ متر فضا را ما اختصاص میدهیم به کشور شما و تواماً شما هم در نمایشگاه مشابه این فضا را به ما اختصاص بدهید. اینگونه دولت به جای اینکه هزینه مستقیم بکند و پول و وام بدهد، در اصل دارد از منابع و اقتدارش استفاده میکند که این کار مستلزم روابط سیاسی درست است و اینکه دولتها وقتی دارند به هیاتهای خارجی و کشورهای مختلف میروند نگاه اقتصادی داشته باشند. این قدم اول است که به این معناست که دولت با کشورهایی که روابط خوبی دارد (یا اگر رابطه بدی دارد آن را خوب کند) و توجه اقتصادی کند و اینگونه بگوید که در نمایشگاههایتان من دولتم و اقتدار دارم. پس در کشور خودم امکانات دارم و من این امکانات را در اختیار شما میگذارم و شما هم این امکانات را در کشور خودتان در اختیار من بگذارید. دیگر دولت لازم نیست نقدینگی هزینه کند و پول بدهد که این شرکتها خارج بروند. حالا فرض میکنیم کالای دانشبنیان ایرانی به این کشورها رفت و شناخته شد، نکته بعدی اینجاست که ما میخواهیم قرارداد ببندیم. کشورهای خارجی معمولا ضمانتنامه میخواهند. وقتی ما کالا صادر میکنیم صندوقهای ضمانت و صادرات اینجا باید وسط بیایند که معمولا در حال حاضر پول ندارند. در حال حاضر تمرکز دولت این است که شرکت جدید دانشبنیان متولد کند؛ یعنی وام میدهد (۳۰۰ میلیون، ۵۰۰ میلیون، یک میلیارد) و کمک میکند شرکتهای جدید دانشبنیان متولد شوند. پس دولت بهتر است به جای اینکه وام بدهد و توسعه محصول اتفاق بیفتد، این پولها را جمع کند و در این صندوقهای ضمانت صادرات قرار دهد که شرکتهایی که حداقل محصولی را توسعه دادهاند و رفتهاند از مرحله اول آنجا گذشتهاند، بتوانند با طرف خارجی قرارداد داشته باشند؛ یعنی دولت در مورد مساله شرکتهای دانشبنیان به جای آنکه منابع خود را در تمام سطوح فعالیت یک شرکت دانشبنیان از مرحل خلق تا مرحله توسعه پخش کند و بدین ترتیب مقدارش کم شود و به هیچ جایی نرسد، بهتر است که مثلا اگر در این ۴ سال هزینه کرده برای تولد شرکتهای دانشبنیان جدید و وامهای اصطلاحا شرکتهای نوپا داده یا از این کارها کرده، در حال حاضر منابع خود را متمرکز کند به سمت اینکه یک شرکت جدید متولد نکند. البته این مخالف آن ادعای ۲۰ هزار شرکت دانشبنیان است و با سیاست دولت یکی نیست. پس بهتر است دولت منابعی که دارد برای تولد شرکتهای جدید میدهد را برای کمک به صادرات شرکتهای قبلی قرار دهد. مساله سوم: حالا فرض کنید قرارداد هم بسته شد. یکی از مهمترین مولفهها در کسبوکار در سطح بینالمللی مساله اختلافات است. مثلا هفته گذشته بین یک شرکت ایرانی و یک شرکت هندی اختلاف داشتیم. وقتی این اختلافات بهوجود میآید، ما به کدام مراجع قضایی بینالملل باید شکایت کنیم؟ هیچکدام، زیرا هیچکدام ما را قبول ندارند. یک نکته اصلی دیگر که باعث شود ما وقتی یک شرکت هزینه شده، کالا توسعه داده و رفته در یک نمایشگاههای خارجی شرکت کرده است، قرارداد هم بسته، حتی چند بار هم کار مشترک کرده؛ چه در صادرات و چه در واردات، اینجا دولت باید با اقتدار سیاسیاش کاری کند، مثلا معاونت اقتصادی وزارت امور خارجه به سراغ سفارتخانهها برود و به شخص سفیر یک ماموریتی بدهند چون سفیر در هر کشوری یک عزت و احترامی دارد. ما که دسترسی به مراجع قضایی بینالمللی نداریم حداقل به صورت مراجع حل اختلاف در سفارتخانهها این کار را انجام بدهیم؛ یعنی سفارت ایران در هند به همراه وزارت امور خارجه هند، آنجا یک دفتر به نام حل و فصل اختلافات تشکیل بدهند و آن را به اطلاع فعالان کسبوکار برسانند و دولت و وزارت امور خارجه و وزارت اقتصاد و معاونت علمیوفناوری رئیسجمهوری به دولت هند فشار بیاورند که اگر دچار اختلاف شدی باید فلان کاربر برای ایران در هند به آن موضوع رسیدگی کند چون ما اگر به هر دادگاه کسبوکار دیگر در دنیا برویم، ما را قبول ندارند. در مورد مشخصاً کالای دانشبنیان یک مشکل سیاستگذاری و حکمرانی هم وجود دارد. دولت خیلی دوست دارد که بگوید «ما مرزهای علم و فناوری را فتح کردیم»، «ما دستاوردهای بزرگی داشتیم»، «ما قابلیت رقابت با کشورهای بسیار پیشرفته را داریم». اگر بخواهیم در مورد صادرات کالای دانشبنیان یک مقدار واقعگراتر نگاه کنیم باید بپذیریم که ما در سه سطح کالای لوتک، میدتک و هایتک (کالا با سطح پایین، متوسط و پیشرفته) کالاهای دانشبنیان ما بیشتر مابین متوسط به بالا هستند تا هایتک باشند. اگر این را بپذیریم یعنی الگوهای فناوری در جهان را بشناسیم، اگر بدانیم محصول فناوری امروز در جهان به چه چیز میگویند، اگر بدانیم مثلا تجهیزات آمریکایی و چینی چه چیز دارد تولید میکند آن وقت بازار را بهتر میشناسیم. شرکت خصوصی خود توان این شناخت را ندارد. این شرکتها خیلی نمیتوانند وارد تحقیقات بازار شوند و این را بفهمند. دولت باید اینجا یک تحقیقاتی بکند از طریق دفاتری که در کشورهای مختلف دارد و یک آدرس درست به این شرکتها بدهد. دولت تاکنون چنین کاری نکرده است و صرفا در بوق و کرنا کردهایم که ما فلان تجهیزات را تولید میکنیم. مثلا یک شرکت دانشبنیان در یک نمایشگاه در یک کشور خارجی شرکت کرده است. این شرکت هزینه ارزی کرده و تبلیغات کرده، بعد از یک سال میبیند که سطح کیفی این کالا با سطح کیفیت کالایی که از یک کشور مثل لهستان دارد میآید بسیار متفاوت است و اینجا اتلاف منابع اتفاق افتاده است؛ یعنی در مورد کشور خارجی بهتر است بپذیریم که هنوز از نظر فناوری خیلی توان رقابت با کشورهای پیشرفته را نداریم و در بازارهایی نرویم که بخواهیم با آنها رقابت کنیم. اینگونه ما فقط داریم یک شرکت نوپا و یک شرکت دانشبنیان را تخریب میکنیم. پس دولت (منظور معاونت علمی یا سازمانهای دیگر) باید یک الگو و نقشهای از سطح فناوری کسبوکارها و کالاها در کشورهای همسایه و کشورهای آفریقایی یا حتی اروپایی دربیاورد و آن فارغ از شعارزدگی باشد. ما بفهمیم اگر امروز داریم دارو تولید میکنیم برای این دارو بهتر است در آفریقا دنبال بازار مصرفش باشیم تا مثلا در ترکیه بگردیم چون زیرا ترکیه دسترسی بالایی به داروهای اروپایی دارد و توان اقتصادی آن نیز بالاست و ارزش پولش هم خیلی کم نیست و قیمت دارو به دلار و یورو خیلی برایشان سنگین نیست؛ ولی در کشورهای آفریقایی اینگونه نیست. این نقشه صادراتی هم خیلی مهم است که تاکنون کسی انجام نداده است. با یک مصاحبه به یک شرکت دانشبنیان خط میدهیم و آن شرکت با هزینههای بسیار از جمله هزینههای تبلیغات به نمایشگاه میرود و بعد فهمیده است که شبیه این کالا چندین سال است در این کشور هست و با همان قیمت عرضه میشود. این نتیجه همان مصاحبههای دروغینی است که انجام میشود.