آره بابا جون! خاتون حیاط را آب و جارو میکرد، منم گلارو کمکش میبردم لب حوض و سماور ذغالیو آتیش میکردم، خاتون چایی دم میکرد و من کمکش قند دولب میکردم و استکان قجریارو میچیدم تو سینی. هندونه میشکوندم و خاتون دوباره ذغال میذاشت تو توری و میچرخوند. زنگ در که بلبلی میزد، اسپندو میریخت رو ذغالاش و در را باز میکرد و دیگه حیاط آروم و قرار نداشت از بازی نوهها و صحبت بچهها.
به گزارش کسب و کار نیوز منطقه اصفهان
انتهای پیام