این گفتوگو، صرفاً گذری بر برخی از مهمترین مسائل یا عوامل متن و حاشیهای در فضای کارآفرینی کشور است و اگر حتی پرسش و درنگی جدی در ذهن مخاطب ایجاد کند به هدف خود رسیده است.
اقتضائات و پیش نیازهای یک جامعه کارآفرین چیست؟ چه عقبههای تاریخی، جغرافیایی - اقلیمی در این میان نقش بازی میکنند؟ باورها چه سایه اندازیهایی در این ساحت دارند؟ رگههای کارآفرینی و موج نوآورانه در تولید از کجا میآید؟ آیا دولت میتواند دست به کار شود و با بخشنامه یا سیاستگذاری و سایر ابزارهایش فرهنگ کارآفرینی ایجاد کند؟ چه سوءتفاهمهایی در نگاه به کارآفرینی و توسعه کسب و کار اتفاق افتاده است؟ چرا ما ایرانیها برندهای جهانی و منطقهای نداریم؟ لازمه پدید آمدن یک برند جهانی چیست؟ رویدادهای کارآفرینی واقعی چه مختصاتی دارند؟ اینها بخشی از پرسشهایی است که در گفتوگو با دکتر عیسی منصوری معاون توسعه کارآفرینی و اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی به آن پرداخته شده است. این گفتوگو، صرفاً گذری بر برخی از مهمترین مسائل یا عوامل متن و حاشیهای در فضای کارآفرینی کشور است و اگر حتی پرسش و درنگی جدی در ذهن مخاطب ایجاد کند به هدف خود رسیده است.
وقتی از کارآفرینی صحبت میکنیم دقیقاً درباره چه سخن میگوییم؟ من میخواهم بپرسم از نگاه شما دست کم کارآفرینی از چه مؤلفههایی شکل گرفته است، چون گاهی احساس میکنم درباره محتوا و مظروف کلمه کارآفرینی توافقی میان استفادهکنندگان وجود ندارد و گاه تعبیرهای کاملاً متفاوتی از این واژه واحد عرضه می شود.
همچنان که اشاره کردید این خلط در فضای فکری، رسانهای و فرهنگ عمومی ما وجود دارد. مثلاً میبینید که عموماً کار و کارآفرینی را یک پدیده در نظر میگیرند در صورتی که این دو کاملاً اقتضائات و مؤلفههای متفاوتی دارند. خیلی فشرده و به زبان عامه بگویم که کارآفرینی تحت تأثیر عوامل متعددی است. یکی از این عوامل جغرافیایی است، دیگری تاریخ و گذشته ماست. یکی از این مؤلفهها، باورها و فرهنگ ماست. بدیهی است اینها مؤلفههای اثرگذاری است. اما ویژگی یک کارآفرین این است که فارغ از بحث تحصیلات و مهارت در ادامه ابداعات و کسب و کارهای اقتصادی که از قبل انجام میشده، تولید و ارزشافزایی انجام دهد. یعنی داشتن یک مهارت یا تحصیلات بالا حتی ابداع و اختراع به معنای کارآفرینی نیست که البته در ادامه بحث بیشتر این مفهوم را باز میکنیم.
پس کارآفرینی در بستر گذشته یک جامعه اتفاق میافتد و این طور نیست که بشود یک فرد کارآفرین یا جامعه کارآفرین را فیالبداهه اختراع کرد و به وجود آورد. کارآفرینی به میراث گذشتگان و جغرافیای یک جامعه وابسته است، به عقبه باورها بویژه باورهای دینی تکیه داده است. همه اینها را دنبال کنید، آخر سر اینها در آن ظرف روحیه و نوع نگاه آدمها ریخته میشود و خودش را در کارآفرینی نشان میدهد. مثلاً شما وقتی به جغرافیای مناطق کشور نگاه میکنید، میبینید مناطق مختلف کشور بسته به جغرافیا و اقلیمی که در آن حضور دارند به یک عقبه کارآفرینی میرسند یا نمیرسند. در منطقهای فرهنگ کارآفرینی شکل میگیرد و در منطقهای دیگر نمیگیرد.
مثلاً در مناطقی که اقلیم نامهربان است و محدودیتها زیاد، این اتفاق میافتد؟
بله، البته فقط محدودیتهای آب و هوایی نیست و بسیاری از مؤلفههای جغرافیایی در این باره سایهاندازی میکنند. ما در منطقهای مثل تبریز یا اصفهان میبینیم یک عقبه تاریخی چند نسلی در کسب و کاسبی شکل گرفته است چون جاگیری آنها و نقطه اتصال و کریدور بودنشان چنین فضایی را به وجود آورده است، چون به نوعی این دو شهر با مواهب زندگی مدرن گره میخورند اما در یک منطقه دیگر میبینید این فرهنگ شکل نمیگیرد چون صرفاً متکی به دامداری سنتی و مرتع و مواهب طبیعی است.
شما حتی وقتی در دنیا نگاه میکنید، میبینید فرهنگ کارآفرینی با توجه به باورهای دینی فربه و لاغر میشود. در کشورهایی که کاتولیک هستند و کشورهایی که پروتستان، دو قصه متفاوت در کارآفرینی و کسب و کار رقم میخورد. میبینید که مثلاً ایتالیا و آلمان هر دو از یک نقطه مشترک، روند صنعتی شدن را آغاز میکنند اما به دو نتیجه ناهمگون و دو سرنوشت متفاوت میرسند، آنها همزمان شروع میکنند اما روند متفاوتی را تجربه میکنند. میخواهم بگویم کارآفرینی در بستر فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و تمدنی اتفاق میافتد بنابراین نمیشود شما یک جریان کارآفرینی را شروع کنید و از فردای آن روز به نتیجه برسید. نکته مهم دیگر اینکه مبنای کار در ایران در گذشته تاریخی ما از جنس تجارت بوده تا تولید نوآورانه. از قرنها قبل این طور بوده، ما بیشتر در مسیر تجارت بودهایم و متأثر از نوع نگاه تجاری، اندوخته تاجرانه داشتهایم. البته از یک جایی به بعد داستان به سمت صنعتی شدن میرود.
مشخصاً از دوره پهلوی دوم؟
بله، البته بخشی از زیرساختها در دوره پهلوی اول شکل میگیرد اما این روند در دوره پهلوی دوم شدت میگیرد و گرایش دولت به سمت راهاندازی صنایع بزرگ و سیاستگذاری کلان برای توسعه این صنایع است و طبیعتاً به سمت تصویب قوانین و مقررات متناسب با این سیاست و حمایتهای مالی و تشویقی کشیده میشود، اما از دل این نوع نگاه ضرورتاً کارآفرینی بیرون نمیآید و سیاستهای دولتی متناسب با مؤلفههای کارآفرینی نیست، برای اینکه کارآفرینی نیازمند موج جدیدی از فکر و سیاست است.
اجازه بدهید قدری در این مفهوم درنگ کنیم. چرا موج کارآفرینی با وجود ورود حکومت در آن زمان شکل نمیگیرد؟
به خاطر اینکه ویژگی سیاستگذاری برای توسعه و ایجاد زیرساخت هدف دولتهاست. دولتها این زیرساختهای سخت افزاری را تأمین میکنند اما موضوع اینجاست که تأمین زیرساختهای سخت افزاری منجر به کارآفرینی نمیشود.
یعنی مثلاً میآیند مجوز و وام میدهند اما لزوماً نمیشود با اعطای مجوز و وام و تشویقهای این شکلی، فرهنگ کارآفرینی را به وجود آورد؟
دقیقاً! آنچه موجب رونق کارآفرینی میشود، بسترهای نرم افزاری است. موج نوآورانه است که باید شکل بگیرد و آمدن این موج در گرو اتصال به بازار جهانی است، موضوع مهم دیگر این است که کمک کنیم جغرافیای بازیگری فعالان کسب و کار بزرگتر شود تا آنها بتوانند در میدان بزرگ تری بازی کنند.
مثلاً سایه تحریمها روی این جغرافیای بازیگری نباشد؟
درست است اما مهمتر از برداشتن تحریمها ضرورت اتصال کارآفرینی به دنیاست، تا صنعت ما نتواند به بازارهای جهانی متصل شود حتی اگر همه تحریمها هم برداشته شود و هیچ محدودیتی علیه ما نباشد باز آن اتفاقی که به دنبالش هستیم نخواهد افتاد.
ضرورتی که شما به آن اشاره میکنید در برند شدن جهانی هم صدق میکند؟ چون امروز یکی از پرسشها در اکوسیستم کارآفرینی ایران این است که چرا ما برندهای جهانی یا حتی منطقهای نداریم؟
بله صدق میکند، همان استدلالی که درباره موج کارآفرینی مطرح شد، این جا هم صدق میکند. تبدیل شدن به یک برند در دنیا مقدمات، قواعد و اسلوبی دارد که هر کسی سودایش را دارد، باید آن مراحل را طی کند. پس این طور نخواهد بود که از فردا بگوییم برند شویم و این اتفاق پس فردا بیفتد. البته برندها هم تقسیم بندیهای خودشان را دارند، برند جغرافیایی، برند ملی یا منطقهای و برند کسب و کاری. شما میبینید که ما به لحاظ تاریخی، برند منطقهای داریم مثل فرش تبریز یا کاشان اما به برند کسب و کاری نرسیدهایم. شما در دوره جدید هم میبینید که مثلاً ما در فرش برخورد کارآفرینانه نمیکنیم و نمیتوانیم در بازار جهان برند شویم. چرا؟ چون به زبان دنیا و در قالب اقتصاد حرف نمیزنیم.
خب چرا فرش نمیتواند از بستر برند جغرافیایی بیرون بیاید؟
به خاطر اینکه متصل به بازار جهانی نیست.
شاید ما درباره اتصال به بازارهای جهانی تصویر ذهنی مشترکی نداشته باشیم. منظورتان از اتصال به بازار جهانی مشخصاً چیست؟ دفتر و شعبه زدن یا حضور در نمایشگاههای جهانی است؟
به هیچ وجه. این اتصال به بازار جهانی به معنای شعبه و پیلهوری نیست. اجازه بدهید با یک مثال روشن کنم. ما در بازار فرش جهان برند جهانی نمیتوانیم داشته باشم، چون هیچ کدام از این برندها جهانی نیست. منظورم از جهانی شدن این نیست که ما طرح جدیدی برای فرشهایمان نداریم، نه. برای اینکه برند من متصل به شرکتهای صاحب اعتبار در حوزه Furniture و دکوراسیون داخلی دنیا نیست. برای اینکه اگر من بخواهم روند تبدیل شدن به برند را طی کنم، باید نگاه پکیجی داشته باشم و صرفاً نمیتوانم به یک تک محصول به نام فرش در فورنیچر بسنده کنم، پس باید پرده و تخت و رومیزی و هر آنچه مربوط به دکوراسیون داخلی است عرضه کنم، یعنی یک سبد و پکیج کامل شکل بگیرد. شما امروز به برندهای معتبری که در حوزه دکوراسیون داخلی و فورنیچر فعالیت میکنند نگاه کنید میبینید آنها کاملاً نگاه ترکیبی و پکیجی دارند، این طور نیست که مثلاً آن برند فقط رومیزی یا مبل بسازد، چون پدیده خرید در دنیا نظام یافته است.
آیا میشود با همان عقبهای که در فرش داریم یک پکیج کامل عرضه کنیم؟
بله میشود اما این صرفاً یک تصمیم دولتی یا یک لایه نیست. اساس کارآفرینی یک پدیده تک جنبه و یک لایه نیست و شرطش این است که آن اتصال به بازار جهانی اتفاق بیفتد اما تا زمانی که تولیدکننده فرش به درک درستی از جامعه هدف و بازارهای جهانی نرسد، این فضا شکل نخواهد گرفت، شرط اول هم این است که شما وقتی آن درک و دریافت را پیدا کردی، با نوآوری پیش بروی و به آن نیاز بازار هم توجه کنی تا صادرات نه به شکل گلخانهای که به صورت واقعی اتفاق بیفتد وگرنه حضور در نمایشگاههای منطقهای و بینالمللی و فرستادن هیأتهای تجاری به معنای اتصال به بازارهای جهان نیست. شما میبینید دولتها کوشش میکنند و هیأتهای تجاری را این سو و آن سو میفرستند اما به آن نتیجه لازم نمیرسند و اغلب این حرکتها حالت تشریفاتی به خود میگیرد.
اگر میخواهیم مثلاً فرش ما به بازارهای جهانی برسد و صاحب برند و اعتبار شود باید قواعد بازی را یاد بگیریم و به اجرا درآوریم و این 20 - 10 سال طول میکشد. یک نکته دیگر هم اینکه سیاستهای مربوط به کارآفرینی، متفاوت با سیاستهای ایجاد و توسعه صنعت و بهسازی فضای کسب و کار است و این دو را نباید یکی فرض کنیم، در حالی که در بسیاری از کشورها از جمله کشور ما تصور بر این است که این همان است و مثلاً اگر سیاستهای توسعه کسب و کار و بهسازی فضای تولید اتفاق بیفتد، از دل آن کارآفرینی هم بیرون خواهد آمد، به همین دلیل هم موجی به نام کارآفرینی در کشور شکل نمیگیرد. نتیجه این است که بر اساس گزارشهای مستند، مردم ما تمایل به کارآفرینی دارند اما اقدام به کارآفرینی نمیکنند.
چرا؟
آنها در واقع میل به شروع یک بیزینس دارند و خلاقیتشان را هم میتوانند سر این بیزینس بیاورند اما اقدامی در این باره نمیکنند، برای اینکه کیک اقتصاد ما کوچک است. اگر اقتصادی رونق نداشته باشد کارآفرینی هم اتفاق نمیافتد. از طرف دیگر به خاطر آنکه این اتصال وجود ندارد، ریسک شروع کسب و کار خلاقانه بالاست. در این میان نظام آموزش عمومی و عالی ما کارآفرین محور نیست و دید کارآفرینی ندارد. شاید درسی، کتابی و واحدی را هم بگنجاند که البته در جای خود مفید است اما از دل این، آموزش متوسطه کارآفرین یا آموزش عالی کارآفرین بیرون نمیآید.
شما هر وقت در سیمای دانشگاه ما بازار را دیدید، یعنی ما به طور نسبی موفق بودهایم. ما بیشترین فارغالتحصیل را در IT داریم اما آیا این فرد بلد است کسب و کاری برای خودش راه بیندازد؟ آیا میتواند با بازارهای جهان اتصال برقرار کند؟ ما هنوز این آموزشها را به نخبههایمان ندادهایم، نتیجه این است که بخش زیادی از آدمهای ما در قواعد و قوارههای سنتی رفتار میکنند. ممکن است حتی نوآوری از جنس ابداع زیاد داشته باشیم اما تجاریسازی اتفاق نمیافتد. ممکن است کسی ایده بکری هم داشته باشد اما به تولید کالا نرسیم یا اینکه کالایی تولید شود اما تجاریسازی اتفاق نیفتد، پس معلوم است که این جا درک درستی از بازار به وجود نیامده است.
در واقع شما میگویید کسی که کالایی میسازد حتی اگر نوآوری هم به خرج دهد و کالای ممتازی هم بسازد این به معنای کارآفرینی نیست؟
دقیقاً این اسمش مهندسی است. یک مهندس میتواند ابتکار به خرج دهد و کالای ارزشمندی هم بسازد اما این معنای کارآفرینی پیدا نمیکند. کارآفرینی یعنی من ایدهای دارم، ریسکش را میپذیرم، حوزه و قلمرو کسب و کارم را میفهمم و این ایده را تبدیل به کالا یا خدمت میکنم که ارزش آفرینی در آن اتفاق میافتد، یعنی برای مشتری مطلوبیتی حاصل میشود که حاضر است بابت آن مطلوبیت پول خرج کند اما در ایران این حلقهها هنوز به هم وصل نیستند. من محصولی میسازم اما این محصول بازاری ندارد و راهی به سمت بازارش پیدا نمیکند، خب در اینجا هر چقدر هم که این محصول فی نفسه قابل دفاع باشد، کارآفرینی شکل نگرفته است.
چه کار باید کرد؟ برای اینکه این فضا در روابط اجتماعی، اقتصادی و ذهنیت فرهنگی ما شکل بگیرد؟
ما در سه حوزه باید کار کنیم؛ اول تمایل، دوم اقدام و گام سوم اشتیاق. حالا هر کدام از این مؤلفهها هم جنبه فردی دارد، هم جنبه نهادی. فرض کنید یکی از مؤلفهها مهارت است. این هم بُعد فردی دارد، هم بُعد نهادی. ممکن است فرد واجد مهارت باشد اما این مهارت در نهاد غایب باشد، یا مثلاً فرد ریسک پذیر است اما ما به ازای نهادی آن به وجود نیامده و نهادها ریسک پذیر نباشند.
خب اجازه بدهید قدری به حوزه مسئولیت شما ورود کنیم. در حال حاضر معاونت کارآفرینی چه راهکارهایی برای تقویت و ترمیم اکوسیستم کارآفرینی کشور در نظر گرفته است؟
کاری که ما هماکنون در کشور انجام میدهیم، تحلیل و احصای وضعیت کارآفرینی با درک شرایط موجود و قواعد سیاستگذاری و قانونی است. خب ما شیوه سیاستگذاریمان را باید اصلاح و قوانین صحیح با محتوا و قاعدهای متناسب و متناظر با کارآفرینی تعریف کنیم. احصای ظرفیتها و مقررات نکته مهمی است که بنده در این یک سال مسئولیت روی آن متمرکز بودهام. دوم اینکه ببینیم وضعیت کارآفرینی در کشور در آن سه حوزه به لحاظ فردی و نهادی چگونه است. ما این تحلیل و احصا را شروع کردهایم و به گزارشی درباره شناخت وضعیت موجود و مختصات دقیق تری از مسائل و گلوگاههایمان رسیدهایم.
می توانید مثال بزنید که مشخصاً این گلوگاهها چه بوده است؟
فرض کنید در حوزه آموزش و نظام آموزشی چه کار باید بکنیم. بازیگران این عرصه، آموزش عمومی، عالی، آموزشگران مهارتی و آموزشگاههای آزاد هستند، خب اینها به لحاظ آموزشهای مهارتی متناسب با نیاز بازار در کجا قرار دارند؟ وضع حال و وضع مطلوبشان کجاست؟ در پکیجی که ما در حال آمادهسازیاش هستیم این نقاط دیده شده است. خیلی خلاصه بگویم اتفاقی که در این عرصه باید بیفتد، این است که همگرایی و تقسیم کار ملی صورت بگیرد. این تقسیم کار باعث افزایش ظرفیت کارآفرینی کشور خواهد شد. یکسری کارهای اجرایی را هم آغاز کردهایم، مثل توافقهایی با وزارت آموزش عالی و آموزش و پرورش تا دانشجویانی که در سالهای آخر تحصیل هستند، آموزش کارآفرینی ببینند یا درس کارآفرینی در دانشگاه و دوره متوسطه گنجانده شود. بها دادن و فربه کردن کانونهای کارآفرینی هم بهعنوان حلقههای واسط میان ما و بخش خصوصی و فعالان کسب و کار یکی دیگر از برنامههای ماست. ما در این راستا از شرکتهای مشاوره کارآفرینی در استانها حمایت میکنیم. کانونهایی که در آنها کارآفرینهای هر منطقه دور هم جمع میشوند و با توجه به آن نقش واسطهای که دارند سیگنالهای درستی در جهت اصلاح قوانین و تصحیح حرکتها در جهت منافع بازیگران کارآفرینی کشور به ما میدهند. ما امسال علاوه بر مأموریت مهم ترویج و آموزش کارآفرینی، بحث الگوسازی در کشور را هم دنبال و جشنواره کارآفرینی را در فضایی کاملاً متفاوت با هدف ایجاد نماد ملی کارآفرینی برگزار میکنیم. در این جشنواره 10 کارآفرین برتر کشور با حضور آقای رئیس جمهوری معرفی خواهند شد.
فرآیند جشنواره و ساز و کارهایش چطور تعریف شده است؟
خب یک سیستم داوری با مشارکت کارآفرینها و چهرههای دانشگاهی برای این منظور در نظر گرفته شده است. در حال حاضر فرآیند انتخاب کارآفرینها در استانها با برگزاری جشنوارههای استانی تمام شده، در سطح استانها در مرحله اول 180 نفر، در مرحله دوم 30 نفر و در مرحله نهایی 10 نفر انتخاب میشوند.
محک و معیارهای انتخابتان چیست؟
کارآفرینهای برتر و صاحبان برندها حتماً باید رشد نوآورانه و پایداری را تجربه کرده باشند.
یکی از اتفاقاتی که در دو سه سال اخیر در کشور جان گرفته، «رویدادهای کارآفرینی» است که پدیده مدرن و وارداتی است. شما چقدر با این رویدادها درگیر هستید، مشخصاً منظورم رویدادهای استارت آپی است؟
امروز با توجه به تحولاتی که در حوزه فناوری اطلاعات صورت گرفته دوره نوآوری باز است. دوره نوآوری به شکل «آراند دی» (R&D) که من یک شرکت بزرگ داشته باشم و واحد تحقیق و توسعه را در آن راه بیندازم گذشته است.
منظورتان از نوآوری باز چیست؟
نوآوری باز یعنی هر بنگاهی و هر کسی یک گوشهای نوآوریای دارد. حالا یک نفر میآید این نوآوریها را جمع میکند و کالای جدیدی به وجود میآورد. فرض کنید کسی آرمیچر ساخته و دیگری هیتر. حالا یکی این دو نوآوری را به هم وصل میکند و سشوار به وجود میآید. در واقع ما دیگر کشف و اختراع و ابداع به سبک گذشته کمتر داریم و به جایش نوآوری باز جایگزین شده است. در رویدادها یا ایونتها هم این اتفاق میافتد، یعنی دستاوردها را با یک نگاه نوآورانه با هم تلفیق میکنید. شما در «سیلیکون ولی» یک تراکم ایده را میبینید. بازیگرانی با ایدههایشان وسط آمدهاند و از جمع این ایدهها نوآوری اتفاق میافتد. البته یک عده کنار این افراد هستند که به «فرشتگان کسب و کار» یا Venture Capital معروفاند، سرمایهگذارانی که قدرت خطرپذیری بالایی دارند. میخواهم عرض کنم برگزاری رویداد این است که شما ایدهتان را مطرح کنی و از دل این طرح، نوآوری باز تقویت شود اما اگر در کنار این مؤلفه، منابع مالی جور نشود و تأمین مالی و CrowdFunding اتفاق نیفتد عملاً رویدادی هم در کار نخواهد بود، یعنی صرف اینکه شما چند نفر را جایی جمع کنی و ایدههایی مطرح شود اسمش را نمیشود رویداد کارآفرینی گذاشت.
در واقع شما میگویید رویداد یا «ایونت» پس و پیش و مقدماتی دارد که بدون آنها عملاً یک استارت آپ ویکند به آن نتایجی که در خاستگاه اولیهاش بوده نمیرسد؟
همین طور است. ما روی رویدادی میتوانیم اسم رویداد کارآفرینی بگذاریم که محیط متراکم نوآوری را ایجاد کند و این نوآوری همچنان که مثال زدم منتج به محصولی شود که پیشتر وجود نداشته است.
خب مشخصاً اقدامات شما در این زمینه چه بوده است؟
ببینید یکی از حوزههایی که ظرفیت بسیار بالای کارآفرینی دارد، حوزه IT است. ما در حال حاضر با مشارکت وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات و معاونت فناوری ریاست جمهوری، استان به استان جلو میرویم و کسانی را که IT خواندهاند به شرکتهای بزرگ در بازار فناوری ارتباطات وصل میکنیم، این فارغالتحصیلان با توجه به رصدهایی که از نیاز منطقه و استان خود دارند، با همکاری شرکتهای بزرگ در این حوزه اقدام به تولید نرم افزار، گِیم و انیمیشن میکنند. ما در حال حاضر این کار را در سه استان شروع کردهایم و بسرعت در حال تسری دادن این طرح به سراسر کشور هستیم. خب وقتی این فضا به وجود بیاید برگزاری رویدادها منتج به محصول نوآورانه خواهد بود چون ملزومات یک رویداد کارآفرینی در آن منظور شده است، بنابراین بهترین خط کش در ارزیابی و قضاوت رویدادهای کارآفرینی این است که با برگزاری این رویداد چه محصول نوآورانهای ایجاد میشود؟ چه موجی شروع میشود؟ چند درصد سرمایه گذار و شریک مالی پیدا میشود؟ اگر این اتفاقها بیفتد میشود اسم ایونت یا رویداد کارآفرینی روی این برنامهها گذاشت.