موفقیتی ماندگار از دل شرایطی دشوار در بخش فرش قرمز کارآفرینی در این شماره گفتوگوی ویژهای با کارآفرین جوان و موفقی انجام دادهایم که از حداقلها و وضعیتی که شاید به گونهای دیگر میتوانست رقم بخورد، بهترینها را پدید آورده و کارآفرینی را در ابعاد گسترده آن تجربه کرده است.
به گزارش کسب و کار نیوز به نقل از مجله خلاقیت، دکتر سعید یاوری، کارآفرین حوزه آیتی، داستانی الهامبخش دارد که میتواند برای علاقهمندان و فعالان حوزه کارآفرینی بسیار موثر و آموزنده باشد. این گفتوگو را بخوانید تا با ما در این داستان واقعی الهامبخش همنظر شوید.
تاثیرات کودکی بر کارآفرینی آینده
من در خانواده پرجمعیتی در کرمانشاه به دنیا آمدم. ما ۵برادر و ۲خواهر هستیم. از همان بچگی خاطرم هست که آدم ماجراجویی بودم و یکجا بند نمیشدم. علاقه داشتم از خیلی از پدیدهها سر در بیاورم و این رفتار من گاهی باعث ناراحتی مادرم میشد. در کلاس چهارم ابتدایی که بودم، با وجود اینکه وضع مالیمان هم خوب بود؛ اما علاقه داشتم برای خودم کار و کسبی راهاندازی کنم و منبع درآمدی برای خودم داشته باشم. یادم میآید در همان سالها انجیر میگرفتم و آب در آن میریختم و آب انجیر درست میکردم و میفروختم. شاید نمیتوانستم زیاد بفروشم. ولی علاقهمند بودم از این کارها بکنم. در کلاس پنجم ابتدایی که بودم در پارکینگ خانهمان دستگاه پشمکساز سر هم کردم و پشمک میفروختم و حس خوب و مثبتی که از آن کسب درآمد برای خودم داشتم، هنوز همراهم هست. در همان زمان، تابستانها در روزهای تعطیلی مدارس با پدر همراه میشدم و در ساختمانهایی که او معمارشان بود، کار میکردم. این روند کم و بیش تا اول دبیرستان ادامه داشت. در آن سالها اتفاقاتی هم در زندگی ما افتاد. پدرم سرمایهگذاریهایی کرد که اشتباه بود و زیانهایی را به وجود آورد. البته دوران جنگ هم تاثیراتی بر وضعیت خانوار در شهرهایی نظیر کرمانشاه داشت. در دوران دبیرستان، یکی از دوستانم فروشگاه فروش سنگهای ساختمانی داشت و گاهگاهی به او سر میزدم و چون قبل از آن با ابزارهای سنگبری کار کرده بودم، به صورت اتفاقی شروع به کار با دستگاه سنگبری کردم و دیدم که خیلی راحت میتوانم انجامش دهم. در مدت زمان کوتاهی، یکجورهایی استاد آن کار شدم و کاری را به شکل حرفهای انجام میدادم که کار سنگینی محسوب میشد. به هر حال کار برش و ابزار سنگهای ساختمانی مثل پله و کابینت و… فعالیت بدنی سختی را میطلبید و این روی شرایط فیزیکی اثر میگذاشت. درآمدزایی من از این شغل رو به فزونی بود و از حدود اول دبیرستان تا سال دوم-سوم دانشگاه به این کار مشغول بودم و در بازههای زمانی مختلف به این کار میپرداختم که خوشبختانه درآمد خوبی هم داشت. ولی همان طور که گفتم این شغل به صورت جدی به بدن آسیب میرساند و در شمار مشاغل سخت قرار میگرفت.
تحصیل در دانشگاه و یک انتخاب سخت
همزمان با آن کار، در رشته آمار در دانشگاه رازی کرمانشاه قبول شدم. در کار برش سنگ هم استاد شده بودم و درآمد خوبی داشتم؛ اما با همه این اوصاف از کارم راضی نبودم و احساس میکردم این جسم من است که کار میکند و نه فکرم و این در بلندمدت وضعیتی فرسایشی به وجود میآورد. دو تا از برادران من اپتومتریست هستند و یکی از آنها پیشنهاد داد وارد کار عینکسازی شوم و پیشنهادش را پذیرفتم و وارد کار عینکسازی شدم و در آن کار هم بسیار سریع، چم و خم کار را یاد گرفتم و در مدت کوتاهی عینکسازی میکردم. تقریبا چیزی در حدود یک سال و نیم این کار را ادامه دادم و فعالیتهای مختلف را در این حرفه تجربه کردم.
فروشگاه محصولات آیتی در تهران
در آن زمان، یکی از دوستانم که همدانشگاهی من بود، بعد از فارغالتحصیلی وارد صنف فروش سختافزار کامپیوتر شده بود و تعریفهای زیادی از هیجانانگیزبودن این رشته کاری و متفاوتبودنش میکرد. این مقارن با سال ۱۳۸۱ بود و آن سالها یکی از اوجهای صنعت آیتی در ایران بود. من هم همیشه مشتاق کارهای پرهیاهو بودم و پی کارهایی میگشتم که به لحاظ فکری اقناعم میکردند. بر این اساس در سال ۸۲ به تهران آمدم و شرایط کار در تهران را بررسی کردم. با ۴-۵ نفر از همدانشگاهیها ایدهای در ذهنمان داشتیم بر این مبنا که فروشگاهی را در زمینه آیتی تاسیس کنیم. بالاخره هم موفق به انجام این کار شدیم و در مرکز کامپیوتر ایران در تهران، فروشگاهی را اجاره کردیم. فروشگاهی کوچک که در آن قطعات کامپیوتر را از بازار داخل میگرفتیم و به بازارهای شهرستان ارائه میدادیم. خیلی سریع، حجم فروشمان بالا و بالاتر رفت و مشتریان خوبی را در شهرستان پیدا کردیم و فروش راضیکنندهای را به شکل نسبی رقم زدیم. ولی به دلیل کمتجربگی با چند نفر همکاری کردیم که همکاری با آنها بسیار پرریسک بود و نتیجهاش این شد که در یک سال کار، به تور سه کلاهبردار به صورت همزمان خوردیم و خاطرم هست که در یک بازه زمانی دوماهه، حدود ۵۰میلیون تومان از ما کلاهبرداری شد که به ارزش آن موقع و کسبوکار کوچک ما رقم قابل توجهی محسوب میشد. در کسبوکارمان نتوانستیم این حجم از زیان را هضم کنیم و یکجورهایی ورشکست شدیم. از زیانهایی که اتفاق افتاد، چیزی در حدود ۷-۸ میلیون تومان، سهم من از این زیان شد و ناچار شدم چکهای بلندمدت بکشم تا بتوانم قدرالسهم خودم را از این زیان پرداخت کنم. ولی یادم میآید از همان روزهای اول که کسبوکارمان را راهاندازی کرده بودیم، تصویری در ذهنم ایجاد شده بود که در این تجارت، شرکتی ثبت کنم و شبکهای از نمایندگان داشته باشم و… یادم میآید این حس را به شکل پررنگ در ذهنم تصویرسازی کرده بودم و جالب است بدانید وقتی این تصویر ذهنی را با دوستانم مطرح میکردم، پوزخندی میزدند و میگفتند تو که تازه از شهرستان آمدهای، کوتاه بیا و بنشین کارَت را انجام بده!
ورشکست که شدیم، دوستانی که در کسبوکار فروشگاه همراهم بودند، جدا شدند و سراغ کارهای دیگر رفتند. ولی من این کار را ادامه دادم، آن هم در شرایطی که بر سر یک دوراهی قرار داشتم. از یک سو بازار سنگ ساختمانی بود و کاری که درآمد خوبی داشت؛ ولی از نظر فکری اقناعم نمیکرد و از سوی دیگر کار در حوزه آیتی قرار داشت که هر چند به واسطه اشتباهمان ورشکست شده بودیم، ولی به گمانم همچنان جای کار داشت و میشد در آن تجربیات متفاوتی را به ثمر رساند. به رغم مشکلات مالی و با تمام سختیهایی که در تهران وجود داشت، آپارتمانی را در خیابان گیلان تهران اجاره کردم و آن خانه، هم محل زندگیام شد و هم محل کارم. یک اتاق را مفروش کردم و شکل محل استراحت و اقامت به آن دادم و بقیه خانه را به شکل یک دفتر درست کردم تا دفتر کارم محسوب شود. در این وضعیت بود که شروع کردم و با یکسری از مشتریهای قبلی که میشناختم ادامه دادم و به تدریج دامنه مشتریانم گستردهتر شد و حجم کار رو به فزونی گذاشت. به تدریج سه-چهار نفر نیروی جدید به ما پیوستند و برادرانم مجید و رضا هم به جمعمان اضافه شده بودند و بعد از آن موفق شدیم، دفتر و محل کار را از هم جدا کنیم. در پایان سال ۸۵ به رغم اینکه سازمان، درآمد چندانی کسب نکرده بود و صرفا گردش مالی افزایش پیدا کرده بود، با پیشنهاد یکی از دوستانم مواجه شدم که میگفت یک واحد اداری برای کارم بخرم. به او گفتم پولی در حد خرید یک واحد اداری در بساط ندارم و او گفت با وام و قرض این کار را بکن و این گونه شد که یک واحد در خیابان گیلان تهران خریداری کردم که قیمتش ۹۷میلیون تومان بود و جالب است بدانید چیزی در حدود ۹۰ میلیون تومان از آن را وام و بدهی تشکیل میداد که ریسک بزرگی برای من محسوب میشد. ولی خرید یک واحد برای شرکت، اعتبار سازمان را افزایش داد و اعتماد تامین کنندگان و مشتریان را به کسبوکارمان بیشتر کرد. در سالهای بعد هم توانستیم هر سال یک یا دو واحد به مجموعه اداریمان اضافه کنیم. در نهایت این گونه شد که در سال ۹۰ به صورت یک مجموعه ۱۳۰نفره درآمدیم.
در سال ۹۰ بود که یک بحران جدید برای کسبوکار ما به وقوع پیوست. منظورم سنگینشدن تحریمها علیه کشورمان بود که روی قیمت ارز اثر گذاشت و تقریبا به یک باره قیمت ارز را ۳۰۰درصد افزایش داد و ما هم چون السی گشایش کرده بودیم و بانکها توان چندانی در پاسخگویی نداشتند، با زیانهای سنگینی مواجه شدیم. واقعا روزهای سختی بود. در آن زمان مجبور به اتخاذ تصمیمی مهم شدم. ناچار به تعدیل نیرو و کاهش هزینهها به دلیل وضعیت بد اقتصادی بودیم. من به این اتفاق به عنوان یک فرصت نگاه کردم و تصمیم گرفتم یک تیم مشاور منابع انسانی بیاورم تا یکسری از استانداردهای منابع انسانی را در سازمانمان پیادهسازی کنیم که با استقرار سیستم منابع انسانی در یک بازه چند ماهه از ۱۳۰ نفر به ۵۰نفر رسیدیم. جالب اینجاست که در این شرایط، نه تنها فروشمان افت نکرد که رشد هم اتفاق افتاد و همین اتفاق، اهمیت موضوع بهرهوری و سازمان چابک را به شکل عملی نشانمان داد. در سالهای بعد از ۹۱، با بهبودی که به طور مستمر ایجاد کردیم به طور متناوب و صعودی، رشد فروش حاصل شد. البته این افزایش فروش در پی ورود افراد باتجربهتر در سازمان اتفاق افتاد.
نامگذاری تعالی تجارت ماندگار
سال ۸۳ که سازمانمان را تاسیس کردم، همیشه در ذهنم بود که نامی خوب برای آن برگزینم و در میان اسامی و مفاهیم مختلف، مفهوم «تجارت ماندگار» را پسندیدم که امروز برند ما با این عنوان شناخته میشود.
منطقه رفاهی در زندگی و ترک آن
به گمانم در این دنیا به هر چیزی که بخواهیم برسیم، باید بهای آن را بپردازیم. بهای کارآفرین شدن خروج از منطقه رفاهیست. اما قرار نیست همه منطقه رفاهی خود را ترک کنند و خود را در معرض ریسکها و تجربههای یک کارآفرین قرار دهند. خیلیها را میشناسم که آن احساس رضایت در زندگیشان اتفاق افتاده است و خانواده کوچک و گرمی دارند که تجربیات خوشایندی را در کنار هم تجربه میکنند. شاید درآمدشان کم باشد و بتوانند فقط سالی یک بار مسافرت بروند. ولی آن مسافرت با خوشی و دلانگیزی قابل توجهی همراه است و گذران عمر خوبی را تجربه میکنند. آنها احتمالا وقت بیشتری را کنار خانوادهشان هستند و بزرگشدن فرزندانشان را میبینند و حاضر نیستند این موهبت را با چیز دیگری عوض کنند. کارآفرینهای زیادی را سراغ داریم که در گرماگرم کار و فعالیت شدید، بزرگشدن فرزندانشان را ندیدهاند و شاید الان حاضر باشند هر چه داشته باشند، بدهند تا به آن دوران برگردند و سبک زندگی متفاوتی را تجربه کنند. یادمان باشد در هر شرایطی قرار نیست کارآفرینی بهترین راه باشد. این بستگی به تصویر ذهنی شما از خودتان و ارزشهای کلیدیتان دارد. بعضیها دنبال بزرگتر شدن هستند و ارزش کلیدیشان این است که منشا اثری باشند و بعضیهای دیگر به گونهای دیگر میاندیشند.
شاید کارآفرینهای بزرگ دغدغههایی در دوران کودکیشان داشتهاند و در همان زمان قولهایی به خودشان داده باشند و عهدهایی بسته باشند که باید فلان کار را انجام دهند. کودکی آنها عموما با چالشهایی از جنس مالی یا عاطفی و… بوده که آنها را به اتخاذ تصمیمهایی اساسی رسانده. این گونه میشود که در کودکی قولی به خود میدهند و این در پسِ ذهنشان میماند و کودک درون به این قول پایبند میماند و فراموشش نمیکند و زمانی به آرامش میرسد که آن را عملی سازد.
تصویر ذهنی و رشد در زندگی
الان که به گذشته نگاه میکنم متوجه میشوم پیش از شروع هر فعالیت کارآفرینانهای، تصویر ذهنی شفافی از آن کار در ذهنم نقش بسته است. وقتی تصویرسازی ذهنی شفاف صورت میگیرد، فرد احساس میکند که میتواند آن کار را انجام دهد و به نظرم، این خود، قویترین شتابدهنده یک کارآفرین خواهد بود. البته کارآفرین نیاز به موتور محرکهای قوی هم دارد که این همان ارزشهای کلیدی کارآفرین است. نبود تصویر ذهنی شفاف را میتوان به حرکت در مسیری تاریک تشبیه کرد که گذشته از آن که فرد را به مقصد موردنظر نمیرساند، ترس هم در دل او میاندازد و مانع از حرکتش میشود.
مدیریت ریسک در زندگی
مدیریت ریسک را یک دانش میدانم و معتقدم شامل تمام حیطههای زندگی میشود. من، خودم را در بسیاری از حوزهها، فردی ریسکپذیر میدانم. اما در برخی حوزهها هم ریسکپذیر نیستم. واقعیت این است که میزان ریسکپذیری در بازههای مختلف زندگی تغییر میکند و تجربیات فرد و البته خانواده در این موضوع نقش موثری دارد. با این حال، نمیتوان منکر تاثیر میزان ریسکپذیربودن در کارآفرینی شد، اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که تصویرسازی شفاف، باعث افزایش میزان ریسکپذیری در کارآفرین میشود. خیلیها ایدههایی شاهکار و عملی دارند، اما چون تصویر ذهنی ندارند، نمیتوانند اقدام کنند و این عدم اقدامشان را به پای ریسکپذیرنبودنشان در زندگی مینویسند. تصویر ذهنی شفاف باعث میشود فرد، تجربیاتی را از سر بگذراند که تا پیش از آن، بسیار پرریسک و ناباورانه قلمدادش میکرده است.
هضم شکست
اگر ارزشهای کلیدی فرد، مشخص باشد و تصویر ذهنی قوی از آن حمایت کند، آن وقت اگر در مسیر کارآفرینی شکست هم بخورد، میداند علت شکستش چه بوده و شکست را به موارد غیرواقعی نظیر بدشانسی و تقدیر ربط نمیدهد. وقتی در سال ۸۲ با ورشکستگی روبرو شدیم، دقیقا میدانستم علت شکستمان چه بوده. در مراحل بعدی کار تلاش کردم از این شکست درس بگیرم و تکرارش نکنم. در واقع، میخواهم بگویم برای یک کارآفرین، شکست، یکی از مراحل پیروزیست که فرد را به شناسایی ضعفها و اقدامات اصلاحی میکشاند؛ نه اینکه مانع اقدام دوباره شود.
یک راز مهم کارآفرینی
به نظرم افرادی که میخواهند کارآفرین شوند، باید درک صحیحی از مسائل مالی در خود به وجود آورند و با مفاهیمی نظیر خواب سرمایه، ترازنامه، گردش مالی، نقدینگی، هزینه و درآمد و… آشنا شوند. علاوه بر این لازم است یک کارآفرین درک شفافی از مشتری و نیازهای او کسب کند. کارآفرین باید یکسری آموزشها درباره مدیریت منابع انسانی بگذراند. اگر میخواهیم کارآفرینی را در ابعاد بزرگی تجربه کنیم و صرفا خویشفرما نباشیم، نیاز به تیمسازی و نیروی انسانی شایسته داریم. باید به آموزش منابع انسانی اهمیت داد و این علاوه بر این که اثرات مثبت مشخصی روی عملکرد سازمان دارد، میتواند به عنوان باقیات الصالحات و مسوولیت اجتماعی برای فرد کارآفرین محسوب شود؛ چرا که نیروهای انسانی یک سازمان در مراحل مختلف زندگیشان از آموزشهایی که در سازمان دیدهاند، استفاده کرده و از آن به نیکی یاد خواهند کرد. کارآفرین باید به عنوان یک انسان الهامبخش برای نیروی انسانی خود عمل کند. یکی از دغدغههای مهم من، توانمندسازی همکارانم در سازمان است. سرمایههای انسانی، بزرگترین دارایی برند ماندگار محسوب میشوند و من موفقیتهایم را مدیون تلاش آنها میدانم. از سوی دیگر، موضوع جدیدی که بیشترین زمانم را به خود اختصاص داده، خدمترسانی بیشتر به شبکه نمایندگان کشوری «ماندگار» است. کاملا دریافتهام که موفقیت ما در گروی موفقیت شبکه ماست.
نکته مهم دیگر این است که کارآفرین در آن صنعتی که میخواهد کارآفرینی کند، به دانش تخصصی دست یافته باشد. کارآفرینی امروز با کارآفرینی در دهههای گذشته بسیار متفاوت است. الان، دوره حرفهایهاست و آدمهای غیرحرفهای، خیلی نمیتوانند در یک حوزه بازار پیش بروند و رشد کنند. آدمهایی در کارآفرینی امروز موفق میشوند که تخصص شایستهای در یک بازارِ گوشهای دارند و میتوانند کار را در آن حوزه تخصصی به بهترین شکل به پیش ببرند. با تخصص ناقص و ناتمام نمیتوان در حوزه کارآفرینی عرض اندام کرد. در این میان نباید نقش مشاورهای قوی و کاربلد را هم نادیده گرفت. باید از مشاوران خبره که تجربه عملیاتی آن کسبوکار را داشتهاند، مشاوره گرفت؛ هر چند که در نهایت این خودتان هستید که باید تصمیم بگیرید و راه را انتخاب کنید؛ ولی حتما پیش از آن این الزام وجود دارد که مشاورهای قوی در مورد تصمیمتان صورت گرفته باشد.
اهمیت آموزش و سرمایهگذاری روی خود
با وجود اینکه در دوران کودکی و نوجوانی از فراگیری بالایی برخوردار بودم و درس را صرفا در کلاس یاد میگرفتم و نه از خواندن در خانه؛ و در دوران کنکور هم با دو ماه درس خواندن در دانشگاه روزانه دولتی قبول شدم، اما پس از مشغولشدن به کار از آموزش خودم غافل ماندم و شاید سالانه حتی دو کتاب هم نمیخواندم. از چند سال پیش به این درک رسیدم که باید بیشتر یاد بگیرم. در بسیاری از کلاسهای مدیریت شرکت کردم و آموزشهای ناپیوسته و کارگاهی مختلفی را تجربه کردم و با وجود مشغلههای فراوان در دورههای MBA و DBA شرکت کردم و چون کسبوکار را به صورت عملی تجربه کرده بودم، فراگیری عمیقتری نسبت به مفاهیم مطرح شده در این کلاسها داشتم. یکی از بهترین آموزشهایم در دوره دکترا اتفاق افتاد که گستره دانستههایم را به شکل چشمگیری قوت بخشید. الان هم در هر کلاسی که مفید بدانم شرکت میکنم و با خودم عهد کردهام که در سال، یک ماه را به آموزش و یادگیری اختصاص دهم.
بزرگترین سرمایهگذاری یک فرد را اول از همه سرمایهگذاری روی خودش و روی آموزش خودش میدانم که نتایجی شگفتانگیز را در زندگی او و سازمانش پدید میآورد. این موضوع مهم، بیشترین سودآوری را در تمام عرصهها برای یک فرد در پی خواهد داشت. این سرمایهگذاری در چند حوزه میتواند اتفاق بیفتد؛ نخستین آن سرمایهگذاری روی جسم خود است که در قالب ورزش، تغذیه و در کل یک سبک زندگی سالم مجال بروز پیدا میکند. دومین حیطه، سرمایهگذاری روی ذهن است تا به شکل منسجمی کار کند و بهترینها را برای شخص رقم بزند. سرمایهگذاری روی خانواده و احساس و عواطف و ارتباطات و آموزش، حیطههای دیگری هستند که باید آنها را بسیار مهم قلمداد کرد. اگر روی مجموع اینها سرمایهگذاری دائم و منظمی صورت گیرد، نتایج مرکب قابل توجهی برای شخص در پی دارد و موجبات تعالی شخصی و سازمانی را فراهم میکند.
مقوله نوآوری در گروه ماندگار
ما در حوزه نرمافزار کارهای قابل توجهی انجام دادهایم که یکی از آنها شامل ۸ بسته نرمافزاری و افزونه با نام «بستههای نرمافزاری چشمانداز» است که در فضاهای سهبعدی کارهای شاخص و نوآورانهای در سطح جهانی محسوب میشوند و این بسته نرمافزاری موفق به دریافت گواهینامهها و تقدیرنامههای متعددی از جمله نشان برگزیده کشوری در همایش نوآوری ریاستجمهوری شده است.
افزون بر اینها توجه ویژهای به مفاهیم نوین مدیریتی داشتهایم. در کسبوکارهای سنتی توجه چندانی به بحثهای روز و مهم مدیریتی نظیر سرمایه انسانی، امور مالی، سیستمهای یکپارچه و… نمیشود. ولی ما در گروه ماندگار سعی کردهایم توجهی ویژه به این مفاهیم داشته باشیم که با قوت هم ادامه پیدا خواهد کرد. تکنولوژی، کانالهای ارتباطی جدیدی را در کسبوکارها ایجاد کرده تا هر لحظه و در هر جا در کنار مشتری باشیم. تمرکز ما در گروه ماندگار روی این موضوع است که بیش از پیش به مشتری نزدیک باشیم. چرا که اگر این گونه نباشد، از خاطر او محو خواهیم شد.
درباره انتشار یک کتاب مهم
کتابی با نام «مدیریت تیمهای مجازی» از دکتر بولمن، ترجمه و آماده شده که به زودی به علاقهمندان ارائه خواهد شد. این کتاب بر اساس این دغدغه شکل گرفته که روند تکنولوژی به سمتیست که دیگر در اغلب موارد نیازی به حضور فیزیکی افراد در تیمهای کاری نخواهد بود و این تیمها به شکل روزافزونی از طریق ابزارهای مجازی با هم ارتباط برقرار میکنند و تیمهایی در بستر مجازی به وجود میآورند. مدیریت این تیمهای حقیقی در بستر مجازی برای رسیدن به نتایج مطلوب، فرایند پیچیدهای دارد که دکتر بولمن یکی از مدیران ارشد گوگل در کتابش راهکارهای بینظیری را در این زمینه ارائه داده که بر اساس الگوهای حاکم بر شرکتهای موفقی نظیر گوگل بوده است. به نظرم انتشار این کتاب در ایران میتواند تحولی قابل توجه در مدیریت تیمهای مجازی به وجود آورد.
مسوولیت اجتماعی
مسوولیت اجتماعی سازمان ما بر این اساس تعریف شده که به مردم کشورمان کمک کنیم که هر چه بهتر به زیرساختهای ICT دسترسی پیدا کرده و از آن در جهت بهبود زندگیشان استفاده کنند و این هدف با ارائه نرمافزار، سختافزار و تکنولوژیهای نو دنبال میشود. در این راستا ایجاد کانالهای ارتباطی نوین جهت دسترسی ساده مشتریان به محصولات و نیز ارائه کالا و خدمات و راهکارهای شایسته جهت رسیدن به حداکثر رضایتمندی مشتری، مواردیست که اولویت سازمان ما را تشکیل میدهد.