صفحه اصلی / آرشیو مطالب روزنامه کسب و کار

دعایی کُن به مردان دمشقت

به مناسبت شهادت جان سوز امام عاشقان، امام موسی کاظم علیه السلام، منصور نظری ابیاتی را با عنوان «تَرنُّم نور» به علمدارانِ سپاهِ ظهور، مدافعان حرم علوی در سوریه و عراق تقدیم کرده است.
 امام موسى الکاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابو حنیفه از او مسأله مى‏پرسیدند و کسب علم مى‏کردند.بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بیست سالگى به امامت رسید و 35 سال رهبرى و ولایت شیعیان را بر عهده داشت. قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتى «الملک للّه وحده» بود. جلالت قدر و دانش وسیع حضرت امام موسى کاظم(ع) به قدرى بارز و روشن بود که اکثریت شیعه پس از وفات امام صادق(ع) به امامت او گرویدند. خلیفه عباسى امام را در بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابى که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهى نمود و به مدینه‏اش بازگرداند. گویند که مهدى از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند. این روایت نشان مى‏دهد که امام کاظم(ع)خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمى‏دانسته است.
امام موسی کاظم(ع) در 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد. و ایشان را در مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است، به خاک سپردند.
بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسى الکاظم(ع)سى و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و على بن موسى الرضا(ع) امام هشتم افضل ایشان بود. از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسى و محمد بن موسى و ابراهیم بن موسى بودند. یکى از دختران آن حضرت فاطمه معروف به معصومه سلام الله علیها است که قبرش در قم مزار شیعیان جهان است.
به مناسبت شهادت جان سوزامام عاشقان، امام موسی کاظم علیه السلام، منصور نظری ابیاتی را با عنوان «تَرنُّم نور» به علمدارانِ سپاهِ ظهور، مدافعان حرم علوی در سوریه و عراق تقدیم کرده است که در ادامه می‌آید:
بزن ای نِی پریشان سازِ غم را - سیه‌پوشان مَلَک بر تن حرم را
بزن ای ارغنون ساز جدایی  - به پا کُن شور و غوغا کربلایی
به موسایی که بی ایل است و بی‌یار-  به بندِ ظلم فرعون‌ها گرفتار
ز چشمان سحر خون گشته جاری - زمین و اسمان در سوگواری
ز عرش آید نوای بینوایی - چِکَد اشکِ غم از چشم خدایی
علی را آتشی افتاده در باغ - به دل آلاله‌ها را پُرتپش داغ 
زند از غم علی بر سینه و سر - دلِ زهرا در آتش می‌زند پر
امان از آتشِ در قلبِ زینب  - که از سوزِ دلش کرده خدا تب
به سوگِ عاشقی بنشسته مهتاب – ز چشمانِ خدا جاری شَطِ آب
علم را گو که اشک از دیده بارد  - غزل بر شانۀِ غم سر گذارد
بزن ای نِی زِ سوز دل نوایی - که جاری گردد آن اشکِ خدایی
بزن اِی نِی نوایِ درد و داغم  -  عزادارِ به کاظم در عراقم
بگو تا نُه‌فلک از غم بپاشند - ز غم آیینه‌ها صورت خراشند
امامِ عشق عمری در اسیری؟! - خوشا ای شیعه از این غم بمیری
به زنجیر و غل و بندی گرفتار – غریب و بی‌کس و بی همدم و یار
ز اشک آورده دریاها خجل را -  نه چاهی تا بگوید درد دل را
زِ غم یابد مگر کاظم رهایی  - به پا گشته به زندان نینوایی
شب امشب تا سحر در بسترِ اشک – به خون آغشته درهم ساقی و مشک
چه جرمی و گناهی کرده‌ای عشق ؟– که بر لب، خونِ دل آورده‌ای عشق ؟
چه جرم است این گناهِ بَس گرانت؟ – که عمری کرده در زندان نهانت؟
روان از چشم خیست سلسبیلی - کبود ای صورتت از ضرب سیلی
امام عاشقان، موسایِ کاظم  - گناهت چیست، اعظم بر اعاظم؟
امام عاشقان جرم تو عشق است  -  وَ هَم جُرمِ تو زینب در دمشق است
به قربانِ غل و زنجیر و بندت - به جرمِ عشق زهرا بسته‌اندت 
تو خورده خیزران بر بَند بَندَت  - به جرم عشق زهرا می‌زنندت
به جرم عشق زهرا، عشق زهرا  - چنین افتاده‌ای دربند تنها
به زنجیرِ اسیری رفته دربند – ز خاطر بُرده لب‌های تو لبخند
به قربانِ کتک‌خورده تن تو – فدایِ غرقه خون پیراهنِ تو
ز غم گَشته کمان قدِ بلندت - به جرم عشق زهرا می‌کُشندَت
به قربانِ دل‌تنگ و غریبت –  چه غمگین است آقا عطرِ سیبت
عدو کِشته به زندان در صلیبت -  زده سیلی به رخسارِ نجیبت
تنت رنجور و رویت گشته نیلی – چو زهرا خورده‌ای ازبَس‌که سیلی
تو ای تنهاترین موسی به تقدیر - عصایی کو که بشکافی تو زنجیر 
امام عاشقان، موسای کاظم  -  سیه‌پوشِ عزای تو اعاظم
به زندان کرده برپا کربلایی – زِ ‌تنهایی تو اشبه بر خدایی
همه‌شب‌های تو شامِ غریبان - فدای بی‌کسی‌هایت به زندان
فدای آن تن رنجور و زارت  - فدایِ سنگ سردِ بر مزارت
فدای اشک و آه بی‌شُمارت – فدایِ آن خزانِ بی بهارت
فدای دختر چشم‌انتظارت – فدایِ چشم‌های اشک‌بارت
فدای خورده سیلی روی ماهت – فدای نیمه‌شب‌ها اشک و آهت
تو ای حور و ملائک غم نگارت - فدای آن رضایِ بی‌قرارت
به زندان کربلا را اِی علم گیر-  ز جان اِی گشته از رنج و بلا سیر
خدا امشب کند از غم خلاصت – و می‌آید به بالین مامِ یاسَت 
فراقت کرده‌ اِی معصومه را پیر- شوی امشب رها از بند و زنجیر
تو ای گوشه جگر بر یاسِ نیلی – نه دیگر می‌خورد روی تو سیلی
نه شلاقی دگر کوبد تنت را – نه آتش میزند کَس خرمنت را
به بالینِ تو امشب یاس آید -  تو را عاشق‌ترین احساس آید
رها دیگر شوی آقا ز بندت - به میهمانی زهرا می‌برندت  
نصیب شیعه شد گرچه فراقت -  به پایان آمد آقا درد و داغت
رها گشتی ز زنجیر اسارت – تو را دیگر ندارد کَس جسارت
دِگر گشتی رها از بند و زندان –  نیازارد تو را دیگر نگهبان
به زندان بلا ای بی‌کَس و تک - شهادت بر تو آقاجان مبارک
تو که شش‌دانگ غم داری به نامت -  اسیر ظلم ضحاکان سلامت
به پا کرده غمت برپا قیامت - امام بی‌کس و تنها سلامت
سلام ای کُهنه پوش وادی عشق - سلام ای شُهرۀِ سجادی عشق
سلام ای کُشته از بیداد گشته - سلام ای در غریبی درگذشته
سلام ای عشق بر زهرا گناهت -  سلام ای چشم معصومه به راهت
به قربان و جود بی‌پناهت  - سلام ای خورده سیلی روی ماهت
سلام ای پیرِ دورافتاده از ایل - سلام ای بی عصا بگذشته از نیل
سلام آقای خوب و بی‌کس ما –  سلام ای عاشق و دلواپس ما
رسید آن دم که اِی موسایِ تنها -  تو بشکافی به شیعه نیل غم‌ها 
تو ای باب‌الحوائج عاشقان را – فدایِ عشق زهرا کرده جان را
دعایی کُن به مردان دمشقت  -  ز جان بگذشتگانِ راه عشقت
علم بر دوش مردان حَرَم را – گرفته در پی زینب علم را
دعایی کُن بر آن مردان عاشق  -   که در دشتِ حلب، دشتِ شقایق
در این جنگ جهانی گشته بر پا – شود نصر نهایی قسمت ما
دعایی کُن شود آل سعودی -  لگدکوب سلیمانی به‌زودی
امام شیعیان، هفتم ولی را  - دعا کن رهبرم سید علی را
دعا کن این خراسانی علمدار – در این جنگ به پا گردیده خون‌بار
مُهیایِ ظهورِ حضرتِ یار -  یمانی را شود یار ومددکار
دعا کن تا در این جنگ جهانی - هویدا گردد آن سِرّ نهانی
جهان تا غرق نور عشق گردد  - دعا کُن تا ظهور عشق گردد
جهان آشفته از غوغا و شور است - هلا ای عاشقان عصر ظهور است