این امر در کشور ما متاسفانه آنچنان مورد توجه واقع نشده است چراکه از طرفی با توجه به تورم شدید نیروی کار افراد جویای کار کمتر به دنبال علاقه و تخصص خود میروند و صرفا به دنبال جذب در یک سازمان یا کسبوکار برای کسب درآمد هستند. از طرفی خود سازمانها و فعالان عرصه کسبوکار لزوم انطباق نیروی انسانی با سازمان یا کسبوکار خود را درک نکرده و در این زمینه اهمیت و توجه لازم را به خرج ندادهاند. این قبیل موارد
باعث شده که در کشورمان اکثر افراد مشغول به انجام شغلی باشند که کمترین علاقه و استعداد را در آن دارند. از این رو این قضیه میتواند باعث پایین آمدن بهرهوری و همچنین افزایش هزینههای آموزش وتلف شدن زمان و هزینه سازمانها شود. از اینرو است که هر روز رشتههای مختلف دانشگاهی ایجاد میشوند و روز به روز تخصصیتر و جزئیتر، میشوند چراکه سازمانها به دانش و تخصص این افراد که فارغالتحصیل میشوند، نیاز مبرم دارند، از طرفی امروزه هر سازمان یا کسبوکار استراتژی خاص خود را داراست، بهعنوان مثال استراتژی یک موسسه خیریه با یک شرکت تولید پوشاک طبیعتا بسیار متفاوت خواهد بود و برای موفق شدن هر کدام باید راه مخصوص به خود را پیمود ؛از این رو موفقیت سازمانها و کسبوکار به انسانهای شاغل در آن بستگی دارد و درواقع بهنوعی این نیروی انسانی است که شکست یا موفقیت یک سازمان و کسبوکار را رقم میزند، در اینجاست که هر کسبوکار و سازمانی با توجه به مولفههایی همچون تولیدی، بازرگانی و خدماتی بودن استراتژی خاص خود را داراست و باید سعی کند از افرادی برای پیمودن راه موفقیت و پیشرفت استفاده کند که دانش، تخصص، روحیه و علایق آنها تا حد زیادی منطبق با سازمان و اهداف کسبوکار باشد. به عنوان مثال برای سازمانی که ایدهپردازی و خلاقیت یک نوع ارزش محسوب میشود، نمیتوان افرادی را بهکار گمارد که دارای یک روحیه رسمی و خواهان تبعیت مطلق از قوانین و مقررات در همه زمینهها هستند و یا برعکس اگر رسمیت و تبعیت از قوانین و مقررات در سازمان یا محیط کسبوکار یک نوع ارزش است، نمیتوان افرادی را استخدام کرد که به دنبال ایدهپردازی و خلاقیت هستند از اینرو لازم است که قبل از هر چیزی استراتژی کسبوکار و سازمان مشخص شود و درواقع تعیین کنیم که در سازمان یا محیط کسبوکارمان چه چیزهایی دارای ارزش است، چه تخصصها و دانشهایی مورد نیاز است و افراد مورد نیاز باید دارای چه نوع روحیه و خلقوخویی باشند و بسیاری موارد دیگر؛ تنها بر این اساس است که میتوانیم دست به استخدام و بهکارگیری افراد منطبق با استراتژی کسبوکار بزنیم. در اینجاست که درصورت انطباق منابع انسانی با استراتژی کسبوکار و سازمان اول از همه نیاز به آموزش و هزینههای هنگفت آن کاهش مییابد و همچنین ضایعات و خرابکاریهای احتمالی پایین آمده و از طرفی چون روحیات، دانش، تخصص منابع انسانی منطبق با اهداف و استراتژی کسبوکار است،از این رو موجب ایجاد یک محیط پویا و فعال گشته و کارکنان و نیروی انسانی از کار خود لذت میبرند و طبیعتا تمام موارد بالا منجر به موفقیت و پویایی کسبوکار و افراد شاغل در آن میشود اما آن چیزی که در اینجا حائزاهمیت است و در انطباق منابع انسانی با استراتژی کسبوکار کمک شایانی به ما میکند، مساله جذب و استخدام میباشد؛ اگر در جذب و استخدام از افراد متخصص و روانشناس و کارشناس بهره ببریم و سعی کنیم با روشهای مختلف افراد مورد انتظار خود را شناسایی، استخدام و جذب کنیم، کمک شایانی به ما میشود. مساله دیگر این است انطباق با استراتژی و شرایط کسبوکار باید در تمام سطوح مختلف سازمانی و مدیریتی اجرا شود و از مدیر گرفته تا کارشناسان و تکنسینها و نیروهای سطح پایینتر هر کدام باید تا حدی برخوردار از این انطباق باشند. همچنین در صورتی که احساس نیاز به آموزش و توجیه بیشتر داشتیم، میتوانیم با آموزش و توسعه منابع انسانی این انطباق و هماهنگی را بیشتروبیشتر کنیم تا کسبوکار و سازمانمان روزبهروز در محیط پرچالش امروزی موفقتر شود.
در یک مقاله دانشگاهی بررسی شد
لزوم انطباق منابع انسانی با استراتژی کسبوکار
در دنیای کنونی روزبهروز سازمانها و محیط کسبوکار در حال رشد و نمو هستند و هر روز سازمانها و کسبوکارهای مختلفی به عرصه فعالیت میپیوندند و درواقع دنیای امروز دنیای تخصص مهارتهای مختلف است و سازمانها در کشورهای توسعه یافته به دنبال افرادی هستند که تخصص، دانش و روحیه آنان برایشان ملموس باشد.