آقا یا خانم مهندس تا چند وقت پیش در شرکت یا سازمانی مدیر یا معاون بود و به دلیل عملکرد مناسب و شایستگیهای فردی، به وی پیشنهاد مدیرعاملی یک شرکت میشود و ایشان با پذیرش این پیشنهاد در جلسه هیاتمدیره به عنوان مدیرعامل انتخاب میشود. جنبه اول ماجرا این است که از امروز ایشان مسئول کارهای شرکت است و باید در جهت منافع سازمان و برنامههای توافق شده شرکت را هدایت کند. وجه دوم داستان این است که این انتصاب یک موفقیت برای فرد محسوب میشود و خانواده از شنیدن این خبر خوشحال میشوند و این خبر همه جا منتشر میشود که آقا یا خانم مهندس مدیرعامل شدهاند و تبریکها برای مدیرعامل ارسال میشود.
به دنبال این پست مدیریتی توصیهها و سفارشها از جانب پدر، مادر، همسر و... آغاز میشود و چند نفری برای کار معرفی میشوند. از یک سو مدیرعامل محترم به دنبال تحقق اهداف سازمان است و از سوی دیگر باید رضایت بستگان را هم برآورده سازد و اگر نتواند، دلخوریهایی در خانواده ایجاد خواهد شد. حال شخص مدیرعامل در این جایگاه باید تصمیم بگیرد که چه کند. حداقل مشکل استخدام افراد توصیه شده این است که هزینهها بیشتر میشود و اگر این اشخاص افراد نامناسبی هم باشند، به دلیل اینکه اطمینان خاطر نسبت به حضورشان در سازمان دارند، عملکرد مناسبی هم نخواهند داشت و این امر باعث ایجاد نارضایتی سایر کارکنان در سازمان میشوند.
در این مورد اگر فرض کنیم که مدیرعامل فرد شایستهای است، باید پاسخگوی مطالبات اطرافیان باشد. اینجاست که او باید به هزینههای وارد کردن افراد نامناسب و غیرشایسته و تاثیر آنها روی تحقق هدفهای سازمان بیشتر فکر کند تا بتواند تصمیمات مناسبتری بگیرد.